بسم الله
خلاصهی گفتارهای ما تا اینجا این است که خداوند حکیم بین دختر و پسر جاذبه و تمایلی قرار داده است که هدفهای مهمی را دنبال میکند. یعنی خدا دختر و پسر را برای هم آفریده است و مشیت الهی این است که هر دختر و پسری در ارتباط و تعامل با جنس مخالف خود رشد کند و به اهدافی نایل شود؛ اما از آنجایی که هرجومرج و بیبندوباری در ارتباط با جنس مخالف مطلوب نیست و آسیبهای جدّی بهدنبال دارد، خداوند حکیم برای اینکه این برنامه به سرانجام مطلوب برسد، چارچوب خاصی را مشخص کرده است و آن را در قالب بایدها و نبایدهایی بیان کرده است که رعایت آنها به زندگی اجتماعی رنگ و بویی میدهد که از آن با عنوان «فرهنگ محرم و نامحرم» یاد میشود. در این فرهنگ، حد و مرزها و محدودیتهایی بر روابط زن و مرد حاکم است که جلوی آزادی و بیبندوباری را میگیرد و اجازه نمیدهد هرکسی با نامحرم هرطور که میخواهد رفتار کند. در مقابل این فرهنگ، فرهنگ برهنگی و لاقیدی غربی1 است که در آن هیچ حد و مرزی بین روابط زنان و مردان وجود ندارد.
از آنجایی که به بهانهی مقایسهی این دو فرهنگ بسیاری از حرفهای سازنده و روشنگر را میتوان مطرح کرد، به تفصیل به مقایسهی این دو میپردازم.
بعضی از افراد خودباخته فرهنگ محرم و نامحرم را نمیپسندند و معتقدند اینها بند و زنجیری است به پای دختران و پسران که اگر نباشند، روابط شکوفاتر و زندگی زیباتر خواهد شد. اینها در مقایسهی این دو فرهنگ چنین اظهار نظر میکنند:
در غرب روابط اجتماعی مترقی و پیشرفته است و دختر و پسر خیلی راحت با هم ارتباط برقرار میکنند ولی در فرهنگ دینی دخترها و پسرها از برقراری ارتباط عاجزند و برای یک صحبت عادی دچار مشکل میشوند. در فرهنگ دینی دخترها پسرندیدهاند و پسرها دخترندیده! در فرهنگ غرب پسرها به دخترها و دخترها به پسرها شخصیت میدهند و برایشان احترام قائلند؛ به همین خاطر با نگاهی مثبت، از روابط آزاد استقبال میکنند؛ ولی در فرهنگ دینی نگاه به جنس مخالف منفی و بودار و غیرعادی است؛ به همین دلیل دختر و پسر در مواجهه با یکدیگر رفتارهای نامحترمانه و به دور از شخصیت و تمدن بروز میدهند. دختران و پسران غربی آنچنان بافرهنگ و متمدن و باجنبه هستند که در همه جا در کنار هم هستند؛ بدون اینکه کسی به کسی کاری داشته باشد. در کوچه و خیابان و کلاس و مدرسه و سالن ورزشی و حتی در جاهایی مثل استخر که کمترین پوشش را دارند، در کنار هم هستند؛ بدون اینکه کسی با کسی رفتار نادرست یا سخن نامناسب و یا حتی نگاه بدی داشته باشد. این در حالی است که در فرهنگهای دینی دختران و پسران آنقدر بیجنبه و کمظرفیت هستند که نه تنها در کلاس و مدرسه و دانشگاه آنها را باید از هم جدا کرد، بلکه فضاهای معنوی و عبادی مثل مسجد را هم باید به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم کرد؛ از ترس اینکه مبادا دختران و پسران بیجنبه کاری دست خود و دیگران بدهند!
در نظر این افراد، ریشهی این تفاوت رفتاری، همین تفاوت فرهنگی و ارزشی است که از تفاوت دیدگاه دینی و بیدینی برمیآید. آنها میگویند: وقتی دختر و پسر همیشه در حصار حجاب هستند و هرگز به یکدیگر نباید نگاه کنند و با هم نباید حرف بزنند، طبیعی است که نسبت به هم حریص و عقدهای میشوند و اگر کوچکترین فرصتی برای نگاه کردن و حرف زدن پیدا کنند، خود را میبازند و رفتارهای عجیب و غریب از خود بروز میدهند. اما اگر محدودیتی از نظر پوشش و نگاه و روابط دیگر در بینشان نباشد، دیگر حرص و عقدهای بینشان باقی نمیماند و جاذبههای جنس مخالف برایشان عادی میشود و در نتیجه هیچ رفتار غیرعادی و عجیب از خود نشان نمیدهند.
اینها معتقدند: چون غرب دین و ارزشهای دینی را کنار گذاشته است به این سطح از تمدن و ترقی رسیده است؛ ولی فرهنگهای دینی چون اسیر ارزشهای منسوخ شدهی دین هستند، عقب ماندهاند. اگر جوامع دینی میخواهند به زیباییهای زندگی اجتماعی غربی دست بیابند، ناچار باید فرهنگ حجاب و محرم و نامحرم را کنار بگذارند و به روابط دختر و پسر و زن و مرد آزادی بدهند.
این حرفها گاه با چنان آب و تابی بیان میشود که بعضی از جوانان مؤمن پاسخ روشنی برای ارائه ندارند؛ هرچند در دل باایمان خود تردیدی نسبت به آموزههای اسلامی ندارند. بعضی از آنها اینگونه پاسخ میدهند:
شاید این حرفها از جهتی درست باشد و فرهنگ محرم و نامحرم باعث عقبماندگیهایی شود و در مقابل، آزادی غربی پیشرفتهای اجتماعی خاصی به دنبال داشته باشد، ولی همهچیز که محدود به این دنیا نیست؛ ما معتقدیم مرحلهی اصلی زندگی بعد از این دنیا است و این دنیا تنها مقدمهی آن زندگی جاویدان است. ما شاید نتوانیم حکمت دستورهای دینی مربوط به محرم و نامحرم را بفهمیم و گمان کنیم به ضرر زندگی دنیایی ما است ولی شکی نداریم که خدا حکیم است و اگر دستوری میدهد، حتماً به نفع ما است؛ هرچند ممکن است نکتهی آن برای ما آشکار نباشد. ما میدانیم که اگر از دستورهای دین تخطی کنیم، آتش جهنم و محرومیتهای اخروی در انتظار ما است و هیچ عاقلی خوشی چندروزهی دنیا را با تلخکامی ابدی عوض نمیکند.
این پاسخ بهزیبایی روح تعبد و اطاعت محض از خدا را نمایش میدهد و کاملاً صحیح است و هیچ خدشهای به آن وارد نیست؛ اما نکته اینجا است که افرادی که فرهنگ محرم و نامحرم دینی را عقبماندگی و آزادی غربی را تمدن و ترقی معرفی میکنند، با زیرکی تمام قورباغه را رنگ کرده، به جای قناری عرضه میکنند!
در آن سخنان غلط ولی درستنما دو مغالطه بهکار رفته است:
مغالطهی اول این است که وجود یک احساس خاص به جنس مخالف که گاه باعث بروز رفتارهای غیرعادی میشود، ندید-بدید بازی تلقی شده است و مهر عقبماندگی بر آن زده شده است ولی در مقابل، نبودن هیچ احساس خاص بین دختر و پسر و عادی بودن آنها نسبت به همدیگر تمدن و ترقی قلمداد شده است؛ در حالی که این تلقی و برداشت کاملاً غلط است.
دو قطعه آهنربایA و B را در نظر بگیرید؛ اگر ببینید قطب مثبتِ A قطب منفیِ B را جذب نمیکند و کاملاً نسبت به آن بیتفاوت است، آیا این بیتفاوتی را علامت ترقی و تکامل میدانید یا نشانهی خراب و بیخاصیت شدن؟!
اگر دختر و پسر غربی نسبت به هم ـ حتی در بازترین فضاها مثل استخر ـ هیچ رفتار نامحترمانهای نشان نمیدهند، به خاطر تمدن و ادبشان نسبت به هم نیست؛ بلکه به خاطر این است که جاذبه بینشان از بین رفته و مرده است. وقتی ما میبینیم کودکی با وجود اینکه ساعتها گذشته و هیچ غذایی نخورده است و اینک به غذای لذیذ پیش رویش حتی نگاه هم نمیکند، نادانسته نباید این نخوردن را به حساب خویشتنداری بگذاریم، چون ممکن است او بیمار باشد و میل به غذا در درونش مرده باشد. اما وقتی میبینیم کودکی به همهی غذاهای لذیذ تمایل نشان میدهد و اگر هنجار خاصی به او گوشزد نشود، در پی ارضای اشتهایش از همهی غذاها خواهد خورد، این نشانهی سلامت و تندرستی او است.
اگر در فرهنگ غربی دختر برای پسر و پسر برای دختر چیزی غیرعادی نیست و نسبت به آن توجه خاصی ندارد، این نشانهی ضعف این فرهنگ است؛ چون در اثر این فرهنگ، یک جاذبهی طبیعی و غریزی از بین رفته و مرده است. وقتی دختر و پسر از ابتدای کودکی تا انتهای جوانی در مهد کودک و دبستان و دبیرستان و دانشگاه و پارک و سینما و استخر بدون هیچ محدودیت و تفکیکی در کنار هم هستند، طبیعی است که برای هم عادی شوند و رفته رفته از هم متنفر شوند. در اثر همین فرار از جنس مخالف است که اینقدر همجنسگرایی و حتی گرایش به حیوانات در فرهنگهای غربی شیوع پیدا کرده است.
اتفاقاً جذاب و غیرعادی بودن دختر برای پسر و پسر برای دختر یک ارزش و ثروت انسانی است که در این مغالطه با بیانصافی، ندید-بدید بودن تلقی شده است. اشکالی ندارد، اسمش را بگذارند ندید-بدید بازی؛ ولی ما معتقدیم این ندید-بدید بودن دختر و پسر نسبت به همدیگر خوب است. اگر غیر از این باشند جای نگرانی است.هر دختر و پسر سالمی به مقتضای طبیعت انسانی از اینکه برای جنس مخالفش جذاب باشد و برق حضورش جنس مخالفش را بگیرد، احساس لذت و شادی میکند؛ ولی اگر کسی احساس کند برای جنس مخالفش هیچ جاذبهای ندارد و حضور و عدم حضورش برای او یکسان است، احساس بیارزشی و حقارت میکند. به همین خاطر بر اساس برخی نظرسنجیها، بسیاری از پسران غربی به دختران شرقی و دختران غربی به پسران شرقی بیشتر تمایل دارند. کاملاً هم طبیعی است؛ وقتی جاذبههای جنس مخالف برای پسر غربی عادی شده، اما پسر شرقی به دلیل محدودیتهایی که در ارتباط با دختران داشته است، نسبت به جنس مخالف عطش و اشتیاق غیرعادی بروز میدهد، طبیعی است که دختر غربی پسر شرقی را بر پسر غربی ترجیح میدهد؛ چون دختر میخواهد در نظر طرف مقابلش بسیار باارزش و جذاب باشد و هرچه ذوقزدگی طرف شدیدتر باشد، دختر احساس ارزشمندی بیشتری میکند. دربارهی پسر غربی هم قضیه همینطور است. آری، ندید-بدید بودن دختر و پسر آنها را برای جنس مخالف جذابتر و خواستنیتر میکند.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: «اگر مردی نتواند نیازهای همسرش را برآورد و او را سیراب کند، همسرش به مردان سیاه زنگی تمایل نشان میدهد.»؛ چرا؟ به دلیل اینکه مرد سیاه زنگی نسبت به زن سفیدپوست و زیبا ندید-بدید است و در برابر او از خود بیخود میشود و زن این حالت را خیلی دوست دارد.
میگویند:چون فرهنگ محرم و نامحرم باعث میشود دختر و پسر نسبت به هم حساسیتهای غیرعادی و رفتارهای ندید-بدیدانه داشته باشند، پس باید این فرهنگ را با فرهنگ برهنگی و بیبندوباری غربی جایگزین کنیم تا روابط دختر و پسر عادی و متمدنانه شود. ولی ما میگوییم: اینکه دختر و پسر جذابیتی داشته باشند که آنها را نسبت به یکدیگر حساس و غیرعادی (ندید-بدید) کند، اتفاقاً خیلی هم خوب است و خود خدا دختر و پسر را اینگونه آفریده است؛ اما چون ممکن است این روحیهی زیبا و سازنده در جامعه به مرور زمان از بین برود ـ همانطور که در غرب از بین رفته است ـ خود خدا برنامهای تنظیم کرده است که اجرای آن ضامن بقای این حال و هوای زیبا در جامعه است و این برنامه همان چیزی است که «فرهنگ محرم و نامحرم» نام دارد.
تصور کنید در جامعهای با فرهنگ محرم و نامحرم، یک مرد سالم با طبیعت و غریزهی سالم صبح از خانه میزند بیرون که برود سر کار. در کل مدتی که بیرون از خانه است با خانمهای زیادی خواسته و ناخواسته برخورد میکند و بهطور طبیعی دلش آنها را میخواهد ولی از آنجایی که اولاً خودش مرد عفیف و باتقوایی است و ثانیاً آن خانمها هم خانمهایی عفیف و باتقوا هستند، خواهش دلش را با نگاه نکردن و رفتار عفیفانه بیپاسخ و تشنه نگه میدارد و عصر یا شب که به خانه برمیگردد با دلی تشنه و با عقدهای مبارک به خانه پامیگذارد؛ یعنی با تنی تشنه و خسته به بوستانی قدم میگذارد که گواراترین نوشیدنیها و نرمترین استراحتگاهها در آنجا در انتظار او است. دور فرشتهاش میگردد و به او عشق میورزد و عقدهی دلش را وامیکند و قدر او را بیش از پیش میداند.
آری نتیجهی فرهنگ محرم و نامحرم، گرم شدن کانون خانواده و استحکام یافتن روابط خانوادگی است؛ اما نتیجهی فرهنگ برهنگی غربی چیست؟
در جامعهی غربی وقتی مرد پا از خانهاش بیرون میگذارد، در کوچه و خیابان و در مسیر رفت و برگشت و در محل کار و فعالیت، با انواع عروسکهای بزککرده و جذاب برخورد میکند که به برکت آزادی غربی هیچ مانعی ـ نه از طرف خود او و نه از طرف دیگران ـ برای برقراری انواع ارتباط با عروسکها وجود ندارد؛ از ارتباط نگاهی و کلامی گرفته تا ارتباطهای دیگر. حال و روز مرد غربی وقتی به خانه و نزد همسر خود برمیگردد، حال و روز کسی است که تا خرخره شکم خود را از انواع خوردنیها و نوشیدنیها پرکرده است و حالا از سر تعارف و رودربایستی بر سر سفرهی نان و پنیر نشسته است. طبیعی است که نتواند حتی یک لقمه هم بخورد. خیلی به خودش فشار بیاورد، یکی دو لقمهی کوچک از سر ناچاری میخورد و به زور خودش را کنترل میکند که بالا نیاورد.
آری وقتی مرد غربی همهی نیازهایش را با دیگران بسیار بیشتر و بهتر از آنچه همسرش میتواند برآورده کند، برآورده میکند، طبیعی است که از دیدن همسرش خوشحال نشود. آن یک بوسهی سرد هم از سر ناچاری است و آن یک «هانی» گفتن هم برای ظاهرسازی و آبروداری است؛ وگرنه فرهنگ هرزهی غربی کشتارگاه عشق و مسلخ خانواده است.
فرهنگ محرم و نامحرم خانواده را گرم نگه میدارد و وقتی خانواده گرم باشد، جامعه هم که از خانوادهها تشکیل شده است، گرم میشود؛ اما فرهنگ غربی بیتوجه به خانواده و ارزشهای خانوادگی، میکوشد که جامعه را داغ کند؛ غافل از اینکه با این روش غلط که حرارت خانواده را میمکد و به جامعه تزریق میکند، خانوادهها که اساس جامعهاند دچار یخبندان میشوند و بدنهی جامعه در برخورد با این سرمای سوزان از یک طرف و آن شعلههای فروزان از طرف دیگر، ترک برمیدارد و از هم فرومیپاشد.
بسیاری از خود غربیها پی به اشتباه خود بردهاند و با فعالیتهای گوناگون در قالب سازمانهای مردمنهاد مردمشان را به تفکیک جنسیت دختر و پسر در فضاهای آموزشی و تفریحی تشویق میکنند و خانمها را به اجتناب از حضور بیجا در جامعه و التزام به خانهداری دعوت میکنند.
مغالطهی دوم در سخن طرفداران فرهنگ غربی را با مثال بیان میکنم:
یک نفر را میبینیم که از جایی عبور میکند و در مسیر خود یک اسکناس مثلاً صدهزار ریالی را میبیند و به محض دیدن آن میایستد و برای خم شدن و برداشتن آن دچار وسوسه میشود. در جانب دیگر فردی دیگر را میبینیم که او هم با اسکناسی مشابه مواجه میشود ولی با بیتوجهی از کنارش عبور میکند.آیا با صرف مشاهدهی این رفتار از او میتوان فهمید که او انسان تقوامند و خویشتنداری است و بر فرد قبلی که دچار وسوسه شد برتری دارد؟ البته که نه.بله ممکن است بیتوجهی او از روی تقوا و احترام به اموال دیگران باشد ولی این هم ممکن است که او از قضا عضو یک باند سرقت حرفهای باشد که همراه با تیم خود در حال انجام یک سرقت بزرگ است و او الآن در حال ایفای نقش است و در این قسمت از نقشه، او باید در مدتی محدود به مکان خاصی برود و هرگونه توقف میتواند کل برنامه را به هم بزند. اگر احتمال دوم درست باشد، بیتوجهی او به اسکناس روی زمین نه تنها نشانهی زهد و تقوای او نیست؛ بلکه دلیل روشنی است بر بیتقوایی و نامردیاش.
درست است که دختران و پسران کمتقوای ما (در فرهنگ محرم و نامحرم) در برخورد با جنس مخالف دچار وسوسههای بچگانه میشوند و درست است که فکر و دل دختران و پسران غربی عمدتاً از چنین وسوسههایی خالی است، اما نداشتن وسوسههای بچگانه دلیل بر خوب بودن آنها نیست؛ چون ممکن است وسوسههایی خطرناکتر در سر آنها باشد که توجه به آن وسوسههای بزرگتر مانع توجه به وسوسههای کوچک میشود.
توضیح بیشتر:
در فضای فرهنگ محرم و نامحرم، دختر و پسر به دلیل محدودیتهایی که در ارتباط با جنس مخالف خود دارند، ممکن است دچار حالتی شوند که آن ها را در برخورد با جنس مخالف گرفتار فکر و خیالها و وسوسههایی بکند؛ وسوسههایی مثل اینکه «فکر کنم او از من خوشش میآید!»؛ «کاش میتوانستم شمارهی او را پیدا کنم!»؛ «کاش به من نگاهی بکند تا بتوانم با نگاه یا لبخند محبتم را به او ابراز کنم!»؛ «آیا این حرف او معنای خاصی داشت؟!»؛ «یعنی او با این کار به من پیشنهاد دوستی داد؟!» و وسوسههایی از این دست. اما در بین دختر و پسری که در فرهنگ غربی نفس میکشند، چنین وسوسههایی کمتر دیده میشود.آنها به دلیل روابط باز و آزادی که دارند، اینگونه خیالپردازیها را کاری کودکانه و کلاسپایین میانگارند؛ اما آیا این به معنای این است که هیچ فکر غلط و وسوسهی شیطانی در دل و ذهن آنها نیست؟!
پاسخ منفی است. اگر دختر و پسر کمتقوای ما دچار چنین وسوسههای کودکانه میشود، بهخاطر این است که در انحراف خود تازهکار و مبتدی است؛ اما دختر و پسر غربی در انحراف و لشبازی خود هفتخط شده است و این خیالبافیهای کودکانه را خیلی وقت است که پشت سر گذاشته است.
اگر دختر و پسرهای کمتقوای ما در فضاهای مختلط، حداکثر در پی نگاه و متلک و شماره گرفتن و شماره دادن و امثال این کارها هستند، به خاطر این است که انحراف و کجی آنها بیش از این زاویه برنداشته است. اگر دختر و پسر فرهنگ غربی به این کارها بیتوجه است، نه از روی پاکی و حفظ حرمت، بلکه بهخاطر این است که این کارها برای او بیمزه است و او به فراتر از این کارها میاندیشد.
این ندید-بدید بازیهای دختران و پسران کمتقوا در فرهنگ محرم و نامحرم مثل ناخنک زدن کودک بیمار به خوراکی خوشمزه ولی مضر، به دور از چشم مادر است.کنترل دائمی مادر باعث میشود که همان یک ذره خوراکی که کودک با شیطنت خود در هر بار به دست میآورد، لذیذ باشد و او هرگز از ادامهی کارش خسته نشود؛ اما اگر قرار باشد مادر بیماری فرزندش و مضر بودن خوراکی را به بهانهی محبت بیجا نادیده بگیرد و به خیال اینکه این آزادی به نفع فرزند است، او را در خوردن هرچه دلش میخواهد آزاد بگذارد، دیگر دلیلی برای ناخنک زدن نیست. فرزندی که همیشه در خوردن هرچه هوس کند آزاد بوده، اگر روزی به هر دلیلی از خوردن خوراکی مورد علاقهاش محروم شود، هرگز به ناخنک زدن رضایت نخواهد داد؛ چون ناخنک زدن برای او مزهای ندارد. او در پی فرصتی خواهد بود که همهی خوراکی را یکجا به چنگ آورد. مادر او نباید گول ناخنک نزدن او را بخورد و گمان کند فرزندش عاقلانه حرف مادر را گوش کرده است؛ بلکه باید بداند که او به دنبال فرصتی مثل بیرون رفتن مادر است تا کار خوراکی را یکسره کند!
آری؛ اگر میبینیم دختر و پسر غربی در بازترین فضاها مثل استخر، نه نگاه بدی میکند و نه حرف بدی میزند، خیال نکنیم اینها همه از روی خویشتنداری و احترام به دیگران است؛ بلکه چیزی که او میخواهد ـ بهخاطر دوربینهای مداربسته و کنترل شدید امنیتی ـ به دست آوردنی نیست و چیزی که به دست آوردنی است (کارهایی مثل چشم چرانی و متلکپرانی)، مطلوب او نیست. به قول معروف «آب نیست وگرنه شناگر ماهری است!».
آری؛ اگر داستان از این قرار نبود، هرگز سالانه آمارهای تکاندهندهای از خشونتهای تجاوزگرانه علیه خانمها در کشورهای غربی و اروپایی منتشر نمیشد. من برای ارائهی چند آمار رسمی در اینجا بررسی مختصری کردم که نتیجهی آن چندین صفحه اطلاعات آماری باورنکردنی شد. برای دوری از اطالهی سخن، از بین دهها و صدها نمونه فقط چند مورد را مطرح میکنم:
ـ پایگاه اطلاعرسانی «ساند ویژن» در گزارشی با به تمسخر گرفتن ادعاهای آمریکا درخصوص نقض حقوق زنان در جوامع اسلامی مینویسد: «سالانه بیش از پانصد هزار تجاوز به زنان و دختران بالای دوازده سال در آمریکا انجام میشود».
ـ بريتا تامسن (نمايندهی دانمارك و سياستهاي جنسيتي گروه سوسياليستها) در گزارش خود در كميسيون اروپايي اظهار داشت: «پديدهی رنج بردن زنان از خشونتهاي جنسي و خانگي در اروپا موجب شرمساري و يك رسوايي است».
ـ در هر دو دقیقه به یک زن آمریکایی تجاوز به عنف صورت میگیرد.
ـ از هر پنج دختر دانشجوی آمریکایی یک نفر مورد تجاوز قرار گرفته است.
ـ اورسلا پلاسنیک، وزیر امور خارجهی سابق اتریش همزمان با روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، درباره گسترش خشونت و آزار جنسی علیه زنان در این کشور ابراز تاسف کرد و گفت: «از هر پنج زن اتریشی یک زن قربانی خشونتهای داخلی میشود».
ـ در نروژ از هر چهار زن یک نفر مورد خشونت قرار میگیرد و تقریباً یک سوم زنان از سن پانزده سالگی حداقل یک بار خشونت را تجربه کردهاند. بر اساس گزارش پلیس نروژ، در سال 2010 تعداد 938 مورد آزار جنسی و 106 مورد تلاش به خشونت جنسی مشاهده شده است.
ـ بر اساس گزارش ايستات در سال ۲۰۰۶ ميلادي روزانه دویست مورد تجاوز و يا تلاش به تجاوز در ايتاليا صورت گرفته است.2
تذکر:سخن این نیست که همهی دختر و پسرهای آمریکایی بد و کثیفند؛ چه اینکه در غرب و اروپا هم دختر و پسرهای خوب و مؤمن و پاک پیدا میشود. چیزی که مورد تأکید است، «فرهنگ غربی» است؛ فرهنگی که ممکن است در کشورهای اسلامی و در ایران هم رگههایی از آن یافت شود!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منظور از فرهنگ غربی فقط فرهنگ آمریکا نیست؛ بلکه منظور همهی فرهنگهایی است که بیدینی و بیقیدی در آن مشهود است. از آنجایی که آمریکا جلودار و سمبل این فرهنگ است، نام آن را فرهنگ غربی میگذاریم.
2. این آمارها از دو مقالهی «غرب و خشونت علیه زنان» (نوید رسولی، کارشناس رایزنی فرهنگی ج. ا. ایران در ایتالیا) و «تجاوز و بزهدیدگی زنان» (رضا رمضان نرگسی، مجلهی مطالعات راهبردی زنان، شمارهی 22) تهیه شده است.
این مقاله برگرفته از کتاب «دوستش دارم!» نوشتهی حامد شاد است. اطلاعات بیشتر دربارهی این کتاب: اینجا
سلسله مقالات «دوستش دارم»:
- چرا دو جنس «دختر» و «پسر»؟ (دوستش دارم 1)
- و خدا دختر و پسر را عاشق آفرید... (دوستش دارم 2)
- تفاوتهای علاقهی پسر به دختر و علاقهی دختر به پسر (دوستش دارم 3)
- مقایسهی فرهنگ محرم و نامحرم اسلامی با فرهنگ بیبندوباری غربی (دوستش دارم 4)
- خطرهای ویرانگر دوستی با نامحرم (دوستش دارم 5)
- چند حقیقت تلخ دربارهی دوستی با نامحرم (دوستش دارم 6)
- عشق سه طرفه (دوستش دارم 7)
- حکم دین دربارهی دوستی با نامحرم (دوستش دارم 8)
- محدودهی ارتباط مجاز با نامحرم (دوستش دارم 9)
- نقاط ضعف و قوتِ دختر بودن (دوستش دارم 10)
- دختران بر سر دوراهی «جذابیت» و «امنیت» (دوستش دارم 11)
- دختران و برخورد با مزاحمتهای ناموسی (دوستش دارم 12)
- ابزار سنجش و انتخاب همسر (دوستش دارم 13)
- یک راز دربارهی انتخاب همسر (دوستش دارم 14)
- تفاوت دختر و پسر در انتخاب کردن و انتخاب شدن (دوستش دارم 15)
- خطر به تأخیر انداختن ازدواج (دوستش دارم 16)
- درمان آسیبدیدگان عشق شیطانی (دوستش دارم 17)
- توبه و آشتی با خدا (دوستش دارم 18)
- لیلا و فرزاد (دوستش دارم 19)
نظرات (2)