پرسش
هدف از آفرینش انسان چیست؟ خدا چرا ما را آفریده است؟
پاسخ
آیا گمان کردهاید شما را بیهوده و عبث آفریدهایم؟! أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً1
هرچند در دنیای اندیشهی غرب، هستند مکاتبی که حیات انسان و موجودات دیگر را بیهدف و سردرگم میپندارند؛ ولی بعید است انسان عاقلی پیدا شود که اینهمه ظرافت و نظم و دقت و ارتباط را در عالم خلقت ببیند و بگوید: هدفی پیش روی عالم هستی نیست و حرکت جهان بدون سو و جهت است. وقتی منِ انسان برای کوچکترین کارهایم هدف دارم، چگونه آفرینش خود من میتواند بیهدف باشد؟!
وقتی همهی اجزای روح و جسم انسانی اعم از ذهن و فکر و مغز و اعصاب و دستگاه گوارش و دستگاه تناسل و گوشت و پوست و استخوان و قلب و عروق و غیره و غیره همه برای اهداف خاصی ایجاد شدهاند و ریزترین کارهایشان را بهمنظور رسیدن به هدف خاص خود انجام میدهند و هیچیک حرکتی عبث و بیهدف ندارند، پس چگونه میشود که مجموع این تشکیلات که تحت مدیریت یک روح بسیط، وحدت و یکپارچگی پیدا کرده است، بیهدف ایجاد شده باشد و عبث حرکت کند؟!
وقتی وارد یک مجموعهی اداری میشویم، میبینیم که هر بخشی از آن برای رسیدن به اهداف خاصی کارهای خاصی را انجام میدهد؛ وقتی ما چنین چیزی را در درون این مجموعه و بین اجزای آن میبینیم، آیا معقول است که بپذیریم کل این تشکیلات به عنوان یک مجموعهی واحد، هدف و کار خاصی را دنبال نمیکند و عبث به وجود آمده است و بیهدف کار میکند؟!
پس شکی نیست که خلقت انسان هدفمند است و هدف و غایتی در پس این آفرینش وجود دارد. حال باید ببینیم این هدف چیست.
هدف آفرینش انسان چیست؟
برای رسیدن به پاسخ دقیقتر، این سؤال را به دو سؤال ریزتر تحلیل میکنیم؛ زیرا در این سؤال سخن از آفرینش است و آفرینش یک امر متعدی است؛ یعنی هم فاعل دارد و هم مفعول و سؤال از فاعل غیر از سؤال از مفعول است. به این ترتیب سؤال «هدف آفرینش انسان چیست؟» را به دو سؤال زیر تحلیل میکنیم:
1. هدف خدا از آفریدن انسان چیست؟ (سؤال مربوط به فاعل)
2. انسان برای چه هدف و چه کاری آفریده شده است؟ (سؤال مربوط به مفعول)
برخی وقتی دربارهی هدف آفرینش انسان سؤال میکنند، به دنبال پاسخ سؤال اول (سؤال از فاعل) هستند ولی نمیتوانند منظور خود را خوب بیان کنند؛ به همین دلیل معمولاً پاسخی که دریافت میکنند، پاسخ سؤال دوم است؛ از این رو با اینکه پاسخ درست است، ولی آنها قانع نمیشوند و سؤال خود را بیپاسخ میپندارند.
پاسخ سؤال دوم (سؤال مربوط به مفعول) را بهخوبی میتوان از آیهی 56 سورهی مبارکهی ذاریات «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» دریافت؛ یعنی: من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند [و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند].
یعنی انسان برای رشد و تکامل آفریده شده است و این رشد و تکامل تنها با بندگی و عبادت (زندگی برای خدا و انجام همهی کارها برای رضای الهی و طبق دستور و برنامهی او) به دست میآید. انسان کاری جز این ندارد که بر اساس راهنمایی آفریدگارش (از طریق راهنمای درونی یعنی عقل و راهنمای بیرونی یعنی انبیا و ائمه علیهمالسلام) درست و خوب زندگی کند و در پرتو زندگی خوب استعدادهای خود را شکوفا کند و قابلیتهای خود را به فعلیت برساند؛ تا جایی که به کمال نهایی خود برسد.
این پاسخ کاملاً درست و قابل فهم و قانع کننده است ولی فقط پاسخ سؤال دوم است و ربطی به سؤال اول ندارد.
پاسخ سؤال اول را ابتدا اجمالاً بیان میکنیم سپس به جواب تفصیلی میپردازیم:
پاسخ اجمالی
اگر هدف داشتن به معنای نیازمند بودن به چیزی و انجام کار به منظور رسیدن به آن چیز مورد نیاز باشد، چنین هدفی دربارهی خدا معنا ندارد؛ زیرا خدا غنی مطلق است و به چیزی نیاز ندارد. اگر هدف را به این معنا بگیریم، باید گفت که خداوند با کارهای خودش هیچ هدفی را دنبال نمیکند!
در پاسخ این سؤال که چرا خداوند انسان را آفریده است، باید گفت: خدا چون خدا است، انسان را آفریده است. اگر خدا خدا بود و انسان را نمیآفرید جای تعجب بود. خدا یعنی خیررسانترین و خیرخواهترین موجود و چنین موجودی طبیعی است که انسان و موجودات دیگر را بیافریند و با آفرینش کامل آنها، به آنها خیر برساند؛ حتی اگر به آفریدن انسان نیازی نداشته باشد و آفرینش انسان سودی برایش نداشته باشد؛ بلکه همینکه آفرینش انسان برای خود انسان خیر است، از نظر خدای خیرخواه کافی است تا او را بیافریند.
برای درک آسانتر مطلب، میتوان مثال مادر و نوزاد را با تنزّل و بلاتشبیه مطرح کرد؛ وقتی مادری نوزادش را به دنیا میآورد و با تمام وجود به او مهر و محبت میکند و تمام نیازهایش را برآورده میکند، جز به خاطر این است که مادر است و صِرف مادر بودنش او را به این کارها وامیدارد؟! آیا او در قبال این همه خدمت، چیزی از نوزادش دریافت میکند؟! شاید فرزندش بعدها بتواند خدمات مادر را جبران کند، ولی مادر هنگامی که به فرزندش خدمت میکند، به جبران آینده فکر نمیکند و جز مادر بودنش انگیزهی اضافی دیگری برای محبت به فرزندش ندارد.
پاسخ تفصیلی
برای بیان پاسخ کامل ابتدا باید انواع علّت را بیان کنیم؛ چون هدف و غایت یکی از علل چهارگانه2 است؛ پس تقسیم علت بر تقسیم هدف تأثیر مستقیم دارد.
علت و سبب ایجاد پدیدهها بر دو نوع است: 1. علت ذاتی؛ 2. علت خارج از ذات.
علت خارج از ذات یعنی اینکه چیزی مانند A که غیر از B و خارج از ذات آن است، سبب ایجاد آن باشد؛ مانند نمک که خارج از ذات غذا است و باعث شوری آن شده است؛ یا مانند روغن (مانند کِرِم و وازلین) که خارج از ذات پوست دست است و باعث چرب شدن آن است.
علت ذاتی یعنی اینکه خودِ A سبب ایجاد حالتی در خود باشد؛ بدون اینکه نیازی به دخالت عامل خارج از ذات باشد؛ مانند نمک که خودش سبب شوری خودش است و مانند روغن که خودش سبب چرب بودن خودش است. برای شور شدن نمک و چرب شدن روغن نیازی به عامل خارجی نیست تا سبب ایجاد شوری و چربی در آنها شود.
به عبارت دیگر وقتی پرسیده میشود: چرا غذا شور است، پاسخ داده میشود: چون نمک در آن ریخته شده است. و وقتی پرسیده میشود: چرا پوست دست چرب است، پاسخ داده میشود: چون روغن به آن مالیده شده است. اما وقتی پرسیده میشود: چرا نمک شور است، پاسخ داده میشود: چون نمک است؛ همانطور که وقتی پرسیده میشود: چرا روغن چرب است، پاسخ داده میشود: چون روغن است. نمک برای شور بودن و روغن برای چرب بودن نیاز به چیزی غیر از نمک و روغن بودن خودشان ندارند؛ یعنی به چیزی خارج از ذات خود نیاز ندارند.3
افعال ارادی انسان نیز دو قسماند: 1. افعال ارادی برآمده از ذات؛ 2. افعال ارادی برانگیخته بر اثر انگیزهی زائد بر ذات.
«افعال ارادی برانگیخته بر اثر انگیزهی زائد بر ذات» مانند غذا خوردن و درس و تحصیل و ازدواج و مانند آن. در این موارد، انسان به چیزی بیرون از ذات خودش نیاز دارد و برای رفع نیاز خود به سوی آن چیز حرکت میکند تا با رسیدن به آن، نیازش را برآورده کند.
«افعال ارادی برآمده از ذات» یعنی افعالی که از صمیم ذات انسان برمیآید و از درون او میجوشد و هیچ عاملی خارج از انسانیت او سبب ایجاد آن نشده است؛ مانند مهر و محبت مادرانه که توضیحش گذشت؛ و مانند علاقه و ارادهی انسان به خودشناسی و پیدا کردن هدف آفرینش خود. چنین ارادههایی برآمده از ذات انسان است و حتی اگر فرض کنیم هیچ چیزی غیر از انسان وجود نداشته باشد یا انسان به هیچ چیزی غیر از خودش آگاهی نداشته باشد، باز ممکن است زنی اشتیاق مادری و مهر و محبت به فرزند را در درون خود احساس کند و باز ممکن است انسانی به درک حقیقت خود و یافتن هدف خلقت خود علاقهمند باشد و به دنبال آن حرکت کند.4
آفریدن هم کاری است که خداوند برای انجام آن به انگیزهی بیرونی احتیاج ندارد بلکه انگیزهی آفریدن از درون ذات الهی میجوشد و خدا بودنِ خدا کافی است برای اینکه او بیافریند و جوشش خیر و رحمت و محبت داشته باشد.
پس همانطور که در پاسخ این سؤالها که «چرا نمک شور است؟» و «چرا روغن چرب است؟» و «چرا مادر به نوزادش خدمت میکند؟» و «چرا انسان به دنبال خودشناسی و کشف هدف زندگی است؟» میگوییم: «چون نمک است» و «چون روغن است» و «چون مادر است» و «چون انسان است»؛ همانطور در پاسخ این سؤال که «چرا خدا انسان را آفریده است؟» باید بگوییم: «چون خدا است».
ذات متعال خداوند مانند خورشیدی است که به مقتضای ذات درخشندهاش میدرخشد و نورافشانی میکند و نورش را به همهجا میتاباند؛ بدون اینکه از این درخشش خود، هدفی زائد بر ذات درخشان خود داشته باشد.
حقیقت سبّوح الهی مثل چشمهای است که آب حیات و عصارهی محبت و مهربانی از درونش میجوشد و در عالم هستی جاری میشود و هرچیزی که ارزش هستی و تعالی داشته باشد، به اندازهی ارزش و لیاقتش از آن سیراب میشود و هستی و تکامل مییابد. همانطور که چشمه برای جوشش خود توجهی به درختان و بوتهها و علفهای مسیرش ندارد، خداوند هم برای فوران فیض و فیضان لطف خود به چیزی توجه ندارد.
البته افعال ارادی برآمده از ذات در انسان و خدا با هم تفاوتی اساسی دارند. در انسان درست است که هدف و انگیزهی این افعال چیزی بیرون از ذاتش نیست؛ ولی همینها هم نشانهی نیاز و فقر انسان است. احساس مادری و محبت جوشان به فرزند در زنان، یک نیاز درونی است که اگر چیزی مانع بروز آن شود، زن دچار کمبود میشود.5 همچنین حقیقتطلبی و جستوجوی هدف آفرینش نشان از یک نیاز و عطش فکری دارد و جلوگیری از تبلور آن، موجب پژمردگی و آشفتگی است. اما جوشش فیض از ذات باری تعالی نهتنها نشانهی فقر و نیاز او نیست، بلکه ثمرهی کمال مطلق و حقیقت حق است که مخصوص ذات اقدس اِلاه است.
چکیده
خلاصه آنکه وقتی میپرسیم: هدف از آفرینش انسان چیست؛
1. یا به دنبال این هستیم که انسان برای چهکاری آفریده شده و در این دنیا چه مأموریتی دارد و چه کاری باید انجام دهد، که پاسخ را آیهی 56 سورهی مبارکهی ذاریات بیان فرموده است: من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند.
2. یا در پی هدفی هستیم که خدا برای رسیدن به آن هدف انسان را آفریده است و بدون آفرینش انسان نیازش برطرف نمیشود، که در این صورت راه را اشتباه آمدهایم؛ زیرا خدا چنین هدفی ندارد؛ چون خدا به هیچ چیز نیاز ندارد؛
3. و یا در جستوجوی هدف اصلی و ریشهای خلقت هستیم و اینکه چه انگیزهای ـ هرچند انگیزهی ذاتی ـ باعث شده است خداوند انسان را بیافریند، که در این صورت پاسخ ما این است که انگیزهی این کار خداوند، عین ذات او است و خدا چون خدا است و حقیقتی فیاض و درخشنده دارد، انسان را آفریده است. اگر خدای فیّاض و خیرخواه و خیررسان انسان را نمیآفرید، آنگاه جای تعجب داشت؛ زیرا کاری برخلاف مقتضای ذات مقدسش انجام داده بود.
برای مطالعهی بیشتر، کتاب «فلسفه و هدف زندگی» اثر علامه جعفری را توصیه میکنم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مؤمنون، 23
2. علت فاعلی، علت مادی، علت صوری، علت غایی.
3. مثال نمک و روغن فقط یک تمثیل ساده است که برای تفهیم بهتر مطلب و تبیین آسان آن بیان میشود؛ وگرنه ممکن است گفته شود که نه نمک و نه روغن ـ با دقت عقلی و علمی ـ یک چیز واحد نیستند؛ بلکه یک عنصر مرکب هستند و وحدت آنها اعتباری است؛ لذا مطلبی که دربارهی ذات و خارج از ذات بیان شد، جز با تسامح و مجازگویی بر آنها تطبیق نمیکند. البته شاید هم این اشکال وارد نباشد؛ به هر حال مشکلی برای اصل مطلب ایجاد نمیکند، چون تشبیه فقط برای تفهیم آسان مطلب است نه اینکه صحت مطلب متوقف بر صحت مثال باشد.
4. سؤال: اگر مهر مادری و جستوجوی حقیقت از ذات انسان برمیآید، پس همهی انسانها مادام که انسان هستند، باید آن را دارا باشند؛ پس چرا میگویید: «باز ممکن است...»؟ چنین چیزی نه تنها ممکن است بلکه ضرورت دارد و باید چنین باشد.
پاسخ: اینکه میگوییم: «ممکن است» به خاطر این است که شرط تحقق حس مادری یا حس کشف حقیقت، توجه و انتباه انسان است. این ارادههای درونی تنها وقتی برانگیخته میشوند که انسان به آن توجه داشته باشد؛ وگرنه در درونش خفته باقی میماند.
5. به همین دلیل است که در پاسخ اجمالی گفتیم این مثال تنزّل یافته و بلاتشبیه است.
نظرات (3)