بسم الله
در این مقاله سه مطلب بیان میشود:
۱. علاقه به انسان زیبارو نه تنها بد نیست؛ بلکه خیلی هم خوب است؛
۲. این علاقه با همهی خوبیاش میتواند بستر آسانی برای گرفتاری و آلودگی و انحراف باشد، پس باید مراقب بود؛
۳. این علاقه را نباید سرکوب کرد؛ بلکه باید آن را مدیریت کرد و به آن جهت داد؛
در ادامه به توضیح این سه مطلب میپردازیم.
توضیح مطلب اول (علاقه به انسان زیبارو نه تنها بد نیست؛ بلکه خیلی هم خوب است)
علاقه به انسان همجنس زیبارو یک گرایش طبیعی است که در دل هر انسان سالمی وجود دارد. این گرایش نه تنها نشانهی بد بودن نیست؛ بلکه نشانهی بلوغ عاطفی و معنوی است و کسی که چنین علایقی در درون دارد، کاملتر از کسی است که از چنین احساسهای زیبایی محروم است. دلیل آن این است که هم آن زیبایی و هم این زیبادوستی هر دو از خدا است و از او سرچشمه دارد.
در سورهی اعلی، آیهی ۲ میخوانیم: «الذی خَلَقَ فَسَوّٰی»؛ یعنی خداوندی که آفرید و نیکو و زیبا گردانید. و در سورهی تین، آیهی ۴ میخوانیم: «لقد خلقنا الانسانَ فی احسنِ تقویمٍ»؛ یعنی ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: زیبایی صورت مؤمن بهخاطر لطف و عنایت خدا به او است.۱
کسی که به انسان زیبارو علاقهمند است، در حقیقت دلباختهی خدا است؛ هرچند خودش متوجه این حقیقت نباشد. چون نور و جمالی جز نور و جمال خداوند در عالم وجود ندارد. هر کسی و هر چیزی که درجهای از زیبایی دارد، چیزی از خودش ندارد، بلکه آینهای است که در حد خودش جمال و زیبایی آفریدگارش را منعکس میکند. دانشمندان بزرگی مثل ابن سینا و ملاصدرا معتقدند حقیقت وجود از محبت است و هستی مساوی با عشق است و عشق در کل کائنات جریان دارد.۲ ملاصدرا میگوید: «اگر عشق نبود، نه آسمانی به وجود میآمد و نه زمینی؛ نه خشکی و نه دریایی!»۳ و میگوید: «اگر عالم هستی لحظهای از عشق و محبت تهی شود، نیست و نابود میگردد!»۴ و میگوید: همهی موجودات عاشق خداوند سبحان هستند و مشتاق لقای او.۵ هان! آگاه باش که همه چیز به سوی خدا در حرکت است۶ و انتهای جاده خداوند است.۷
خداوند متعال همانطور که نامههایی محبتآمیز (کتب آسمانی) توسط انسانهایی برگزیده (پیامبران) برای انسانها فرستاده است تا خود را به آنها بشناساند و راه رسیدن به خود را به آنها بیاموزد، همانطور پیکهایی از جنس حُسن و زیبایی به سوی انسانها فرستاده است تا با انعکاس حسن و جمال خداوند، دل زیباپرستشان را تحریک کند و در جادهی عشق و محبت به حرکت وادارد و به تدریج آن را برای دربرگرفتن سترگترین و سهمگینترین عشق؛ یعنی عشق خودِ خدا آماده کند.
ما آفریده نشدهایم مگر برای عشق خودِ خدا؛ ولی دل ضعیف و خرد ما کجا و عشق عظیم و بینهایت خدا کجا؟! اینَ التُّرابُ و رَبُّ الارباب؟! خاک کجا و آفریدگار افلاک کجا؟! بهخاطر همین فاصلهی زیاد که بین دل و دلدار هست، خداوند ما را به کارگاه دنیا فرستاده است تا در اینجا دلهایمان را رشد دهیم و برای آن عشق والا آماده شویم.
دل ناشی و ناآشنای ما باید در هنر عشق به مهارت و استادی برسد تا بتواند در معرکهی عشق در برابر خداوندِ عشق درآید. باید آنقدر تمرین عشق کند تا در این کار ورزیده و هنرمند شود. همهی عشقهای ریز و درشت این دنیا وسیلهی تمرین و ورزش دل ما هستند؛ از عشق نوزاد به آغوش مادر و مکیدن شیر گرفته تا عشق طفل دو ساله به عروسک؛ تا عشق بچهی پنج ساله به بستنی و شکلات؛ تا عشق کودک ده ساله به دوچرخه و توپ؛ تا عشق نوجوان پانزده ساله به پسر یا دختر زیبارو؛ تا عشق جوان بیست ساله به همسر و ازدواج! که این روند همچنان ادامه دارد...؛ تا برسد روزی که محبوبی جز خدای متعال نتواند این دل تشنه و عاشق را سیراب و آرام کند. یا غایةَ آمالِ العارفین؛ ای آخرین آرزوی اهل معرفت!۸
بعضی از عاشقان، عالم هستی را «عشقآباد» نام نهادهاند.۹ آری «عشق» روی دیگر سکهی «هستی» است و چیزی غیر از آن نیست و همانطور که سرچشمهی هستی خداوند متعال است؛ مبدأ عشق هم خود او است. او است که عشق مطلق است و با تجلی عاشقانهی خود، ماسوی را آفریده است و آتش عشقش را در دل آنها نهاده است. و چنین است که همهی موجودات عالم عاشق خداوندند و عاشقانه به سوی او در حرکت .امام باقر علیهالسلام میفرماید: «هرچیزی او را میپرستد و او را قصد میکند»۱۰ یعنی حتی کسانی که در پی شهوت و ثروت و قدرت و مقام و منصب و اعتبارند، آنها هم ـ بدون آن که توجه داشته باشند ـ در واقع به دنبال خدا هستند؛ هرچند شاید خودشان متوجه این حقیقت نباشند.
پس ما آفریده نشدهایم مگر برای عشق خود خدا و نیرویی جز عشق خدا و انگیزهای جز لقاءُالله وجود ندارد تا عالم را به تحرک و تکاپو وادارد.
در ازل پرتو حُسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
انسان زیبارو دامی است که صیاد دلها برای شکار کردن دل زیباپرست ما پهن کرده است، تا دل عاشق ما را که سرشار است از عشق صیاد، اما در اثر جهل و غفلت خیال میکند عاشق چیز دیگری است، با عشق خود آشنا کند و به سوی خود هدایت کند.
اگر دوست داشتن انسان زیبارو زشت و ناپسند بود، هرگز خداوند متعال در وصف زیباییهای بهشت به نوجوانان و جوانان زیبارو اشاره نمیکرد و به پیامبر خود نمیفرمود: بر گِرد اهل بهشت پسرانی زیبا میگردند که همیشه در اوایل جوانیاند (و هرگز پیر نمیشوند). وقتی به آنها بنگری، گمان بری که مروارید و لؤلؤ پراکنده و تازه از صدف خارج شدهاند!۱۱
حضرت پیامبر (ص) نیز میفرماید: خیر و نیکی را در نزد زیبارویان بجویید؛ زیرا کردار آنان به زیبایی شایستهتر است۱۲؛ یعنی بین زیبایی ظاهری و زیبایی معنوی و درونی ارتباط هست و انسان زیبارو از شخصیت زیباتری برخوردار است.۱۳
صدرالمتألهین شیرازی در تبیین علاقه به انسان زیبارو میگوید:
«نظر دانشمندان دربارهی این عشق و علاقه مختلف است؛ عدهای آن را نکوهش کردهاند و از رذایل اخلاقی خواندهاند و گفتهاند که علاقه به انسان زیبارو کار بیکاران و لهوپیشگان است؛ عدهای دیگر آن را یک فضیلت روحی خواندهاند و آن را مدح و ستایش کردهاند؛ عدهای دیگر گمان کردهاند که یک بیماری روانی است و عدهای دیگر آن را یک جنون غیبی معرفی کردهاند.
نظر دقیق این است که لذت بردن از زیبایی صورت انسان زیبارو و علاقهی شدید داشتن به کسی که از شمایل لطیف و اعضای متناسب و ترکیب زیبا بهرهمند است، به صورت طبیعی در جان اکثر انسانها قرار دارد؛ لذا یک امر الهی است که دربردارندهی مصلحت و حکمت است. پس حتماً باید خوب و نیکو باشد؛ بهویژه اینکه از سرچشمهای ارزشمند و برای هدفی شریف برآمده است.
اغلب انسانها از ذوق زیبادوستی برخوردار هستند و انسان زیبارو را صرفاً از روی عشق و عاطفه دوست دارند؛ ولی عدهای زمخت و بیذوق هستند که جز به شهوت و نیازهای جنسی فکر نمیکنند و اگر کسی را هم دوست بدارند، مانند حیوانات صرفاً برای رفع نیازهای غریزی است.
این عشق و علاقه به انسان زیبارو اگر برانگیخته از شهوت حیوانی نباشد، بلکه برآمده از احساس پاک زیبادوستی و زیباپرستی باشد، دل را نرم و ذهن را هشیار و روح را برای درک معارف بلند آماده میکند. البته این خوبی و فایده برای علاقه به انسان زیبارو، تنها در حد پلی است برای عبور به سمت سرچشمهی زیبایی؛ وگرنه کسی که از این پل عبور کرده و با زیبایی خداوند زیباییها آشنا شده است، دیگر نباید به عقب برگردد و در کنار پل توقف کند. اگر علاقه به انسان زیبارو تبدیل به یک وابستگی فزاینده شود، مذموم و ناپسند است. شاید دلیل مخالفت بعضی از اندیشمندان گذشته با چنین عشقی همین باشد.
برخی گفتهاند: عشق به انسان زیبارو یک اشتیاق شدید است نسبت به اتحاد و یکی شدن با معشوق. این سخن هرچند خوب است، اما نیاز به توضیح دارد. اگر مَجازی بودن عشق به انسان زیبارو (نسبت به حقیقت عشق الهی) و معبر بودن آن را نادیده بگیریم، و تنها روی جسمانی این عشق را بنگریم، اتحاد و یکی شدن با معشوق نمیتواند سرمنشأ علاقه به انسان زیبارو باشد؛ زیرا:
اولاً اتحاد و یکی شدن برای دو جسم امکانپذیر نیست. دو جسم حداکثر میتوانند در کنار هم و چسبیده به هم قرار بگیرند ولی هرگز نمیتوانند حقیقتاً با هم متحد شوند.
ثانیاً همین مقدار از قرب و نزدیکی نیز رضایتبخش نیست و عطش و اشتیاق عاشق با نزدیک شدن به معشوق آرام نمیشود. زیرا نزدیک شدن به معشوق را هرگونه که در نظر بگیریم (از نگاه و لمس و بوسه گرفته تا آغوش کامل) نهتنها عطش عشق را آرام و خاموش نمیکند، بلکه آن را شعلهورتر و فروزانتر میکند. پس آرامش این طوفان و برآورده شدن این نیاز را باید در جای دیگر جستوجو کرد.
سخن همان است که پیشتر گفتیم: عشق به انسان زیبارو در حقیقت عشق به سرچشمهی زیباییها یعنی خدا است و نیرویی که انسان را به سوی انسان زیبارو میکشد، جاذبهی حُسن و جمال خود خداوند است که در چهره و اندام آن فرد، تجلّی و تبلور کرده است. اشتیاق به نزدیک شدن به معشوق و اتحاد با او، در حقیقت اشتیاق به قرب الهی و وصال با معبود است که هم شدنی است و هم آرامبخش است.
نتیجه آنکه محبوب اصیل و معشوق حقیقی در عشق به انسان زیبارو، بدنی تشکیل شده که از گوشت و پوست و استخوان، نیست؛ بلکه پرتو حُسن و جمالی است که از روی درخشان آفریدگار تابیده و در آیینهی روی این محبوب انسانی منعکس شده و در چشم زیبابین ما نقش بسته است.»۱۴
توجه به این حقیقت میتواند چشم مؤمن و خداپرست ما را بیناتر کند و ما را یاری کند تا محبوب زیبارویمان را با چشم پاک الهی بنگریم و با دیدن زیباییاش «ما شاء الله» و «تبارکَ اللهُ احسنُ الخالقین» بگوییم و از نگاه آلوده و منحرف مصون بمانیم.
توضیح مطلب دوم (این علاقه با همهی خوبیاش میتواند بستر آسانی برای گرفتاری و آلودگی و انحراف باشد، پس باید مراقب بود)
علاقه به همجنس زیبارو دو آفت بزرگ دارد که باید به شدت مراقبش بود:
آفت نخست، وابستگی شدید و افراطی است که ممکن است منجر به افسردگی و بیانگیزگی و گوشهگیری و در شرایط حادتر منجر به پوچگرایی و بیایمانی و بیاعتقادی و حتی خودکشی شود.
وقتی کسی در مسیر سفر خود با دیدن تابلوی درخشان و زیبای کنار جاده ـ که اطلاعات مسیر را به مسافران میدهد ـ مجذوب آن میشود و از هدف غافل میشود و در کنار تابلو توقف میکند و به تماشای آن مینشیند و دورش طواف میکند و خود را اسیر و بستهی آن میکند، طبیعی است که بعد از مدتی خسته شود و سرگیجه بگیرد و احساس سرگردانی و پوچی کند. او باید سرش را بلند کند و آن تابلو را به عنوان هدف و مقصد از چشم و ذهنش پاک کند و آن را دوباره با عنوان «تابلو» ببیند و از او جدا شده، در مسیری را که نشان میدهد حرکت کند.
اسارت در دام وابستگی عاطفی گاه به عنوان مجازاتی از طرف خداوند تعیین میشود که بندههای سرکش و گنهکارش را به آن محکوم میکند. مفضل میگوید: از امام صادق علیهالسلام دربارهی عشق پرسیدم، فرمود: دلهایی هستند که از یاد خدا خالی میشوند، در نتیجه خدا هم عشق غیر خدا را در آن مینهد و آنها را به درد وابستگی گرفتار میکند.۱۵
راهکارهای جلوگیری از ایجاد وابستگیهای افراطی را در ادامه بیان خواهیم کرد.
آفت دوم، آلوده شدن به ناهنجاریهای اخلاقی و روابط نامشروع و حرام است. این آفت درجات مختلفی دارد و از نگاه ناپاک و گفتوگوهای شهوتآلود گرفته تا گناه کبیرهای مثل همجنسبازی و لواط را دربرمیگیرد.
چه بسیا دوستیهایی که آغازش پاک و سالم بوده؛ ولی در ادامه با یک شیب ملایم و نامحسوس به گناه و روابط حرام آلوده شده است! پس باید هوش و حواس خود را جمع کرد و نباید گول پاک و سالم بودن روابط فعلی را خورد. باید خود و علایق خود را با مدیریت عاقلانه و مؤمنانه برای همیشه بیمه کنیم.
توضیح مطلب سوم (این علاقه را نباید سرکوب کرد؛ بلکه باید آن را مدیریت کرد و به آن جهت داد)
همانطور که در بخشهای پیشین گفتیم، علاقه به همجنس زیبارو یک علاقهی فطری و طبیعی است که نشانهی سلامت روح و روان است. بنابراین نمیتوان با آن مقابله کرد و اگر کسی با ترفندهایی بتواند با آن بجنگد و آن را به خیال خودش سرکوب کند، دچار آسیبهای دیگری میشود که ضررش میتواند خیلی بیشتر باشد.
نیز قطع ارتباط کامل با محبوب، حل مسأله نیست؛ بلکه پاک کردن صورت مسأله است. با حذف عنصر «الف»، اصل مسألهی علاقه به انسان زیبارو حل نمیشود؛ بلکه در ظرفی دیگر در قالب علاقه به عنصر زیباروی دیگری مانند «ب» و «ج» و «د» نمایان میشود. با همهی انسانها هم که نمیشود قطع رابطه کرد! پس باید فکری اساسی کرد و مسأله را برای همیشه از ریشه حل کرد. البته قطع رابطه تنها در دو صورت کار خوبی است:
۱. در جایی که احتمال میدهیم رابطه با محبوب منجر به گناه میشود، در اینجا باید ابتدا با قطع رابطه، جلوی ارتکاب گناه گرفته شود، سپس با روشهای دیگر، پدیدهی علاقه به همجنس زیبارو را در درون خود مدیریت کرد و مسأله را از ریشه حل کرد.
۲. در جایی که روشهای دیگر به هیچ وجه جواب ندهد و تنها راه خلاصی از بحران، قطع ارتباط کامل باشد.
در این دو صورت، قطع ارتباط میتواند کاری موجه و صحیح و گاه لازم و بایسته باشد؛ اما در غیر این دو صورت، باید خود و علایق خود را مدیریت کرد و به آن جهت داد.
برای مدیریت این پدیدهی روحی، چند حقیقت را باید آموخت و باور کرد و چند عمل را باید انجام داد و به کار بست.
حقایقی که باید آموخت و باور کرد:
۱. کسی که به انسان زیبارو علاقهمند است، در حقیقت دلباختهی خدا است؛ هرچند خودش متوجه این حقیقت نباشد. کسی که از ابتدای عمر در یک سیاهچال تاریک و ظلمانی زیسته است و از دنیای نور و روشنایی، جز یک پرتو نازک و کمسو که از روزنهی باریکی میتابد، بهرهی دیگری نداشته است، آن نور حقیر و ناچیز را عاشقانه و با تمام وجود دوست خواهد داشت؛ غافل از اینکه او در حقیقت عاشق آن پرتو باریک و کمسو نیست، بلکه عاشق نور جهانگیر و عالمتاب خورشید است؛ اما چون نه به نور آزاد خورشید دسترسی دارد و نه حتی از آن خبر دارد، همهی توجهش به آن پرتو تابیده از روزنهی باریک است. او خیال میکند جز لذت بردن از این نور ضعیف، خواستهی دیگری ندارد و همهی معشوقش همان نورباریکهی کمسو است.
در بخش اول این مقاله، این حقیقت را به تفصیل توضیح دادیم و دیگر نیازی به تکرار نیست. کسی که به این آموزه باور داشته باشد، دیگر در وادی عشق مجازی خود را گم نخواهد کرد و رشتهی کار از دستش در نخواهد رفت. با اعتماد به نفس مثبت بر اوضاع مسلط خواهد بود و بهخوبی خود و دل عاشقش را در مسیر درست اداره خواهد کرد.
۲. ورود به وادی محبت و عشق و تلاش برای رشد عاطفی و احساسی، سختیها و درد و رنجهای خاص خود را دارد که اجتناب ناپذیر است. کسی که میخواهد از بُعد عاطفی و احساسی رشد کند و به کمال برسد، باید درد فراق و دلتنگی را تحمل کند و بر تلخی آن صبر کند. تحمل فراق و صبر بر دلتنگیها شرط لازم و غیرقابل اغماض برای رشد عاطفی و احساسی است. نمیشود لذت عشق را چشید ولی تلخی هجران را نچشید.
درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس!۱۶
عاشق شدن و دوست داشتن، لزوماً به معنای واصل شدن و رسیدن به معشوق نیست. گاه خدا عشق را برای کسی تجویز میکند و آن را بر دلش نازل میکند، بدون اینکه وصالی برایش مقدّر کرده باشد و صرفاً تحمل درد فراق و دلتنگی را برای او میپسندد. زیرا تنها چیزی که دل او اکنون برای سیر در جادهی عشق نیاز دارد، چند واحد فراق و دلتنگی است.
گاه باید عاشق شد، ولی نباید عشق را ابراز کرد. باید آن را در دل پنهان کرد و با دردش سوخت و ساخت. در چنین شرایطی اگر عاشق تاب بیاورد و به زیبایی با درد عشق بسوزد و بسازد و دم نزند، دلش رشد میکند و به خدای عشق نزدیکتر میشود و دلش برای عشق حقیقی آمادهتر میشود. اما اگر بیتابی کند و برای به چنگ آوردن معشوق و وصال او، خود را به آب و آتش بزند، علاوه بر اینکه دل و عشقش را تلف میکند و مانع رشدش میشود، به معشوق هم نمیرسد و از دو جهت زیان میکند؛ خَسِرَ الدنیا و الاخرة!
از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده: «هر کس که عاشق شود ولی عشقش را ابراز نکند و آن را در دلش پنهان دارد و پا از مسیر عفت بیرون نگذارد و در آن حال بمیرد، شهید است.۱۷
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: صبر دو گونه است؛ صبر بر آنچه بدت میآید و صبر بر آنچه دوستش داری.۱۸ گاه خدا دل انسان را به محبتی مبتلا میکند و از او انتظار دارد بر این محبت و علاقه صبر کند و برای رسیدن به محبوبش خودش را به آب و آتش نزند و اگر دوستی با محبوب به صورت طبیعی و هموار فراهم نشد، از آن چشم بپوشد و با صبر بر درد فراق، دلش را جلا بدهد و روحش را تربیت کند و برای کارهای بزرگتر آماده کند.
۳. انسان یک نیروی خاصی در درونش دارد به نام «تخیّل» که تواناییهای شگفتانگیزی دارد و میتواند از کاه کوه بسازد! وقتی کسی با انسانی زیبارو مواجه میشود، چشمش اِلِمانهای زیبایی را از چهره و اندام او دریافت میکند و به ذهن میدهد. گاه ذهن تصویر دریافتی را مورد پردازش قرار میدهد و آن را طبق آمال و آرزوهایش جلا میدهد و برق میاندازد و از آن چیزی میسازد که با صاحب تصویر از زمین تا آسمان فرق دارد. اما جالب اینجا است که آن تصویر خیالی خودساخته را به جای آن انسان زیباروی واقعی به دل قالب میکند و دل سادهلوح هم گول میخورد و آن تصویر خیالی را میگیرد و به هوای رسیدن به معشوق واقعی، دور صورت خیالی او میگردد و آن را میپرستد و با آن حال میکند!
آری بسیاری از احساسهای عاشقانه، محصول خیالپردازی ذهن عاشق است، نه محصول زیبایی واقعی معشوق! نشان به آن نشان که وقتی چند صباحی با محبوب واقعی نشست و برخاست میکند و همهی زوایای زندگی او را از نزدیک میبیند، نقاب خیالی محو میشود و چهرهی واقعی رخ مینماید؛ در نتیجه آن معشوق زیبای رؤیایی به یک انسان خوب عادی تبدیل میشود.
آری، آواز دُهُل شنیدن از دور خوش است. یعنی تا وقتی که دستت به محبوب نمیرسد و تنها تصوری وهمی و خیالی از او داری، خیلی زیبا و دلربا جلوه میکند؛ ولی وقتی به او نزدیک میشوی و تصور خیالی جایش را به تصور واقعی میدهد، میبینی که او هم یک انسان عادی است مثل انسانهای دیگر با اندکی تفاوت.
به همین دلیل است که میگوییم قطع رابطه با محبوب، راه حل مناسبی نیست و کار را بدتر میکند. اما اگر رفاقت و ارتباط با محبوب به صورت معمولی و با رعایت حدود و ضوابط ادامه پیدا کند، کمکم این علاقهی شدید و وابستگی افراطی جایش را به علاقهای معمولی و محبتی عادی میدهد و اوضاع آرام میشود.
کارهایی که باید انجام داد:
۱. امام صادق علیهالسلام میفرماید: هنگامی که کسی را دوست میداری، احساست را به او اعلام کن؛ که این کار، دوستی شما را پایدارتر میکند.۱۹
علاقهی خود را به طرف مقابل اعلام کنید، اما فقط در حد یک محبت و علاقهی معمولی. عشق و شیفتگی خود را هرگز بروز ندهید و اجازه ندهید طرف مقابل متوجه وابستگی شما به او شود.
مراقب باشید برای ابراز علاقه از حرفهای عاشقانه مثل «خیلی دوستت دارم!»، «دلم برایت تنگ شده بود!»، «عزیزم!»، «فدایت شوم!» و مانند آن استفاده نکنید. میتوانید از جملاتی مثل: «من از تو خوشم میآید. تو آدم خوبی هستی.» و «از اینکه با دوست خوبی مثل تو آشنا شدهام خوشحالم و خدا را شکر میکنم.» استفاده کنید.
ابراز نکردن علاقه و محبت باعث شکلگیری اضطراب و نگرانی از ترسِ از دست دادن او میشود؛ در مقابل، ابراز کردن علاقه، به شما آرامش و اطمینان نسبی میدهد و همین آرامش باعث میشود روابط درست و معقولی داشته باشید. اما لو دادن شدت علاقه و شیفتگی، کار را خراب میکند؛ اولاً فضا را ناامن و حساس میکند؛ ثانیاً بستر پیدایش آفت و انحراف میشود.
۲. ارتباط با محبوب، اعم از ارتباط چشمی (نگاه کردن) و ارتباط کلامی (مثل گفتوگو) و ارتباط رفتاری (مثل ورزش و بازی در کنار هم) و ارتباط مجازی (مثل ارتباطهای پیامکی و اینترنتی) باید کاملاً محترمانه و به دور از بیحیایی و بیادبی باشد. از خیره شدن و نگاه طولانی بپرهیزید که نگاه، تیری از تیرهای ابلیس است. از شوخی بدنی کاملاً بپرهیزید و شوخیهای غیربدنی را هم به شدت کنترل کنید. اما این باعث نشود که رفتاری خشک و بیروح نشان بدهید. در یک کلام، مهربان و مؤدب باشید!
۳. مدت، زمان، و مکان ارتباطهایتان را کنترل کنید. هرگز گفتوگوهای حضوری یا تلفنیتان را طولانی نکنید و از ارتباط در مکانها و زمانهای غیرعادی پرهیز کنید. روابطتان را بیشتر در جمع قرار دهید تا در خلوت.
اگر پیش از این، کیفیت و مدت و زمان و مکان ارتباط را کنترل نمیکردید، از این به بعد به تدریج این روابط را اصلاح کنید تا به حالت متعادل و مطلوب برسد.
۴. اعتماد به نفس داشته باشید و هرگز اجازه ندهید علاقه به کسی، باعث بروز رفتارهایی ذلیلانه و خفتبار از شما شود. داشتن اعتماد به نفس و باشخصیت بودن، شما را برای دیگران دوستداشتنیتر میکند و باعث میشود برای رفاقت با شما رغبت بیشتری نشان بدهند. در مقابل، التماس محبت و گداییِ توجه، ارزش شما را پایین میآورد و محبوب را از شما فراری میدهد.
مغرور و خودخواه نباشید؛ بلکه همواره با تواضع و احترام رفتار کنید؛ اما طوری باشید که دیگران احساس کنند حضور و عدم حضور محبوب برای شما اهمیت فوقالعاده ندارد. گاه علیرغم علاقهی شدید به بودن در کنار محبوب، او را عمداً ترک کنید.
۵. برای ایجاد ارتباط، ظریف و هنرمند باشید. از ایجاد موقعیتهای ساختگی پرهیز کنید و برای ایجاد ارتباط نقشه نکشید. اگر محبت شما حق باشد، ارتباطتان به شکل طبیعی و ملایم شکل خواهد گرفت. اجازه بدهید کارها به شکل طبیعی پیش برود و از دستکاری روند طبیعی امور اجتناب کنید، هرچند این روند، کند و آهسته باشد.
۶. ذهن و خیالتان را تا میتوانید به کارهای جذاب و مفید (مثل درس و مطالعه و ورزش و کارهای هنری و فعالیتهای فرهنگی و کمک به دیگران مخصوصاً اعضای خانواده و...) مشغول کنید تا فرصتی برای سیرهای خیالی و توهمهای عشقی نداشته باشید. ذهن و دلی که گرفتاریهای مهم و جدی داشته باشد، هرگز خود را درگیر توهم و خیالپردازی بیهوده و توخالی نمیکند.
۷. از بیکاری و بطالت فرار کنید! برای همهی کارهای شب و روزتان برنامه داشته باشید. حتی تفریح و سرگرمیتان با برنامه باشد. برنامهای دقیق و کامل داشته باشید و یک لحظه از شبانهروز را بیکار نباشید. لیستی از کارهای ریز و درشت خود تهیه کنید و آنها را بر اساس اهمیت مرتب کنید و با توجه به تواناییها و اوضاع و شرایط زندگیتان، برای انجام آنها برنامهریزی کنید. اگر تا کنون اهل برنامهریزی و زندگی بر مبنای برنامه نبودهاید، برای این کار نیاز به یک راهنما و مشاور دارید.
۸. به نماز و دعا و توسل توجه ویژه داشته باشید. ارتباط عملی با خداوند متعال و اهل بیت علیهمالسلام علاوه بر اینکه الطاف و عنایات آسمانی را برایتان به ارمغان میآورد، توجه شما را به سرچشمهی زیبایی معطوف میکند و مدیریت دل را برای شما آسان میکند.
۹. اگر به گناه و عمل زشتی عادت دارید، با توبه و بازگشت به تقوا، خود را اصلاح کنید تا اگر خدایناکرده وابستگی عاطفی شما از جنس مجازات و عقوبت الهی بود، این بلا برطرف شود و جان شما از این قفس جهنمی آزاد شود.
۱۰. اگر در سن ازدواج هستید و شرایط آن برایتان مهیا است، کمر همت را ببندید و آستینهای پدر و مادرتان را بالا بزنید و برای ازدواج اقدام کنید. ازدواج یک فعالیت بینظیر عاطفی است که همهی فعالیتهای عاطفی دیگر را تحت الشعاع قرار میدهد و تنظیم میکند.
مطالبی که تا کنون بیان کردیم بر این فرض استوار بود که عاشق و فرد علاقهمند، از علاقه و وابستگی خود احساس ناراحتی میکند و در صدد درمان و مدیریت آن برآمده است. اما اگر جناب عاشق هیچ احساس ناخوشایندی از وابستگی خود نداشته باشد و هیچ برنامهای برای کنترل خود و احساسش نداشته باشد، بلکه فرد محبوب و مورد علاقه از این وضعیت احساس ناآرامی بکند و در مقام حل مسأله برآید، او چهکار باید بکند؟
پاسخ این است که بسیاری از توصیهها و راهکارهای مذکور در این نوشتار، به گونهای است که اختصاصی به فرد مُحِب ندارد؛ بلکه فرد محبوب را هم شامل میشود و رعایت این نکات از طرف محبوب نیز میتواند رابطه را اصلاح کند. با این حال نکاتی مخصوص برای محبوبها عرض میکنیم:
۱. همهی چیزهایی که دربارهی زیبایی و زیبادوستی بلدید، به طرف مقابل آموزش دهید. این آموزش میتواند با گفتوگوی صریح دربارهی موضوعهای مورد ابتلا باشد و میتواند بهطور غیرمستقیم و به صورت عملی به طرف مقابل القا شود. یعنی شما میتوانید با انجام رفتارهای درست و مدیریت شده، به طرف مقابل بفهمانید که چگونه باید با شما رفتار کند. اگر در مواردی احساس کردید صحبت کردن با مُحب برایتان سخت است، میتوانید از نوشتن نامه و رایانامه به جای گفتوگوی مستقیم استفاده کنید.
۲. اگر میبینید یا فکر میکنید کلام یا رفتار شما نمیتواند تأثیری روی طرف مقابل بگذارد، موضوع را با احتیاط با کسی دیگر در میان بگذارید و از او بخواهید نکات مورد نظر را به مُحب تذکر بدهد و آموزشهای لازم را به او ارائه کند. این فرد سوم باید حداقل این سه ویژگی را داشته باشد: ۱. بزرگتر و باتجربهتر باشد؛ ۲. خیرخواه و دلسوز باشد؛ ۳. امانتدار و درستکار باشد.
۳. اگر دیدید این جناب محب با همهی تلاشهای مستقیم و غیرمستقیم شما همچنان بر رفتارهای غلط خود اصرار میورزد و با وجود آگاهی از بایدها و نبایدها، باز رفتارهای نامناسب از خود بروز میدهد، این اصرار و سماجت بهروشنی نشانهی هوا و هوس و خودکامگی است؛ یعنی خطرناکترین آفت در دوستی و رفاقت! قطع رابطه در چنین موقعیتی بهترین راه حل است.
و آخِرُ دعوانا اَنِ الحمدُ لِلهِ ربِّ العالمین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. حسن وجه المؤمن من حسن عنایة الله به (غررالحکم).
۲. ابن سینا در رسالهی عشق و ملاصدرا در مواضع متعددی از کتاب معروفش الاسفار الاربعه به این نکته پرداختهاند.
۳. لو لا العشق ما يوجد سماء و لا أرض و لا بر و لا بحر (اسفار، ج 2).
۴. لا يخلو شيء من الموجودات عن نصيب من المحبة الإلهية و العشق الإلهي و العناية الربانية و لو خلا عن ذلك لحظة لانطمس و هلك (اسفار، ج 7).
۵. ان جمیع الموجودات عاشقة لله سبحانه مشتاقة الی لقائه (اسفار، ج 7، ص 148؛ شرح الاشارات خواجه نصیرالدین طوسی، ج 3، ص 361).
۶. الا الی الله تصیر الامور (شوری، 53)/ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصير (نور، 42).
۷. و ان الی ربک المنتهی (نجم، 43).
۸. دعای کمیل.
۹. علامه حسنزاده آملی در کتاب الهینامه میگوید: الهی، با کسب اجازه از حضور انور شما نام کشور پهناور هستی را عشقآباد گذاشتم.
۱۰. یَعبُدُه کلُّ شیءٍ و یَصمُدُ الیهِ کُلُّ شیءٍ (الکافی، ج 1).
۱۱. و یطوف علیهم ولدان مخلدون اذا رأیتهم حسبتهم لؤلؤاً منثوراً (انسان، ۱۹).
۱۲. اطلبوا الخیرَ عند حِسانِ الوجوهِ فإنَّ فِعالَهم اَحرٰی ان تکونَ حُسناً (میزان الحکمة).
۱۳. روشن است که این معنا مطلق نیست؛ بلکه مشروط است به نبود عوامل زشت کنندهی باطن. کم نیستند کسانی که ظاهر بسیار زیبایی دارند ولی شخصیت و باطن خود را در معرض آلودگیها قرار دادهاند و زشت و آلوده شدهاند.
۱۴. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج7، صص 172-179، الفصل في ذكر عشق الظرفاء و الفتيان للأوجه الحسان.
۱۵. عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْعِشْقِ قَالَ قُلُوبٌ خَلَتْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَيْرِهِ (امالی صدوق، ص 668).
۱۶. حافظ.
۱۷. مَن عَشِقَ فَکَتَمَ و عَفَّ و صَبَرَ فَماتَ ماتَ شهیدًا (شرح نهجالبلاغه، ابن حدید، ج 20، ص 233؛ منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح).
۱۸. الصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عَلَى مَا تَكْرَهُ وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِب (نهج البلاغه).
۱۹. إِذَا أَحْبَبْتَ رَجُلًا فَأَخْبِرْهُ بِذَلِكَ فَإِنَّهُ أَثْبَتُ لِلْمَوَدَّةِ بَيْنَكُمَا (کافی ، ج 2 ، ص 644 ، حدیث 2).
نظرات (220)