بسم الله
آقا یا خانم محترمی با نام Rth در ذیل یکی از مطالب سایت (علاقه به همجنس زیبارو) نظری گذاشته بود که به نظرم آمد نظر او را به همراه پاسخ خودم به عنوان مطلبی جداگانه منتشر کنم. او نوشته بود:
يه مقداري به روزتر جواب بچه عاي مردمو كه هيچ جايي بهتر از اينجا نداشتن كه اومدن سوالاشونو اينجا ميپرسن بدين
به عنوان يه فرد آكادميك،همه در حد علم و سوادشون فكر ميكنم قبول دارن كه تكست بوك ها و مقالاتي كه رفرانس علم و دانش نظري و عمليه در همه رشته هااز كجا مياد،مثلا ما داروي شيمي درماني سرطان رو وارد ميكنيم بعد كه كدش شكست به اصطلاح فرمول شيميايي شو به ما هم ميگن با كيفيت پايين تري تو مملكتمون توليد ميكنيم اين علم پزشكي بود مهندسيشم همينه فيزيكشم اينه كشاورزيشم همينه سياست هم همينه مخصوصا پسابرجام
حالا تو روانشناسي چرا وعلوم انساني چرا اصرار داريم ندانسته فتوا صادر كنيم و با زندگي كلي انسان بازي كنيم و بهشون فشار و اضطراب تحميل كنيم نميدونم چرا؟
دنيا دويست سال پيش به سمت آزادي رفته در هر موردي!
همون ازادي اي كه اسلام هم قائله منتها از نوع مردسالارانه اش
همون حق بيشمار صيغه براي مردا خودش پذيرش اين حق انسانه
منتها ١٤٠٠سال پيش زنها ادم حساب نميشدن الان ديگه حساب ميشن پس بايد يه كوچولو قانونارو شل كرد...
عرض ميكردم اصولا همونطور كه در همه كشورهايي كه هممون حسرت پيشرفت و ترقيشونو ميخوريم يه اين نتيجه رسيدن كه ازادي جنسي بدن به شهرونداشون
اين تو كشور ماهم كم كم بايد جا بيفته
همونطوركه خيلي چيزا با گذشت ٤٠سال از انقلاب كن فيكون شدن...بگذريم
هر كسي آزاده در هر زمان و مكاني با هركس كه دوست داره همجنس يا غير همجنس اصلا يه سال همجنس يه سال غ همجنس سن كوچكتر يا بزرگتر از خودش هم دين يا غ همدين هر سطح از ارتباطي كه مورد توافق طرفينه داشته باشه
مشاور محترم شما وظيفه ات باز كردن ذهن بچه ها مردمه
اگه اينا باعث اضطراب و افسردگي ميشد كه كل امريكاي شمال و اروپا و ژاپن وكره بايد به خاطر نداشتن نيروي كار غير افسرده كركره مملكتشونو ميدادن پايين
پس چرا كشور ما افسردگي و اعتياد و هر بزهكاري اي بيداد ميكنه و داره قهقرا ميره؟
وقتي انسانهارو ازاد بذاري بعد از يه دوره كوتاه هيجاني تازه ميفهمن كه همه مسوليت رو دوش خودشونه
اونوقت مسوليت پذيري رو ياد ميگرن و ميفهمن كه اينده شون نه با ورد و جادو درست ميشه نه با درگير شدن با تناقضات بين چيزيكه ميخان و چيزيمه ميكنن
بلكه فقط و فقط نتيجه كاراشونه كه امروز و اينده شونو ميسازه
به عنوان روانشناس وظيفه داريد روانشناسي مستقل را ارايه بديد بدون اغشتن اش به دين و سياست...
به اميد ايراني سالم و ايرانياني با نشاط
پاسخ:
نگرش کلان ما به هستی، نقش تعیین کنندهای در نگرشهای خرد ـ که در قالب دانشهای مختلف شکل میگیرد ـ میگذارد.
اگر ما در هستیشناسی کلان خود، وجود موجودی متافیزیکی را بپذیریم که از کمالها و تواناییهای نامحدود برخوردار است و همهی عالم هستیِ فروتر از او، اثر وجودی او و ساختهی دست او است، در این صورت نمیتوانیم نقش تعیینکنندهی او را در سبک زندگی انسان نادیده بگیریم. اگر میخواهیم از آزادی و حد و مرز آن سخن بگوییم، باید ارتباط آن را با آن موجود کاملترین ـ که «خداوند» مینامیمش ـ بیان کنیم وگرنه دچار خطای منطقی خواهیم شد.
نیز اگر در انسانشناسی کلان، حقیقت انسان را نه این جسم تشکیل یافته از گوشت و پوست و استخوان، که روحی فرامادی بدانیم، باید انسانشناسیهای خرد ـ اعم از روانشناسی، جامعهشناسی، پزشکی، علوم سیاسی، اقتصاد، حقوق، و... ـ را نیز منطبق بر این آموزهی کلان تنظیم کنیم و نادیده گرفتن آن در فعالیتهای علمی، یک خطای بزرگ منطقی است.
اگر در همان سطح کلان اثبات شود که خداوند بر همهی موجودات از جمله انسانها حق اطاعت و بندگی دارد و سعادت جاودانهی آنها به ارادهی او است، نادیده گرفتن او و ارادهاش در مطالعهی انسان و حیات انسانی خطایی فاحش است.
اگر حقانیت دین ـ به عنوان برنامهی زندگی انسانها از طرف خداوند ـ اثبات شود، دیگر دفاع از بیبندوباری مطلق در زندگی، هیچ توجیه منطقی نخواهد داشت.
به تعبیر کوتاهتر، اگر در مباحث کلان، «خدامحوری » اثبات شود، دیگر نمیتوان بر «اومانیسم و انسانمحوری» و آموزههای برآمده از آن ـ که یکی از آنها آزادی بیقید و شرط نسبت به تعالیم دینی است ـ تکیه کرد.
اگر شما خدامحوری را قبول ندارید و به اومانیسم اعتقاد دارید، میتوانیم دربارهی آن مباحثه کنیم؛ اما نه اینجا، بلکه در جای مناسب. این منطقی نیست که بر کسی که خدا و دین را پذیرفته است و معتقد است زندگی انسانی باید خدامحور باشد، خرده بگیرید و از او بخواهید که دین را از روانشناسیاش حذف کند. اگر خدا و دین حق است، روانشناسی هم باید دینی باشد. مگر اینکه اثبات کنید خدا و دین باطل است و خداباوری و خدامحوری از نظر منطقی و علمی نادرست است.
گفتید که همهی منابع علمی ما در همهی رشتهها از غرب و اروپا است. این سخن با این کلّیّت و عمومیّتی که شما به آن دادهاید، خیلی نادرست است. این مطلب را از چند جهت میتوان ارزیابی کرد:
۱. برای یک دانشمند خدامحور و دینمدار که حقانیت خدا و دین را با دلیل علمی و برهان قطعی پذیرفته است، یکی از مهمترین منابع دانش و معرفت، بهویژه در حوزهی علوم انسانی، کتاب آسمانی و سخنان انبیا و ائمه است. منبعی که گواراترین جویبار آن در دستان خود ما است و از این نظر هیچ نیازی به دیگران نداریم.
۲. اینکه اروپاییها و غربیها در برخی حوزههای علمی از ما جلوترند، به چه دلیل است؟ به این پرسش سه پاسخ میتوان داد:
۱/۲. آنها از نظر هوش و استعداد از ما جلوترند. این پاسخ نمیتواند درست باشد؛ زیرا نژاد ایرانی اگر باهوشترین و مستعدترین نژاد نباشد، قطعاً یکی از نژادهای برتر در طول تاریخ بوده و هست.
۲/۲. آنها به منابع و روشهایی دسترسی دارند که دست ما از آنها کوتاه است. این پاسخ نیز نادرست است؛ زیرا روش مورد اعتماد آنها در کاوشهای علمی، آزمایش و تجربه است؛ چیزی که در اختیار همهی ملتها است. منبع علمی خاصی هم در اختیار آنها نیست که دیگران از آن محروم باشند. هر کاری که آنها در مطالعات و تحقیقات خود دارند، دیگران نیز میتوانند داشته باشند. البته یک عنصر خاص هست که آنها بیشتر از دیگران به آن اهمیت میدهند، آن هم نظم و هماهنگی و همکاری در کارهای گروهی است. این هم یک مهارت به دست آوردنی است و آنها نیز از ابتدا چنین مهارتی را نداشتند، تمرین کردند و به مهارت رسیدند. دانشمندان ما نیز میتوانند قواعد و ضوابط کار گروهی را تمرین کنند و به مهارت برسند. دلیلی ندارد که با خودکمبینی و خودباختگی، خود را همیشه از این تواناییها محروم کنند.
۲/۳. آنها از پول و ابزار و امکانات بیشتری برخوردارند. درست است که در برخی حوزهها چنین است، ولی اولاً این سخن کلّیّت ندارد و همهی حوزهها را شامل نمیشود. ثانیاً پول و ابزار و امکانات چیزی نیست که در انحصار یک ملت و کشور باشد. هر کس دیدگاه درستتر و تلاش بیشتری داشته باشد، به امکانات بهتری میرسد. در هر صورت این تفاوت هرگز مجوز خودباختگی و خودکمبینی نمیتواند باشد.
۳. یکی از مهمترین عوامل عقبماندگی کشورهای جهان سوم، سلطه و استعمار دولتهای استکباری است. مهمترین عامل عقبماندگی ایران قبل از سال ۱۳۵۷ نیز همین بود که با قطع دستان بیگانه و با استقلال یافتن ملت ایران با انقلاب اسلامی، این عامل خنثی شد و بعد از آن، همهی دنیا بهوضوح شاهد رشد و شکوفایی علم و فرهنگ در ایران اسلامی بودند. تا جایی که منابع معتبر جهایی به پیشتاز بودن ایران از نظر رشد علمی در جهان اعتراف کردند. به عنوان نمونه میتوان به گزارش نشریهی New scientist اشاره کرد که در دومین ماه سال ۲۰۱۰ م نوشت: «توليد علم در ايران، يازده برابر ميانگين جهان و سريعتر از هر كشور ديگری است». یعنی رشد علم و فنآوری در ایران و جهان اگر با همین سرعت پیش برود، در آیندهای نه چندان دور، ما جلودار کاروان علم و تکنولوژی در جهان خواهیم بود. توجه اندک به پیشرفتهای علمی مانند دستآوردهای هستهای، نانوتکنولوژی، سلولهای بنیادین، و... باور این حقیقت را آسانتر میکند.
۴. تاریخ نشان میدهد که:
۴/۱. ایران باستان جزء ابتداییترین بسترهای تمدن بشری بوده است. بسیاری از درختان تمدن بشری در ایران باستان ریشه دارد و در برخی رشتهها مانند فلسفه، ایرانیان پایهگذار بودهاند. بسیاری از اندیشمندان معتقدند فلسفه از ایران باستان به یونان صادر شد. تمدن شهرنشینی و شهرسازی و ضرب سکه در ایران باستان نیز بسیار قدیمیتر از مناطق دیگر دنیا است.
۴/۲. با ظهور اسلام، علم و دانش و صنعت هم در بین مسلمانان شکوفا شد و به سرعت شتاب گرفت. در قرن ۱۳ م علم در جهان اسلام بسیار پیشرفتهتر از غرب بود. رشد علم در غرب با ترجمهی کتابهای علمی مسلمانان آغاز شد. هرچند در قرنهای بعد، رشد علم در بین مسلمانان افول کرد و غربیها در علم و فنآوری جلو افتادند (ر. ک: دین و علم، ایان باربور) که این عقبماندگی نیز دلایلی دارد که محل بحث ما نیست.
با کنار هم گذاشتن این دو حقیقت تاریخی (۴/۱ و ۴/۲) به این نتیجه میرسیم که ایران اسلامی کنونی هم از عنصر «ایرانی بودن» برخوردار است و هم از عنصر «اسلامی بودن». در شرایطی که هر یک از این دو عامل به تنهایی برای رشد و بالندگی علم و دانش جامعه کافی بود، اکنون که دو عامل با هم جمع شده است، چرا باید گمان کنیم ما ایرانیان از نظر دانش و فنآوری هرگز نمیتوانیم روی پای خود بایستیم و همیشه باید دستمان به سوی اجانب دراز باشد؟!
۵. نمونهی بارز فعالیت علمی مستقل و بدون تکیه بر شرق و غرب که در ایران معاصر انجام شده است، طرح اقتصاد مقاومتی است که در شرایط نابسامان اقتصادی که دامنگیر جهان امروزی شده است و کشور ما را نیز ـ علاوه بر تحریمهای ظالمانه ـ تحت فشار قرار داده است، بهترین عامل نجات اقتصاد کشور از رکود و افول به شمار میرود. حال، مسؤولان اجرایی کشور چهقدر به این طرح اعتقاد دارند و در اجرای آن تلاش میکنند، سخن دیگری است که ربطی به اصل طرح ندارد. این طرح حاصل تلاش علمی و فکری نخبگان کشور است که هیچ ردپایی از سورس و رفرنس و تکستبوک خارجی در آن نیست. طرحی است پیشرفته و علمی که محصول اندیشههای بومی و بر مبنای اقتصاد اسلامی است و میتواند به کشورهای دنیا هم صادر شود و اوضاع اقتصاد جهانی را بهبود ببخشد. یکی دیگر از نمونههای بارز رشد علم با تکیه بر داشتههای داخلی، طب سنتی و اسلامی است که بدون دستور گرفتن از پزشکی غربی رشد کرده است و امروزه انتقادهای جدیای به پزشکی غربی دارد و در موارد بسیاری یافتههای آن را تخطئه میکند و خود نسخههای جایگزین مناسبتری ارائه میدهد. در این باره میتوانید احوالات و فعالیتهای دکتر خیراندیش را مورد مطالعه قرار دهید که مؤسسهی حجامت ایران را تأسیس کرده است و بیش از پنج هزار پزشک کلاسیک را تحت آموزش خود دارد.
گفتید:چون صنعت داروسازی و مهندسی و فیزیک و کشاورزی ما از غرب است، پس ناچار باید علوم انسانی ما هم از غرب باشد. بر فرض که دربارهی داروسازی و مهندسی و... حق با شما باشد، به چه دلیلی این حرف را به علوم انسانی سرایت میدهید؟ شاید در فیزیک و ریاضی و ساختمانسازی و کشاورزی و صنایعی مانند آن، اعتقاد به خدا و آخرت و سرنوشت و روح مختار و جاویدان انسانی، تأثیر خاصی نداشته باشد و در این زمینهها بتوان بر یافتههای دانشمند نامسلمان اعتماد کرد، ولی آیا قصه در علوم انسانی هم همینطور است؟ روانشناسی و علوم تربیتی مانند پزشکی نیست که با جسم سروکار داشته باشد و شما بگویید جسم جسم است دیگر، مسلمان و کافر ندارد. علوم انسانی با روح و روان انسان در ارتباط است و روح و روان مؤمن و کافر از خاک تا افلاک با هم تفاوت دارند. هرگز نمیتوان با دستور و توصیهی دانشمند کافر، بچه مسلمان تربیت کرد.
گفتید: اسلام هم بیبندوباری جنسی را تأیید میکند اما فقط برای مردان و حکم عقد موقت را شاهدی بر این این ادعا آوردید. آزادی جنسی غربی هرگز در اسلام تأیید نشده است. اگر تعدد همسر (دائم و موقت) در قانون اسلام برای مردان تأیید شده است، هرگز به معنای تأیید بیبندوباری جنسی غربی نیست. این سخن حقی است که چنین حکمی از طرف اسلام، اجمالاً پاسخ مثبتی است به تنوعطلبی غریزهی جنسی در مردان، ولی اولاً اسلام این تنوعطلبی را بدون محدودیت، آزاد نگذاشته است و برای آن شرط و شروطی وضع کرده است که اجازه نمیدهد این تنوعطلبی به بیبندوباری غربی تبدیل شود؛ ثانیاً تبعیضی از این جهت در بین آقایان و خانمها نیست؛ زیرا تنوعطلبی جنسی (به معنای چندهمسری) در طبیعت سالم خانمها اصلاً وجود ندارد و فطرت سالم و دست نخوردهی یک خانم تمایلی به چندهمسری ندارد و چنین نیازی را در خود احساس نمیکند. علاوه بر این، حکمت اصلی در تجویز تعدد همسر برای مردان، ایجاد هماهنگی و توازن در جامعه و اصلاح کاستیهای به وجود آمده در اثر جنگها و بلاهای طبیعی و سامان دادن به زندگی خانمهای بدون همسر است. برای اطلاعات بیشتر توصیه میکنم کتاب «اخلاق جنسی» و «نظام حقوق زن در اسلام» اثر شهید مطهری را مطالعه نمایید.
گفتید: دنیای متمدن و پیشرفتهای که همه حسرت پیشرفت و ترقیاش را میخورند، به این نتیجه رسیده است که باید از نظر روابط جنسی هیچ حد و مرزی وجود نداشته باشد و همه باید در این رابطه از آزادی مطلق برخوردار باشند. باید به عرضتان برسانم که این مطلب تنها خواستهی سیاستمداران خودکامه و سرمایهداران هواپرست است تا با این شیوه بتوانند بیشتر بر جوامع سیطره داشته باشند و بهتر بتوانند از آنها بهرهکشی کنند؛ وگرنه اندیشمندان و اهل علم و حکمت از جوامع مختلف، از این بیفرهنگی و ناهنجاری شرمآور مینالند و بزرگترین عیب فرهنگ غربی را همین بیبندوباری اخلاقی معرفی میکنند. اینکه قاچاق دختران و زنان در غرب سومین تجارت پردرآمد است، مایهی حسرت شما است یا اینکه در هر دو دقیقه به یک زن آمریکایی تجاوز به عنف صورت میگیرد؟! در کتاب «دوستش دارم»، در بخش «مقایسهی فرهنگ محرم و نامحرم اسلامی با فرهنگ بیبندوباری غربی» آماری تکان دهنده از بیبندوباری غربی نقل کردهام که میتوانید مراجعه کنید.
گفتید: اگر اینها باعث اضطراب و افسردگی میشد که کل آمریکا و اروپا و... به خاطر نداشتن نیروی کار غیرافسرده باید کرکرهی مملکتشان را میکشیدند پایین! طوری سخن میگویید که گویا از بحران آرامش و معنویت در غرب و اروپا بیخبر هستید. برای روشن شدنتان به چند آمار از زبان خود غربیها اشاره میکنم:
مارتین سلیگمان، استاد روانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا و رئیس انجمن روانشناسی آمریکا میگوید: افسردگی همانند یک بیماری واگیردار در میان مردم ایالات متحده به سرعت در حال گسترش است.
میرنا ویسمن از دانشگاه کلمبیا و یک گروه تحقیقاتی بینالمللی در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که میزان افسردگی در میان آمریکاییهایی که پس از سال 1945 به دنیا آمدهاند 3 برابر بیشتر از افرادی است که پیش از این تاریخ به دنیا آمدهاند.
این گروه تحقیقاتی پیشبینی کرده است تا سال 2020 افسردگی پس از بیماریهای قلبی به دومین عامل مرگ و میر افراد آمریکایی تبدیل خواهد شد.
نیز گفتهاند: در 15 سال گذشته تعداد افرادی که در ایالات متحده به دنبال درمان افسردگی خود هستند دو برابر شده و به 25 میلیون نفر رسیده است. این نشان دهنده وخیم بودن اوضاع است، اما از این بدتر آمار 90 درصدی این بیماران است که برای درمان افسردگی خود به داروهای ضد افسردگی پناه میبرند.
روزنامهی واشنگتن پست هلث (۷ اکتبر ۱۹۹۷) مینویسد: بر اساس گزارش انجمن ملی بهداشت روانی هر ساله حدود 17 میلیون آمریکایی دچار افسردگی میشوند.
شری راجرز در کتاب خود به نام افسردگی مینویسد: در ایالات متحده از هر 4 زن یک نفر از افسردگی شدید در طول زندگی خود رنج میبرد. این آمار برای مردان آمریکایی یک نفر از هر 8 نفر میباشد.
اگر با زبان انگلیسی آشنایی کافی داشته باشید، خودتان میتوانید چنین مطالبی را در سایتهای خارجی جستوجو و مشاهده کنید.
به اميد ايرانی سالم و ايرانيانی با نشاط!
نظرات (9)