بسم الله
سه روز پیش یکی از کاربران محترم سایت مقالهای را برایم ارسال کرد که حاوی مطالب عجیبی دربارهی نگاه به نامحرم بود. از من درخواست کرد دربارهی آن مطالب اظهار نظر کنم. مقالهی غیراستانداردی بود که ۵۷ صفحه داشت. من وقتی آن را مطالعه میکردم، با خواندن هر صفحه لب میگزیدم و سر میتکاندم و کامم تلخ میشد. برای پرسشگر محترم نوشتم:
من سعی میکنم همیشه با همهی مطالب مواجههی علمی داشته باشم و از مواجههی غیرعلمی و احساسی پرهیز میکنم. دربارهی این متن نیز میخواهم چنین کنم و از مواجههی احساسی پرهیز میکنم؛ اما بُعد علمی آن چنان آشفته و بیسامان است که ذرهای ارزش نقد علمی را ندارد. تنها به احترام شما به بیان ده اشتباه آغازین آن ـ که در ۸ صفحهی اول از ۵۷ صفحه قرار دارد ـ اکتفا میکنم. من از مفصل این نکته مجملی گفتم؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
کل مقاله را به دلیل لزوم پرهیز از اشاعهی شبهه منتشر نمیکنم؛ ولی هشت صفحهی اول آن را که نقد کردهام میتوانید از اینجا دریافت کنید.
اشکال اول
روایتی که ماجرای عرضه شدن دنیا را بر حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به صورت زنی زیبا و بیتوجهی حضرت به آن حکایت میکند، دلالت بر یک امر غیرعادی و ماورای طبیعی از عالم غیب و باطن دارد. احکام فقهی مخصوص عالم ظاهر است و نباید آنها را به عالم باطن سرایت داد. تصور کنید خانمی را که بیماری پوستی دارد و از پزشکان عادی ناامید شده است و برای معالجهی غیرعادی به ضریح قدسی امام رضا علیهالسلام متوسل میشود و مورد عنایت حضرت قرار میگیرد و ضایعهی پوستیاش برطرف میشود. همه میدانیم که طبیب بدون ارتباط با موضع بیماری نمیتواند آن را معالجه کند. امام رضا هم اگر بخواهد بیماری پوستی این خانم را معالجه کند، باید به آن موضع توجه و عنایت داشته باشد و با نظر معجزهگر خود عوامل بیماری را رفع فرماید. آیا میتوان با استناد به حرمت نگاه به بدن نامحرم این کار امام را مورد مؤاخذه قرار داد؟! اگر این خانم بیمار در خواب ببیند حضرت آمد و دست مبارکش را بر روی موضع بیماری کشید، آیا میتوان گفت حضرت مرتکب مس نامحرم شده است؟! سرایت دادن احکام عالم ظاهر به عالم باطن در نزد اهل علم خطایی مضحک است.
از این نکتهی کلیدی که بگذریم، باز گفتنی است: در این روایت آمده که حضرت مشغول کار بود که ناگهان متوجه زنی میشود و به او نگاه میکند و در همان نگاه اول متوجه زیبایی خیره کنندهی او میشود. اگر از مکاشفهی غیبی بودن آن واقعه صرف نظر کنیم و فرض کنیم که ادامهی نگاه حضرت ممنوع بوده باشد، با چه مجوزی از این نگاه اول حضرت، حکم جواز نگاه مطلق استنباط میشود؟!
نیز از شباهتی که حضرت بین جمال آن زن و بُثَینه دختر عامر جُمَحی برقرار میکند، هرگز نمیتوان استنباط کرد که حضرت چنان به چهرهی آن زن (بثینه) مینگریسته که چهرهاش در خیال حضرت نقش بسته است؛ یا اینکه حضرت در همهی روابط اجتماعی خود زیبایی زنان را ارزیابی میکرده است و در این ارزیابیهای دائمی خود به زیباتر بودن بثینه از دیگر زنان پی برده است؛ زیرا اولاً ممکن است حضرت با واسطهی نقل کنندگان از زیبایی چهرهی او اطلاع داشته است نه به وسیلهی مشاهدهی مستقیم خود؛ ثانیاً ممکن است حضرت چهرهای آن زن را نیز در یک نگاه اول دیده باشد و به خاطر ویژگی خاصی که در چهرهی او بوده، با دیدن این چهرهی جدید، بین دو چهره شباهت برقرار کرده است. اگر جایگاه اعجابآور درک و فهم و فراست اَبَرانسانی چون امام علی را بدانیم، خواهیم دانست که نگاه اول او بسیار شفافتر و گویاتر از ساعتها نگاه چشمچرانهای خرفت است. حضرت در همین لمحهی کوتاه میبیند آنچه را که آن کوردلان در ساعتها تماشا نمیتوانند ببینند. آنچه در آینه جوان بیند؛ پیر در خشت خام، آن بیند!
نیز میتوان گفت: تشبیه این زن به آن زن صرفاً برای بیان زیبایی خاص آن بوده است؛ بدون اینکه تصویر دقیقی از چهرهی آن زن (بثینه) در ذهن مبارک حضرت باشد و بدون اینکه هدف از این تشبیه، تطبیق دقایق و ظرایف دو چهره بر هم باشد. عبارت «و کانت من اجمل نساء قریش؛ حال آنکه بثینه از زیباترین زنان قریش بود» میتواند قرینه برای این معنا باشد؛ یعنی حضرت میدانست که زنی به نام بثینه در نزد مردم به زیبایی معروف است؛ بنابراین برای تبیین زیبایی خاص چهرهی ممثّل دنیا که مکاشفه کرده است، چهرهاش را به چهرهی بثینه که در نزد مردم سمبل زیبایی است، تشبیه میکند؛ تا مخاطب شدت زیبایی و جذابیت را درست درک کند. چنین تشبیهی یک قاعدهی بلاغی است و هرگز بر دیدن مستقیم چهرهی مشبّهٌبه (چیزی که چیز دیگری به آن تشبیه میشود) دلالت ندارد.
ندیدن چهرهی مشبّهبه نقصی بر این تشبیه وارد نمیکند؛ زیرا صرف اینکه بثینه در نظر شنونده سمبل زیبایی است، برای صحت این تشبیه کافی است. به همین دلیل اگر کسی قدرت و زور بازوی کسی را به قدرت و زوربازوی رستم تشبیه کند، کسی بر او و تشبیهش خرده نمیگیرد؛ با اینکه او هرگز رستم و زور بازویش را ندیده است و اصلاً وجود خارجی چنین پهلوانی را باور ندارد!
اشکال دوم
از روایت خواستگاری امام سجاد علیهالسلام از زنی که او را در عبادتگاه میبیند و میپسندد، شاید بتوان چنین برداشت کرد که حضرت هیچ اهتمامی به کنترل چشم خود در کوچه و بازار نداشت و زنان را بی هیچ دغدغهای دید میزد که در این اثنا، اتفاقاً زنی زیبارو را میبیند که زیبایی او حضرت را به شگفت وامیدارد و حضرت بر اثر همین چشمچرانی عاشق جمال آن زن میشود و به خواستگاری او میرود؛ اما محتوای این حدیث را گونهای دیگر نیز میتوان ترسیم کرد:
حضرت قصد ازدواج دارد و در پی همسری مناسب است. با معرفی خانواده و آشنایان، خانمی را یافته است که همهی معیارهای دینی و همهی ملاکهای همسانی را با حضرت دارد. محارم حضرت چهره و مشخصات فیزیکی آن بانو را نیز برای او ترسیم کردهاند؛ ولی هنوز خود حضرت او را مستقیماً ندیده است. برای اینکه خود حضرت هم چهرهی او را ببیند، به او اطلاع میدهند که این بانو در فلان عبادتگاه مشغول عبادت است. حضرت به دیدن او میرود و چهرهی او را از دور میبیند و میپسندد. بعد از این کار که مرحلهی آخر انتخاب همسر بود، تصمیم قاطع خود را میگیرد و بعد از اطلاع از اینکه او مجرد است و با کسی هم قرار ازدواج ندارد، اقدام به خواستگاری رسمی میکند.
اگر کسی تنها و تنها همین حدیث را بخواند و بخواهد تنها به مقتضای این حدیث، ماجرای این ازدواج را ترسیم کند، هر دو صورت محتمل است و شاید نتواند یکی را بر دیگری ترجیح دهد؛ اما اگر کسی اندک آشنایی با تعالیم اسلام و سیرهی اهل بیت علیهمالسلام داشته باشد و نیز احادیث دیگر را هم بنگرد و این حدیث را نه بریده از سایر احادیث، بلکه به عنوان عضوی از خانوادهی حدیثی بنگرد، بیدرنگ به نادرست بودن تصویر اول و درست بودن تصویر دوم حکم خواهد کرد.
نگاه به چهرهی خانم به قصد ازدواج و ارزیابی زیبایی او به شرطی که مانعی دیگر جز پسندیدن چهرهاش برای ازدواج وجود نداشته باشد، نهتنها جایز و حلال است؛ بلکه چنین نگاه و ارزیابی مورد توصیه و تشویق دین است. فقهای ما به صراحت به چنین حکمی فتوا دادهاند. استنادشان در این حکم امثال همین حدیث است.
اشکال سوم
حدیث ماجرای زن الاغسوار و افتاد او بر زمین را از دو جهت ارزیابی میکنم: ۱. از جهت سند؛ ۲. از جهت محتوا.
ارزیابی سندی: گردآورندهی مقاله این حدیث را از چهار منبع (الاصابه، من لایحضر، الوافی، و روضة المتقین) نقل میکند و اشاره میکند که در کتاب من لایحضر، تنها عبارت آخر حدیث (رحم الله المتسرولات؛ خدا خیر دهد زنانی را که شلوار به پا میکنند) آمده است؛ غافل از اینکه در دو کتاب حدیثی دیگر؛ یعنی الوافی و روضة المتقین نیز تنها همین عبارت از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده است و خبری از ماجرای زن الاغسوار نیست. این حدیث به این صورت که در این مقاله نقل شده، تنها در کتاب الاصابة فی تمییز الصحابة آمده است که یک کتاب رجالی است، نه حدیثی! گذشته از این که خود نویسندهی کتاب (ابن حجر عسقلانی) بعد از ذکر این روایت در ذیل بررسی وثاقت «سعد بن طریف» نوشته است: «في إسناده غير واحد من المجهولين»؛ یعنی در اسناد این روایت (یا در اسنادهای سعد بن طریف) چندین فرد مجهول و نامشخص وجود دارد که باعث تضعیف راوی و روایت است.
نتیجه اینکه این روایت سند ندارد و تنها در یک کتاب غیرحدیثی آمده است که خود نویسنده بعد از نقل روایت، ضعیف بودن آن را یادآوری کرده است.
ارزیابی محتوایی: در این حدیث میخوانیم که راوی میگوید: من همراه با حضرت رسول در جایی از مدینه در حال راه رفتن بودیم که در نزدیکی ما خانمی سوار بر الاغ سیاه در حرکت بود که ناگاه پای الاغ در چالهای گیر کرد و زن از روی الاغ بر زمین افتاد. پیامبر نگاهش را برگرداند. من گفتم: ای رسول خدا او شلوار به پا دارد. حضرت فرمود: خدا خیر دهد زنانی را که شلوار به پا میکنند.
گردآورندهی این مقاله از این حدیث برداشت میکند که پیامبر در حال تماشای آن زن بوده است؛ زیرا اگر حضرت او را تماشا نمیکرد، پس از کجا متوجه افتادن او شد و نگاهش را برگرداند؟! از این آقا یا خانم گردآورنده باید پرسید: آیا نمیتوان تصور کرد که حضرت آن زن را تماشا نمیکرد؛ بلکه نگاهش به امتداد مسیرش بود و اتفاقاً آن زن الاغسوار نیز در این امتداد قرار داشت؛ بهگونهای که حضرت بدون خیره شدن به او، متوجه سقوط او از روی الاغ میشود و برای اینکه ناخواسته نظر مبارکش به پای برهنهی او نیفتد (همان اتفاقی که برای همراهش افتاد) سریع نگاهش را برمیگرداند؟! آیا برای شما پیش نیامده است که چشمتان به صحنهای مثل صفحهی تلویزیون دوخته باشد و در همان لحظه و بدون برگرداندن نگاهتان متوجه ورود کسی یا افتادن چیزی بشوید و عکسالعمل سریع از خود نشان بدهید؟!
دو نکتهی ساده:
۱. «دیدن» با «نگاه کردن» تفاوت دارد. نگاه کردن یعنی جستوجوی خودخواستهی انسان برای یافتن چیزی دیدنی که با قصد یافتن آن شکل میگیرد؛ ولی دیدن اینچنین نیست و ممکن است کسی بدون اینکه به دنبال چیزی باشد، آن را ببیند. نگاه اول اگر ناخواسته باشد، دیدن است؛ به همین دلیل موضوع حکم شرعی نیست؛ ولی نگاه دوم به بعد، نگاه کردن است؛ به همین دلیل میتواند حرام باشد. «شنیدن» و «گوش دادن» نیز چنین تفاوتی دارند؛ به همین دلیل صرف شنیدن آهنگ حرام گناه نیست؛ ولی گوش دادن به آن گناه است.
۲. در فعل «نگاه کردن» نیز دامنهی نگاه وسیع است و حالتی طیفگونه دارد؛ یعنی وقتی نگاه انسان بر نقطهای متمرکز است، اطراف آن نقطه را هم به صورت مبهم میبیند. هرچه فاصلهی چیزی از نقطهی تمرکز بیشتر باشد، نگاه مبهمتر میشود. مثلاً وقتی معلمی در کلاس به دانشآموز خاصی خیره شده است، بقیهی دانشآموزان از حوزهی دید او خارج نشدهاند و او میتواند همهی آنها را هرچند با نگاه مبهم و نادقیق ببیند و اگر حرکتی از کسی رخ بدهد، متوجه میشود. یا رانندهای که در حال حرکت در جاده، برای اطلاع از زمان، به ساعت بالای داشبرد نگاه میکند یا برای اطلاع از اوضاع جاده به تابلوی کنار جاده خیره میشود؛ ولی در همان لحظه جادهی روبهرویش را هم میبیند و اگر اتومبیلی مشاهده کند، عکسالعمل مناسب نشان میدهد. در برخی موارد، حکم نگاه کردن مخصوص نگاه واضح و متمرکز است و نگاه مبهم و نامتمرکز خارج از حکم است؛ مثلاً دربارهی نگاه به صورت بدون آرایش خانم باحجاب توصیهی استحبابی این است که خیره نشویم ولی نگاه مبهم و نامتمرکز روا است. مثلاً وقتی با نامحرم عفیف و باحجاب روبهرو و همکلام میشویم، توصیه نشده است که سرمان را کاملاً پایین نگه داریم و هیچ گونه ارتباط بصری با طرف مقابل برقرار نکنیم؛ بلکه توصیه این است که با نگاههای نامتمرکز و پراکنده رو به طرف مقابل باشیم ولی در چهرهی او خیره نشویم و به اشیایی در امتداد جهت او نگاه کنیم؛ بهگونهای که چهرهی او در حوزهی نگاه مبهم و نامستقیم ما باشد. به این ترتیب هم از آسیبهای نگاه خیره در امان هستیم و هم خود و دیگران را از ثمرات روابط سالم و محترمانهی اجتماعی محروم نکردهایم.
با دقت در این دو نکته به آسانی میتوان فهمید پیامبر برای اینکه متوجه افتادن آن خانم الاغسوار شود، لازم نیست نگاهش خیره به او بوده باشد و در حال رصد کردن حرکات او با نگاه متمرکزش باشد.
عدم تفکیک بین «نگاه کردن» و «دیدن» از یک طرف، و بین «چیزی که در نقطهی تمرکز نگاه قرار دارد» و «چیزی که در حواشی نقطهی تمرکز نگاه قرار دارد» یکی از اشتباههای اساسی گردآورندهی این مقاله است که این اشتباه در جایجای نوشتهاش به چشم میخورد.
بیتوجهی به این دو نکته و تفکیک نکردن بین این عناصر متشابه، باعث میشود که کسانی مثل گردآورندهی این مقاله در مسألهی نگاه به نامحرم یک دو قطبی صفر یا صدی بسازند که یک طرفش بستن مطلق چشم و همیشه سر به پایین بودن است و طرف دیگرش تماشای بیمحابای زنان و براندازی چهره و اندام آنها؛ غافل از اینکه بین این دو نقطهی افراط و تفریط، نقاط بیشماری متصور است که درستترین حالتش در فضای مشترکی مثل کوچه و خیابان و مغازه و بازار و پارک این است که:
۱. سرمان را بالا بگیریم و بدون محدود کردن بیجای خود، به دنبال مقاصد درست و حلال خودمان باشیم؛
۲. نسبت به چهرههای ناپاک حساس باشیم و اگر با نگاه مبهم متوجه چهره و صحنهای آلوده شدیم، مراقب باشیم که آن صحنه و چهره به نقطهی واضح نگاهمان راه پیدا نکند؛
۳. اگر ناخواسته چشممان به چهره و صحنهای آلوده افتاد و ناخواسته آن چهرهی آلوده در مرکز نگاهمان قرار گرفت، سریع و البته بدون اضطراب و پریشانی نگاهمان را منصرف کنیم و رویمان را برگردانیم و با حفظ خونسردی و اعتماد به نفس خود، اجازه ندهیم آن نگاه ناخواسته تداوم پیدا کند.
اشکال چهارم
روایت چهارم میگوید حضرت پیامبر زن زیبایی را دید و مانند هر انسان دیگری از او خوشش آمد، ولی برای مدیریت صحیح این پدیدهی طبیعی، به نزد همسر خود رفت و نیازش را از راه حلال برطرف فرمود. گردآورندهی این مقاله از این حدیث برداشت کرده است که پیامبر تقیّدی به کنترل چشم خود در برابر نامحرم نداشته است و در اثنای چشمچرانیاش با چهرهای برخورد کرده است که باعث تحریک شهوت او شده است.
این برداشت غلط نیز برآمده از عدم تفکیک بین «نگاه کردن» و «دیدن» است. با چه منطقی میتوان از چنین روایتی چنین استنباط کرد که پیامبر آزادانه زنان را دید میزد و هیچ کنترلی بر چشمانش نداشت؟! آیا این برداشت با روح این روایت که دربارهی حساس بودن نگاه و بهرهی شیطان از نگاههای بیملاحظه است، سازگاری دارد؟! آیا این برداشت با سایر معارف دینی و با سیره نبوی هماهنگی دارد؟!
گردآورندهی این مقاله میگوید: «پیامبر بهجای مقابله با آن زن و برخورد کردن با نحوهی حجاب او، بهترین راه را برگزید». گویا میخواهد بگوید: وقتی کسی با دیدن زن بدحجابی متأثر شد و عطش شهوانی پیدا کرد، باید راه درست و مشروعی برای برطرف کردن نیاز خودش بجوید و حق ندارد اعتراض و سرزنشی نسبت به آن خانم بدحجاب داشته باشد. از کجای این روایت میتوان فهمید که آن زن زیبارو بدحجاب بوده است؟! و اگر بدحجاب بوده است، از کجای این روایت میتوان فهمید که پیامبر هیچ برخوردی با آن زن نکرده است و هیچ سرزنشی را متوجه او ندانسته است؟! آیا با صرف اینکه در این حدیث سخنی از این موارد نیست، این ادعاها تأیید میشود؟! بسیاری از نقلهای تاریخی و نیز احادیث دینی، تکبُعدی هستند و تنها یک وجه قضیه را بیان میکنند؛ به همین جهت است که برای فهم درست معارف دینی باید احادیث را در یک مجموعهی پیوسته و مرتبط دید و فهمید و همهی قراین درونمتنی و برونمتنی را ملاحظه و ارزیابی کرد.
«همبستری با همسر با یاد فرد دیگر» هیچ ارتباطی به این حدیث ندارد. حکم آن هم نه جواز مطلق است و نه حرمت مطلق. مشهور فقها فرمودهاند اگر فرد مورد تخیّل، مؤمن محترم و در نزد تخیل کننده شناخته شده باشد، این کار دریدن حرمت او به حساب میآید و حرام است؛ در غیر این صورت، صرف تخیل حرام نیست؛ هرچند آن هم مضر است و شایسته است از آن اجتناب شود.
جالب است که گردآورندهی مقاله ابتدا مدعی میشود که دلیلی بر حرمت نزدیکی با همسر با یاد و میل فردی دیگر نداریم؛ سپس حدیثی را ذکر میکند که پیامبر اکرم صریحاً از این کار نهی میفرماید و ضرر آن را گوشزد میکند!
اشکال پنجم
روایت پنجمی که گردآورندهی مقاله برای اثبات ادعای خود مبنی بر آسان گرفتن اهل بیت دربارهی نگاه به نامحرم نقل میکند، روایتی است که بیان میکند حضرت علی علیهالسلام وقتی میخواست کنیزی بخرد، پای او را بدون پوشش نگاه میکرد و اگر میپسندید او را میخرید. احتمالاً گردآورندهی مقاله گمان کرده است از آنجایی که کنیز خریداری نشده نامحرم است، پس دیدن بدن او توسط امام معصوم نیز دلیل بر آزاد بودن نگاه به بدن نامحرم است! غافل از اینکه به تصریح فقها نگاه به بدن نامحرم در چند مورد حلال است که یکی از آنها، نگاه به مو و اندام کنیز مورد نظر برای خریدن و فرد مورد نظر برای ازدواج است. البته این حکم چند شرط دارد که عبارتند از:
۱. ارزیابی مو و اندام، آخرین مرحلهی انتخاب کنیز یا همسر باشد؛ یعنی فرد برای این کار عزم جدی داشته باشد و هیچ مانع دیگری برای خریدن یا عقد کردن فرد مورد نظر جز نپسندیدن چهره و مو و اندام او وجود نداشته باشد.
۲. این نگاه و ارزیابی بدون قصد ریبه و شهوت عمدی باشد.
مسألهی 1944 در رسالهی توضیح المسائل مرحوم آیت الله بهجت چنین است:«نگاه كردن مرد به صورت زنی كه میخواهد با او ازدواج كند جايز است؛ به شرط آن كه بداند که مانع شرعی از ازدواج با او نيست و احتمال هم بدهد كه زن ازدواج را قبول میكند، و احتمال بدهد كه با اين نگاه كردن اطلاع تازهای پيدا میكند و با اين شرائط، نگاه كردن فقط برای اين مرد جايز است، اگر چه چند مرتبه باشد، بلكه چنين نگاه كردنی برای جلوگيری از نزاع بعد از عقد، مستحب نيز هست و اجازهی زن هم در آن لازم نيست، و بنابر اظهر نگاه كردن به مو و محاسن ديگر آن زن هم با همين شرايط جايز است و وجهی دارد كه زن هم بتواند به مردی كه میخواهد با او ازدواج كند با شرايطی كه گفته شد نگاه كند.»
نگاه خریدارانه و خواستگارانه با نگاه شهوتآلود تفاوت آشکار دارد؛ ولی گردآورندهی مقاله در جایی دیگر از مقالهاش، اجازهی نگاه خریدارانه و خواستگارانه به مو و بدن فرد نامحرم را ـ که از این حدیث و احادیث مشابه به دست میآید ـ با اجازهی نگاه شهوتآلود به بدن کنیزان خلط کرده است و گمان برده است چشمچرانی شهوانی در بازار کنیزان در آن زمان مرسوم بوده است و اهل بیت هم مشکلی با این کار نداشتند و دربارهی آن نهی و نفیای ابراز نمیداشتند!
اشکال ششم
در روایت ششم که یکی از زیباترین صحنهها را در سیرهی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در مواجهه با نامحرم ترسیم میکند، بیان شده است که حضرت از سلام دادن به زنان جوان پرهیز میکرد و میفرمود که میترسم شنیدن صدای آنان در من تأثیر منفی بگذارد. گردآورندهی مقاله بهجای اینکه این احتیاط آموزندهی حضرت را که دربارهی شنیدن صدای نامحرم جوان است تأییدی بگیرد برای لزوم احتیاط در مواجههی دیداری با زنان جوان (چرا که تأثیر دیدن بسیار بیشتر از شنیدن است)، میگوید: این سخن حضرت نشاندهندهی آن است که حضرت به راحتی زنان را نگاه میکرد، وگرنه چگونه میتوانست پیر و جوانشان را تشخیص دهد!
از گردآورندهی مقاله که این حدیث را اینگونه تفسیر میکند باید پرسید: آیا کسی نبود حضرت را مؤاخذه کند و به او بگوید: مرد حسابی! تأثیر شنیدن صدای زن جوان در نامحرم بیشتر است یا تأثیر تماشای چهرهی او؟! اگر راست میگویی و اهل احتیاط هستی، به آنها نگاه نکن؛ نه اینکه نگاه کنی و بعد از تشخیص دادن چهرهی جوان از پیر، از سلام کردن به جوانها پرهیز کنی تا مبادا با شنیدن صدایشان به حرام بیفتی!
دلیل قصور گردآورندهی مقاله از فهم درست این حدیث همان است که در اشکال سوم عرض شد. آری او دیدن را با نگاه کردن و نگاه مبهم را با نگاه خیره خلط کرده است و گمان برده است اگر حضرت زن جوان را از زن پیر تشخیص میداد، به این جهت است که به زنان خیره میشد و آنها را در کانون نگاه خود قرار میداد!
اشکال هفتم
روایت هفتم که روایت اسارت دختر حاتم طایی است، روایتی بیاعتبار است که در هیچ کتاب معتبری نقل نشده است و سند قابل قبولی ندارد. از این رو بیارزش است و قابل اعتنا نیست. یکی از اسناد این روایت در این مقاله، کتاب شریف میزان الحکمه معرفی شده است که کذب محض است. چنین روایتی در این کتاب وجود ندارد. گردآورندهی مقاله خود نیز ضعف سندی و نداشتن منبع معتبر را دربارهی این روایت دریافته است؛ از این رو برای جبران ضعف سندی این روایت میکوشد آن را هماهنگ و متناسب با روایات پیشین معرفی کند. وضعیت روایات پیشین را فهمیدیم؛ بیچاره این روایت که میخواهد با تکیه بر آن روایات اعتبار پیدا کند!
اشکال هشتم
روایت هشتم، روایت ازدواج امام حسن عسکری علیهالسلام با حضرت نرجس خاتون سلاماللهعلیها است. اگر غرض گردآورندهی مقاله از بیان این روایت این باشد که اثبات کند نگاه پاک به خانم باحجاب جایز است، کسی منکر این حکم نیست و چنین حکمی یکی از احکام مورد اتفاق همهی فقها و مراجع است. اما اگر هدف او از بیان این روایت این باشد که اثبات کند نگاه پاک به خانم بیحجاب جایز است، باید گفت که این روایت هیچ دلالتی بر بیحجاب بودن حضرت نرجس ندارد. اتفاقاً عبارتهای حکیمه خاتون در مدح ایشان قرینهی خوبی است برای اینکه امام حسن عسکری جناب نرجس خاتون را در حجاب کامل دیده است.
اشکال نهم
آیهی ۲۲۱ سورهی بقره ـ که در این مقاله غلط ترجمه شده است ـ خطاب به مؤمنان میفرماید: کنیز مؤمن از زن مشرک بهتر است، حتی اگر از او خوشتان بیاید؛ و غلام مؤمن از مرد مشرک بهتر است، حتی اگر از او خوشتان بیاید.
گردآورندهی مقاله میگوید: اینکه خدا فرموده است: «حتی اگر از زن مشرک خوشتان بیاید» دلالت میکند بر این معنا که نگاه کردن به چنین زنی بلامانع است. نمیدانم چنین استنباط عجبی بر اساس کدام قاعده صورت گرفته است؛ ولی دربارهی این آیه گفتنی است:
۱. منظور از اعجاب و خوشآمد در این آیه اعم از اعجاب و خوشآمد از لحاظ زیبایی ظاهری است و خوشآمد از لحاظ معنوی و زیبایی باطنی را نیز دربرمیگیرد. یعنی اگر کسی مثلاً از اخلاق یا مهربانی یا سخاوت یا سایر مهارتها و تواناییهای فرد مشرکی خوشش آمد، باز کنیز و غلام مؤمن از او بهتر است و کسی اجازه ندارد او را بر کنیز و غلام مؤمن ترجیح دهد، تا وقتی که دست از شرک بردارد و ایمان بیاورد. قرینهی این معنا این است که اعجاب و خوشآمد هم دربارهی زنان مشرک به کار رفته است و هم دربارهی مردان مشرک.
۲. ممکن است اعجاب و خوشآمدن مؤمنان از زنان مشرک با دیدن ناخواستهی آنها حاصل شده باشد نه با نگاه کردن عمدی و خودخواسته. بنابراین صرف اطلاع از اینکه برخی از مؤمنان از مشرکان خوششان میآمد، نشان نمیدهد که آنها اجازهی نگاه کردن داشتند و در این کار مجاز بودند.
۳. این آیه از اعجاب مؤمنان از زیبایی زنان مشرک خبر نمیدهد؛ بلکه به صورت یک جملهی شرطی میفرماید: «حتی اگر چنین اتفاقی بیفتد...». میتوان فرض کرد که نگاه کردن مؤمنان به زنان مشرک حرام بوده است و با این حال ممکن بود برخی از مؤمنان این حرام را مرتکب شوند و به زنان زیبای مشرک نگاه کنند و شیفتهی جمال آنها شوند؛ با این فرض معنای آیه چنین میشود: با اینکه نگاه به زنان مشرک حرام است ولی اگر شما این حرام را مرتکب شوید و به زنان زیبای مشرک نگاه کنید و زیبایی آنها دل شما را برباید، باز اجازه ندارید تا قبل از مسلمان شدنشان با آنها ازدواج کنید. میبینیم که صرف حکایت مشروط از اعجاب مؤمنان نسبت به جمال زنان مشرک، دلالتی بر جواز تماشای آنها ندارد.
آیهی دیگر که در این بخش، گردآورندهی مقاله برای اثبات جواز نگاه بیمحابا به نامحرم مورد استناد قرار داده است، آیهی ۵۲ سورهی احزاب است که خطاب به پیامبر میفرماید: از این پس ازدواج با هیچ زنی برای تو حلال نیست؛ حتی اگر زیبایی آنها مورد اعجاب تو باشد و تو را خوش آید. گردآورندهی مقاله میگوید: یعنی پیامبر این گونه نبوده که هیچ زنی را نگاه نکند و الا معنا نداشت که از زیبایی زنی خوشش بیاید!
خلط «دیدن» و «نگاه کردن» در این استنباط نیز کاملاً مشهود است. گذشته از آن، ممکن است حسن و زیبایی زنی با واسطهی مدح و ستایش دیگران (مثلاً همسران حضرت) مورد اعجاب و خوشآیند ایشان قرار بگیرد. چرا گردآورندهی مقاله گمان میکند تنها راه اعجاب از حسن زنی، تماشای خیرهی او است؟!
اشکالهای دیگری نیز بر استنباط نادرست گردآورندهی مقاله وارد است که یکی از آنها همان اشکال شرطی بودن جمله است که در این آیه هم مطرح است. اشکال دیگر این است که ادات «لو» غالباً برای بیان شرط ممتنع است. وقتی جملهی شرطیهای با «لو» بیان میشود، معنا چنین میشود: «اگر چنین شود که هرگز نمیشود!» با این حساب، معنای آیه چنین میشود: «اگر از زیبایی زنان خوشت بیاید که هرگز چنین نخواهد شد!»
اشکال دهم
سیرهی کسی غیر از معصوم ـ حتی علما و عرفا ـ حجت نیست. بنابراین رفتار آیت الله سید حسن مسقطی (ره) برای ما حجیت ندارد و نمیتوانیم به ایشان در این کار اقتدا کنیم.
البته این حکم که «نگاه محترمانه و خالی از ریبه به خانم بیحجابی که به حجاب اسلامی اعتقاد ندارد و آگاهانه پوشش غیراسلامی اختیار کرده است و تذکر و ارشاد هم سودی به حالش ندارد، جایز است»، مورد اتفاق فقها و مراجع است و در کتب فقهی بیان شده است. با وجود چنین منبعی نیازی نیست که به رفتار عرفا استناد شود. اما نکته اینجا است که چنین حکمی مخالف احتیاط در کنترل چشم حتی در مواجهه با چنین زنانی نیست. جواز نگاه پاک به چنین زنانی سر جای خودش محفوظ است و با پسندیده بودن کنترل نگاه در همه حال منافاتی ندارد.
این ده اشکال که در هشت صفحهی آغازین این مقالهی ۵۷ صفحهای وجود دارد، مشتی از خروار است. من بیش از این مجال و فرصت نداشتم. آدم بیکاری میطلبد تا همهی اشکالهای این نوشتار را رصد و لیست کند.
در پایان بیان چند نکته را لازم میدانم:
۱. اغلاط املایی و نگارشی فراوان در این مقاله، به وضوح نشان از بیدقتی گردآورنده در سرهم کردن این مطالب دارد.
۲. تفقه و استنباط احکام فقهی یک فن و مهارت تخصصی است که راه و روش دارد. همیشه کار را باید به کارشناس نشان داد و عیارش را سنجید. آیا گردآورندهی این مطالب سبک و بیوزن، افاضاتش را ـ که تحولی در فقه میداند!ـ به یک کارشناس معتبر حوزوی عرضه کرده است یا اینکه نسنجیده آن را در بین مخاطب عامی منتشر کرده است؟ آیا او از عاقبت این کار خطرناک مطلع است؟!
۳. هرچند که بنا ندارم مابقی مطالب این مقاله را نقد کنم، ولی نمیتوانم از آیهی غض بصر (آیهی ۳۰ سورهی نور) در برابر کجگوییهای این مقاله دفاع نکنم. این آیه مؤمنان را به صورت مطلق به غض بصر سفارش میکند. غض بصر به معنای بستن چشم نیست تا بگوییم: از آنجایی که بستن چشم به طور مطلق (همیشه و در همه جا) قطعاً مراد این آیه نیست، پس حتماً باید آن را قید بزنیم؛ و بعد دربارهی اینکه آن قید چه باشد، به بحث بنشینیم. نهخیر؛ این آیه مطلق است و نیاز به هیچ قیدی هم ندارد. نکته اینجا است که غض بصر یعنی فروکاستن نگاه؛ یعنی کنترل همیشگی چشم و احتیاط دائمی در نظر کردن. یعنی مؤمن همیشه و در همه جا باید مراقب چشم خود باشد و نسبت به نگاه خود سوء ظن داشته باشد و همیشه آن را محدود و فروکاسته نگاه دارد و همیشه و در همهجا از نگاه بیمحابا و تماشای بیباک برحذر باشد.
آموزهی غض بصر دقیقاً بر خلاف چیزی است که این مقاله در صدد طرح آن است. این مقاله با نقل و تفسیر نادرست آیات و احادیث و با پایین آوردن اهمیت کنترل نگاه در مواجهه با نامحرم کوچه بازاری و با تشویق به رها گذاشتن عنان چشم در تماشاگه مکّار و فتّان ماهواره و اینترنت و شبکههای مجازی که دامهای فعّال و جذّاب ابلیساند، دقیقاً بر خلاف آموزهی غض بصر گام برمیدارد و ثمرهای ندارد جز بیمبالاتی در نگاه به نامحرم و فراهم کردن بستری مناسب برای آلوده شدن روابط اجتماعی در جامعهی ایمانی.
نظرات (2)