بسم الله
گاهی بعضی چیزها به عنوان یک آموزهی دینی در بین مردم مشهور میشود که پایه و اساس دینی ندارد و در واقع نوعی خرافه است. یکی از این آموزههای نادرست، نحس بودن ماه صفر است. بعضیها روایتی را مطرح میکنند به این مضمون که «هر کس خبر پایان یافتن ماه صفر را مژده دهد، اهل بهشت است.» و در پی آن سنتهای عجیب و غریبی ابداع میشود و با فرارسیدن آخر صفر، بعضیها راه میافتند دم در مساجد تا خبر تمام شدن صفر را در ده مسجد اعلام کنند و به این طریق بهشت را برای خود بخرند! بازار پیامهای حاوی خبر تمام شدن ماه صفر هم رونق میگیرد و پشتبند مژدهی تمام شدن ماه صفر، توصیه میشود: تو هم اگر میخواهی اهل بهشت شوی، این خبر را برای ده نفر ارسال کن!
در این مقالک قصد دارم این آموزه را از نظر سندی بررسی کنم و نادرست بودن آن را توضیح دهم.
تا جایی که بنده تفحص کردهام، هیچ آیه و روایتی مبنی بر نحس و شوم بودن ماه صفر نداریم. نیز هیچ برهان عقلی این مطلب را تأیید نمیکند. در نتیجه نحس بودن ماه صفر، سخنی گزاف و بیاعتبار است.
دلایلی که بر نحس بودن ماه صفر اشاره دارد:
۱. ماه صفر ماهی پر از مصیبت است. برخی به استناد مصایب ماه صفر (رحلت پیامبر و شهادت امام حسن و امام رضا علیهمالسلام) این ماه را ماهی پر از غم و ماتم و در نتیجه ماهی نحس و شوم میانگارند.
اشتباهی که در اینجا رخ داده، این است که نحس بودن با غمناک بودن مساوی یا ملازم انگاشته شده. اهل دقت میدانند که دلیلی بر این تساوی یا تلازم وجود ندارد. غمباری مقولهای متفاوت با شومی است و هر کدام منشأ خاص خود را دارند. با صرف غمبار بودن چیزی نمیتوان به شوم بودن آن استناد کرد.
۲. در مفاتیح الجنان در بخش مربوط به ماه صفر آمده: «بدان که این ماه معروف به نحوست است.»
در ارزیابی این دلیل باید گفت: همین عبارت مرحوم شیخ عباس قمی نشان میدهد که دلیلی عقلی یا قرآنی یا روایی بر نحوست ماه صفر وجود ندارد وگرنه ایشان باید به آن استناد میکرد. این عبارت نشان میدهد که برخی از علما نیز دربارهی نحوست ماه صفر دچار سوءتفاهم شدهاند و اینکه اگر چنین انگارهای در بین مردم عادی رواج دارد، منشأ آن، اشتباه برخی علما و روحانیون هستند.
معروف بودن چیزی حتی در نزد علما به آن چیز اعتبار علمی نمیبخشد. کم نیستند اموری که حتی در نزد برخی علما معروفند ولی با دقت و تحقیق متوجه میشویم که کاملاً نادرست و بیریشهاند. دربارهی تاریخ کربلا و مقتل حسینی، این دست از امورِ معروفِ نادرست فراوانند که شهید مطهری در حماسهی حسینی بهخوبی آنها را تبیین کرده است.
به دلیل همین بیاعتباری داستان نحوست ماه صفر، در مفاتیح نوین که زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی تدوین شده است، این عبارت مفاتیح الجنان حذف شده و در آن سخنی از نحوست ماه صفر نیست.
۳. روایت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مبنی بر بشارت تمام شدن ماه صفر
میتوان گفت که مهمترین دلیل بر نحوست ماه صفر، روایتی از رسول خدا است که در آن، سخن از بشارت بهشت برای کسی است که به تمام شدن ماه صفر بشارت دهد. متن کامل این روایت چنین است:
«روزی پیامبر (ص) در مسجد قبا بود و در نزد او چند تن از اصحاب بودند. حضرت فرمود: اولین کسی که داخل مسجد خواهد شد، مردی از اهل بهشت است. تعدادی از حاضران این را که شنیدند، از مسجد خارج شدند تا برگردند و آن اولین نفری باشند که پیامبر او را اهل بهشت خوانده بود. پیامبر که این را دید، به کسانی که در نزدش مانده بودند فرمود: به زودی گروهی در حال سبقت از همدیگر وارد مسجد خواهند شد. از بین آنها کسی که مرا به تمام شدن ماه آذار (نام یکی از ماههای رومی) بشارت دهد، اهل بهشت است. آن گروه وارد شدند و جناب ابوذر هم در میان آنها بود. پیامبر از آنان پرسید: ما در کدامیک از ماههای رومی هستیم؟ ابوذر پاسخ داد: ماه آذار تمام شده است یا رسول الله! حضرت فرمود: من خود میدانستم ولی میخواستم به دیگران بشناسانم که تو اهل بهشتی. چگونه چنین نباشد درحالیکه تو بعد از من به خاطر محبت و دلبستگیات به اهل بیت من از حرم من طرد خواهی شد و تنها خواهی زیست و تنها خواهی مرد و گروهی کفن و دفن تو را به عهده خواهند گرفت که آنها نیز رفقای من در بهشت جاوید خواهند بود.»۱
قدیمیترین و معتبرترین منبعی که این روایت را نقل کرده است، کتاب معانی الاخبار شیخ صدوق (ره) و بعد از آن، کتاب علل الشرایع شیخ صدوق (ره) است.
این روایت از نظر سندی، ضعیف است؛ زیرا علاوه بر اینکه به ابن عباس ختم میشود و هیچ یک از اهل بیت علیهمالسلام در نقل آن نقش ندارند، همهی راویان آن نیز موثق و مورد اعتماد نیستند. گذشته از ضعف سندی، از نظر دلالتی نیز اشکالهای جدی متوجه این روایت است. عدهای از این روایت چنین استنباط کردهاند که اولاً ماه صفر ـ که گویا در آن زمان مقارن با ماه آذار رومی بوده است ـ شوم است؛ ثانیاً هر کس به تمام شدن این ماه مژده دهد، اهل بهشت است.
ولی به نظر میرسد این استنباط نادرست است؛ زیرا:
۱. این روایت دربارهی ماه آذار است و تقارن زمانی ماه آذار و ماه صفر در آن هنگامه ـ بر فرض درستی این تقارن ـ نمیتواند همهی احکام ماه آذار را بر ماه صفر سرایت دهد.
۲. موضوع اصلی این حدیث، بیان جایگاه والای جناب ابوذر است نه بیان نحوست آن ماه خاص. صحبت از ماه کذایی موضوع اصلی کار پیامبر نبود؛ بلکه بهانهای بود برای مشخص کردن شخص ابوذر از بین یاران حضرت. پیامبر سؤال از ماههای رومی را مطرح کرد، چون میدانست کسی جز ابوذر پاسخ سؤالش را نمیداند و به این وسیله میتواند به استناد اِخبار غیبی خود ـ که در نوع خود، یک معجزه است ـ جایگاه ویژهی او را به دیگران بشناساند.
۳. با توجه به اینکه این حدیث دربارهی شخص جناب ابوذر صادر شده است، دیگر نمیتوان از آن استنباط کرد که هرکس که چنین خبری به هرکس دیگری بدهد، اهل بهشت است. چنین استنباطی فاقد پشتوانهی علمی است.
۴. درست است که عبارت «کسی که مرا به تمام شدن ماه آذار بشارت دهد» در فرمایش پیامبر میتواند نشانهی علاقه به تمام شدن این ماه باشد، اما نحس و شوم دانستن آن ماه، تنها راه توجیه این علاقه نیست؛ بلکه توجیههای دیگری نیز میتوان مطرح کرد. مثلاً میتوان گفت که فرا رسیدن ماه بعدی (ماه ربیع الاول) مورد اشتیاق پیامبر بوده است و تمام شدن ماه صفر از آنجهت که نشانهی آغاز ماه ربیع است، مطلوب پیامبر بوده است.
مرحوم علامه جعفری در شرح مثنوی مولوی در شرح بیت «گفت هر كس كه مرا مژده دهد – چون صفر پاى از جهان بيرون نهد» با تکیه بر اینکه روز رحلت پیامبر، دوم ربیع الاول است، میگوید:«پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله اشتياق زياد به لقاء الله داشته است... موقعى كه ماه صفر فرا رسيد، پيامبر شادمان گشت و با خود مىگفت كه پس از اين ماه به سوى حق سفر خواهم كرد. هر شب تا به روز از اين اشتياق نجاتبخش آهنگ «الى الرفيق الاعلى» ساز كرده بود. فرمود: هر كس پايان يافتن ماه صفر و ورود ماه ربيع را به من بشارت بدهد، من بهشت را به او بشارت داده و شفيعش خواهم گشت.»۲
یعنی اگر روز رحلت پیامبر را دوم ربیعالاول بدانیم، میتوانیم بگوییم که اشتیاق پیامبر به شنیدن خبر تمام شدن ماه صفر، ربطی به نحس دانستن این ماه نیست؛ بلکه از آن جهت است که تمام شدن ماه صفر نشانهی آغاز ماه ربیع و فرارسیدن لقاءالله است و از این جهت مایهی اشتیاق حضرت بوده است.
بنده فکر میکنم حتی اگر روز وفات پیامبر را بنابر قول مشهور، ۲۸ صفر بدانیم، باز میتوانیم بگوییم که اشتیاق حضرت به پایان یافتن ماه صفر ارتباطی به نحوست آن ندارد. ما میتوانیم چنین تصور کنیم که حضرت به تداوم یافتن حیات دنیوی خود علاقه داشتند و از آنجایی که میدانستند روز وفاتشان اواخر ماه صفر است، پایان یافتن ماه صفر را نشانهی تداوم حیات دنیوی خود به مدت یک سال دیگر میدانستند. بنابر این تصور، حضرت وقتی میبیند که ماه صفر تمام شد و عمر مبارک به پایان نرسید، خوشحال میشود که حداقل یک سال دیگر در این دنیا است و میتواند به رسالت جهانی خود در راه تعلیم و تزکیهی انسانها ادامه دهد.
لازم به ذکر است که این دو احتمال یکدیگر را نفی نمیکنند؛ زیرا ممکن است کسی هم از فرارسیدن لحظهی وفاتش خوشحال باشد و هم طالب تداوم یافتن عمرش باشد؛ همانطور که برای شهادت کسی به بازماندگانش هم تبریک میگوییم و هم تسلیت!
بنابر این دو احتمال (۱. اشتیاق به پایان صفر به عنوان نشانهای برای آغاز ماه ربیع و فرارسیدن لحظهی دیدار با معبود؛ ۲. اشتیاق به پایان صفر به عنوان نشانهای برای استمرار عمر دنیوی)، اشتیاق حضرت به پایان یافتن صفر یک اشتیاق شخصی خواهد بود که علاوه بر اینکه دلیل نحوست ماه صفر نیست، یک اشتیاق شخصی است و ربطی به دیگران ندارد و درست نیست که دیگران نیز به استناد این اشتیاق شخصی، مشتاق پایان یافتن ماه صفر باشند و انتظار پایان یافتن این ماه را یک سنت نبوی تلقی کنند.
نتیجه آنکه:
۱. سنت بشارت دیگران به پایان یافتن صفر برای رسیدن به بهشت یک سنت نادرست و بیاعتبار است.
۲. دلیلی بر نحس بودن ماه صفر وجود ندارد؛ هرچند این ماه، مانند ماه محرم، موسم عزا و ماتم اهل بیت علیهمالسلام است.
تذکر پایانی: با اینکه در این نوشتار تبیین شد که هیچ دلیل درستی بر نحوست ماه صفر نداریم، با این حال اگر فرض کنیم که این ماه واقعاً نحس است، اعتقاد به این نحوست نباید باعث شود که انسان کارهای خیر خود را ترک کند؛ بلکه میتوان نحوست ایام و اماکن را با دعا و توسل و صدقه برطرف کرد و با توکل به خدای متعال در راه خیر گام نهاد؛ همانطور که در مفاتیح الجنان بعد از بیان معروف بودن نحوست ماه صفر، به دفع این نحوست با دعا و توسل و صدقه توصیه شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. معاني الأخبار، شیخ صدوق، ص 205 (متن حدیث: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّيْبَانِيُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الوَرَّاقُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى بْنِ عِمْرَان الدَّقَّاقُ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَبْدِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ص ذَاتَ يَوْمٍ فِي مَسْجِدِ قُبَا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْكُمُ السَّاعَةَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ قَامَ نَفَرٌ مِنْهُمْ فَخَرَجُوا وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ يُحِبُّ أَنْ يَعُودَ لِيَكُونَ أَوَّلَ دَاخِلٍ فَيَسْتَوْجِبَ الْجَنَّةَ فَعَلِمَ النَّبِيُّ ص ذَلِكَ مِنْهُمْ فَقَالَ لِمَنْ بَقِيَ عِنْدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ إِنَّهُ سَيَدْخُلُ عَلَيْكُمْ جَمَاعَةٌ يَسْتَبِقُونَ فَمَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّةُ فَعَادَ الْقَوْمُ وَ دَخَلُوا وَ مَعَهُمْ أَبُو ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُمْ فِي أَيِّ شَهْرٍ نَحْنُ مِنَ الشُّهُورِ الرُّومِيَّةِ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ قَدْ خَرَجَ آذَارُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ص قَدْ عَلِمْتُ ذَلِكَ يَا أَبَا ذَرٍّ وَ لَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ يَعْلَمَ قُومِي أَنَّكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ وَ أَنْتَ الْمَطْرُودُ عَنْ حَرَمِي بَعْدِي لِمَحَبَّتِكَ لِأَهْلِ بَيْتِي فَتَعِيشُ وَحْدَكَ وَ تَمُوتُ وَحْدَكَ وَ يَسْعَدُ بِكَ قَوْمٌ يَتَوَلَّوْنَ تَجْهِيزَكَ وَ دَفْنَكَ أُولَئِكَ رُفَقَائِي فِي الْجَنَّةِ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ.)
۲. تفسير و نقد و تحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى، محمد تقی جعفری، ج ۱۰، ص ۴۵۶
نظرات (1)