بسم الله
من به آقای حسن روحانی رأی ندادهام؛ ولی به انتخاب ملت ایران احترام میگذارم و او را رئیسجمهور قانونی جمهوری اسلامی ایران میدانم و هر جا مصالح اسلام و کشور و نظام اقتضا داشته باشد، جانانه از او دفاع میکنم؛ ولی در عین حال، از او بدم میآید!
خب، بدت میآید یا خوشت میآید؛ به ما چه؟! هر کسی ممکن است از هر کسی خوشش بیاید یا بدش بیاید. مگر هر خوشایند و ناخوشایندی را باید جار زد و به همه اعلام کرد؟!
نهخیر؛ هر خوشایند و ناخوشایندی را نباید اعلام کرد؛ مثلاً اگر من از رنگ گلبهی خوشم بیاید و از رنگ بنفش بدم بیاید، لازم نیست آن را اعلام کنم تا خاطری را بیازارم و برای خودم بدخواه بتراشم! و مثلاً اگر من از استقلال یا بارسلونا خوشم بیاید و از پرسپولیس یا رئال بدم بیاید، ضرورتی ندارد که آن را اعلام کنم تا باعث تفرقه و دو قطبی در خانواده و دوستان و جامعه شوم! این گونه خوشایندها و ناخوشایندهای سلیقهای و شخصی را باید در دل پنهان کرد و برای آشکار کردنش باید احتیاط ورزید.
اما...
اما بعضی خوشایندها و ناخوشایندها هستند که به عنوان یک وظیفهی دینی «باید» اعلام شوند و اعلام نکردنش «نفاق» است!
این خوشایندها و ناخوشایندهای دینی، همان است که در فروع دهگانهی دین، از آنها با عنوان «تولّی» و «تبرّی» یاد میشود.
تولی و تبری یعنی یک مسلمان در امور فراسلیقهای باید با معیار دینی رفتار کند و باید از علایق و سلایق شخصی فراتر رفته، با محوریت حب و بغض دینی کار کند.
ممکن است من ـ از منظر شخصی و سلیقهای ـ از چهره، اندام، صدا، شخصیت، اخلاق، و ادب آقای حسن روحانی بدم بیاید یا خوشم بیاید، این مهم نیست و دلیلی برای اعلان آن ندارم. اما از منظر دینی و ایمانی، از برخی افکار و گفتار و رفتارهای آقای حسن روحانی بدم میآید و باید این ناخوشایندی را اعلام و اعلان کنم.
آری؛ من از آقای روحانی بدم میآید چون؛
۱. او مرد کار و خدمت نیست. گویا ـ بر خلاف گفتهی شهید بهشتی ـ تشنهی قدرت است، نه شیفتهی خدمت. مثل همهی مسؤولان دیگر از مشکلات مردم و لزوم تلاش برای رفع این مشکلات دم میزند؛ ولی از عمل و رفتارش پیدا است که دغدغهی پررنگی در این باره ندارد. چه در زمینهی رونق اقتصادی و تقویت تولید و رفع بیکاری، و چه در زمینهی محیط زیست و چه در زمینههای دیگر. زمینههایی که در آنها توانسته کاری قابل قبول انجام دهد، به شدت کم و ناچیز است.
آقای روحانی روحیهی جهادی ندارد و با سبک و روش غربی و اروپایی کار میکند. به همین دلیل دزدی و فساد مالی در بین گماشتههایش زیاد است. اختلاسهای پیدرپی و رنگارنگ و حقوقهای نجومی بهترین گواهان این ادعا است. نسبت به برنامهی کلان اقتصاد مقاومتی بهشکل مسخرهآمیزی بیتوجه است. امام خامنهای سالها پیش برنامهی اقتصاد مقاومتی را طراحی کرد و به دست نخبگان و اندیشمندان مسؤول و غیرمسؤول داد تا چکشکاری شود. بعد از بررسی تخصصی، آن را بهصورت رسمی به دولت و سایر نهادها ابلاغ کرد. به همین مناسبت سال ۹۳ را «سال اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی» نامگذاری کرد. ولی اثری از حرکت جدی اقتصادی دیده نشد. به همین خاطر دوباره سال ۹۵ را «سال اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» نام گذاشت و با اضافه کردن قید «اقدام و عمل» خواست بفهماند که شعار و ادعا کافی است؛ در میدان عمل کاری انجام دهید؛ ولی باز خبری نشد! حالا که سال به اتمام رسیده، میبینیم که دولت حتا یک گام جدی در این باره برنداشته است. امام خامنهای خود در ارزیابی اجرای طرح اقتصاد مقاومتی در سخنرانی اسفندماه ۹۵ میگوید: «اگر اقتصاد مقاومتی اجرا میشد، وضع زندگی مردم این نبود!»
امسال هم که دیدیم به برکت تلاشهای بیوقفهی رئیس جمهور، برای بار سوم شعار سال، اقتصاد مقاومتی انتخاب شد!
۲. آشکارا دروغ میگوید و حقایق را وارونه جلوه میدهد. حرفها و کارهایش بوی دوز و کلک و حقهبازی میدهد. کسی که حرفها و ادعاهای آقای روحانی را در این چهارسال ریاست پیگیری کرده باشد، به وضوح این عیب بزرگ را تأیید میکند.
در ایام انتخابات به بهانهی تبلیغات و رقابت با حریفان، حرفهای نپخته و نسنجیدهی بسیاری زد که هرگز به صلاح نظام نبود. به یاد دارم که امام خامنهای نیز در یکی از سخنرانیهای قبل از روز انتخابات فرمود: حرفهای نادرست و نسنجیدهای در این مدت به بهانهی تبلیغات و رقابت زده شده است که انشاءالله بعد از انتخابات مطالبی را با ملت عزیز در میان خواهم گذاشت. ولی هرگز این مطالب با ملت عزیز درمیان گذاشته نشد؛ زیرا کسی که آن حرفهای سخیف را زده بود، حالا شده بود رئیسجمهور و دیگر هر حرفی را نمیشد زد و باید مصلحت نظام در نظر گرفته میشد.
هم در تبلیغات انتخابات و هم بعد از پیروزی در انتخابات وعده داد که مشکلات اساسی کشور را صد روزه حل میکند؛ ولی بعد از گذشت چهار سال هنوز هیچ یک از مشکلات اساسی را بهطور کامل حل نکرده است!
همیشه و همهجا همهی مشکلات را به گردن دولت قبلی میاندازد؛ تا جایی که رهبری عزیز نیز به این کار اعتراض کرد و فرمود: اگر ما مشکلات را به گردن قبلیها بیندازیم، روزی میرسد که دیگران هم مشکلات را به گردن ما میاندازند!
از ظرفیت درونی کشور و ملت به کلی غافل شد و همهی توجه و نگاهش را به بیرون و به دست اجانب دوخت و همهی زمین و زمان را به هم دوخت تا تخمی به نام «برجام» گذاشت و با گذاشتن این تخم، چنان به هوا پرید و هورا کشید که برخی سادهلوحان خیال کردند طومار همهی مشکلات درهم پیچیده شد و زین پس در مملکت باران پول خواهد بارید! بعد از گذشت مدتی کوتاه همه ـ حتا طرفداران پروپاقرص برجام ـ فهمیدند که تخم برجام نهتنها نطفهای برای جوجه شدن ندارد؛ بلکه خودش هم گندیده است و نیمرویش هم خوردنی نیست؛ ولی در کمال تعجب میبینیم که مادر این تخم کج، آقای حسن روحانی، هنوز آن را تخم طلایی میداند و از آن توقع سحر و جادو دارد!
در پیام نوروزی امام خامنهای، همه دیدیم و شنیدیم که آقا بعد از بیان حوادث شیرین و مثبت سال ۹۵ به بیان حوادث تلخ و منفی سال گذشته پرداخت و مشکلات اقتصادی را اصلیترین تلخی معرفی کرد و دلیل اصلی آن را اجرایی نشدن برنامههای اقتصاد مقاومتی دانست و تنها راه حل را اهتمام جدی به اجرای کامل اقتصاد مقاومتی دانست. اما در کمال تعجب دیدیم که جناب رئیسجمهور در پیام نوروزی خود با وقاحت تمام به دو عامل «شکل گرفتن برجام» و «اجرای موفق سیاستهای اقتصاد مقاومتی» اشاره کرد و گفت: نتیجهی این دو عامل، رونق و شکوفایی اقتصادی بود که در سال گذشته شاهدش بودیم!!
۳. خودباخته است و هویتی دلگرمکننده و افتخارانگیز از خود در برابر اجانب نشان نمیدهد. نه روحیهی انقلابی دارد و نه خودباوری ملی.
توضیح جزئیات این عنوان را در تبیین مورد هفتم بخوانید.
۴. به وضعیت فرهنگی دینی جامعه بیتوجه است و مسؤولیتی در این باره برای خود قائل نیست.
حرفش این است که «ما که نمیتوانیم مردم را بهزور به بهشت ببریم» و کارش تساهل و تسامح در برابر دفاع از ارزشهای دینی و معنوی است. به بهانهی موسیقی و کنسرت، بیبندوباری و بیعفتی را رواج میدهد. گویا فرهنگ در موسیقی خلاصه شده و نیاز فرهنگی ملت تنها به برگزاری کنسرتِ کنترل نشده و پرحاشیه است!
میگوید: «باید سانسور وممیّزی را برداریم. مردم خودشان میفهمند.»! رویکرد فرهنگی این دولت خیلی شبیه دولت خاتمی است. دولت خاتمی بدعتگذاریهای بسیاری در خراب کردن فرهنگ دینی کشور داشت. خدا لعنتشان کند!
۵. بهشدت انتقادناپذیر است و منتقدان خود را بیسواد و بیشناسنامه معرفی میکند و از انتقادها با عبارت «برو به جهنم!» استقبال میکند.
طبق گزارش رسانهها، دولت آقای حسن روحانی در کمتر از یک دوره ریاستجمهوری از اغلب رسانههای ارزشی و نیمهارزشی مانند: «خبرگزاری فارس»، «خبرگزاری تسنیم»، «خبرگزاری مهر»، «روزنامهی کیهان»، «روزنامهی وطن امروز»، «نسیم آنلاین»، «خبرگزاری دانشجو»، «خبرنامهی دانشجویان ایران»، «روزنامهی جوان»، و «رجانیوز»، به ترتیب ۹ بار، ۵ بار، ۵ بار، بیش از ۴۰ بار، ۱۵ بار، ۶ بار، ۸ بار، ۴ بار، ۳ بار، و ۷ بار شکایت کرد و دو رسانهی «هفتهنامهی ۹ دی» و «جهاننیوز» را بعد از چند بار اخطار و شکایت، توقیف کرد.
با اینهمه کمظرفیتی، در کمال تعجب دم از انتقادپذیری میزند و وقیحانه میگوید: «ما لب انتقاد کننده را هم میبوسیم»!!!
۶. ولایتمدار نیست.
به لطف خدا درخت طوبای «ولایت» چنان در مملکت ما ریشهدار و استوار است که هر کسی برای کسب اعتبار و جلب توجه مردم مجبور است خود را به ولایت بچسباند و خود را مرید و مطیع ولایت معرفی کند. آقای حسن روحانی نیز از کسانی است که بهزیبایی دم از ولایت میزند و رهنمودهای ولی فقیه را نصبالعین خود معرفی میکند؛ اما عملش چیز دیگری را نشان میدهد. با جستوجویی ساده در رسانهها میتوانید تعارضها و تقابلهای گفتاری و رفتاری آقای روحانی را با ولی فقیه ببینید.
امام خامنهای میفرماید: «من به مذاکره با تحریم کنندگان خوشبین نیستم.» آقای روحانی میگوید: «خوشبینم». امام خامنهای میفرماید: «باید به ظرفیتهای داخلی تکیه کرد و نباید به مساعدتهای خارحی چشم دوخت.» ولی آقای روحانی با بیتوجهی تمام به اقتصاد مقاومتی و تواناییهای داخلی، همه چیز بیربط و باربط را موقوف میکند به آشتی با دشمنان و رفع تحریمها. و دهها مورد مخالفت علنی با رهنمودهای ولی فقیه که در رسانهها منعکس شده است.
با وجود همهی این عصیانهای رئیسجمهور، ولی فقیه برای حفظ نظام و اتحاد ملی و برای پرهیز از ایجاد شکاف در مدیریت کشور، از او و دولتش حمایت میکند و اجازه نمیدهد این سرکشیهای بیخردانه مملکت را دچار آسیب جدی نماید.
۷. افکار و اندیشههای خطرناکی پسزمینهی ذهنش را تشکیل دادهاند.
یکی از اسناد مهمی که پشت پردههای افکار و اندیشههای آقای روحانی را نمایش میدهد، کتاب «ایران و جهانی شدن؛ چالشها و راه حلها» اثر دکتر محمود سریعالقلم است. ارتباط این کتاب با آقای روحانی از دو جهت است؛ جهت اول این است که نویسندهی کتاب یکی از مشاوران او است؛ جهت دوم این است که آقای روحانی بر این کتاب، مقدمه نوشته است که نشانهی تأیید محتوای آن است. او در این مقدمه مینویسد:
«...در مقام مقایسه با روسیه، کشور ما در پارادوکس میان «رشد» از یک طرف و «هویت» از طرف دیگر، محتاج نوعی تعادل است.»
یعنی اینکه برای رسیدن به رشد (با ملاکهای جهانی) باید در حد نیاز از «هویت» خود دست بکشیم و بهخاطر توسعه (به معنای غربی آن) باید از هویت شیعی و انقلابی خود کوتاه بیاییم!
برخی از پژوهشگران از این کتاب، بیست و چند مبنای شیطانی استخراج کردهاند که تعدادی از آنها را به اختصار عرض میکنم:
۱. نفی استقلال
در صفحهی ۱۰۶ آمده است: «در فرآیندهای جهانی شدن، اصل بر اقتصاد است و بسیاری از تصمیمگیریها در مسائل اقتصادی متمرکز است و نکتهی مهمتر دوم اینکه اگر کشور میانپایه و در حال توسعهای تصمیم گرفت در این فرآیند وارد شود، باید به دنبال استقلال اقتصادی نباشد، بلکه اقتصاد خود را در معرض تار و پود اقتصاد جهانی به خصوص غرب قرار دهد.»
و در صفحهی ۱۱۱ آمده است: «جمهوری اسلامی با یک پارادوکس مهم رو به رو است؛ از یک طرف میخواهد رشد و پیشرفت کند و از طرف دیگر در پی حفظ استقلال سیاسی و همینطور عدالت در بیرون از مرزهای کشور است. در واقع، ریشهی پارادوکس در نوع نگاه به خود و نظام بین المللی است.» و در صفحهی ۱۲۷ آمده است: «جمهوری اسلامی ایران برای پیشرفت باید پارادوکس خود را با غرب حل کند.»
۲. کدخدامحوری
در صفحهی ۲۴ آمده است: «به عنوان یک قاعده در فرآیند جهانی شدن، کشورهایی که از قدرت اقتصادی بیشتری برخوردارند توان قاعدهسازی بیشتری نیز در اختیار دارند. تولید ناخالص داخلی جهان در سال 2000، حدود 33 هزار میلیارد دلار بود. از این رقم، حدود 11 هزار ملیارد دلار متعلق به آمریکا، 4 هزارمیلیارد دلار به ژاپن و 8 هزار میلیارد دلار متعلق به اتحادیهی اروپا بود. به عبارت دیگر، 70 درصد قدرت اقتصادی جهان نزد حدود 17 کشور از 197 کشور است که به طور طبیعی حق قاعدهسازی را برای خود قائل است.»
۳. افزایش اعتماد به دشمن و کاهش بدبینی
در صفحهی ۲۶ آمده است: «نکتهی پنجم در رابطه با جهانیشدن، افزایش سطح اعتماد به محیط بینالمللی و پذیرفتن ریسک و مخاطره در تعامل با ملتها، دولتها، و نهادها میباشد.»
۴. تکیه بر عقلانیت پوزیتویستی
در صفحهی ۳۰ آمده است: «از مبانی مهم فلسفی جهانی شدن، فراگیرشدن عقلانیت است... کار عُقلایی ریشه در تفکر علمی و پوزیتویستی دارد. در کار عقلایی، منافع نقش مهمتری از تعصب، جزمیّت، قومگرایی، عصبانیت، کینه، و حسد دارد.» و در صفحهی ۴۲ آمده است: «عقلانیت، ابزاری است که به دنبال حل مسائل است و انسان را از آسمان بر روی زمین میآورد.» که بهروشنی نشان میدهد منظور از عقلانیت، نسخهی پوزیتیویستی آن است، نه نسخهی اسلامی.
۵. پذیرش نظام سرمایهداری
در صفحهی ۳۰ آمده است: «...این همسویی حاکی از فراگیر شدن نظام سرمایهداری و اجتنابناپذیر بودن عضویت در کانونهای اصلی قدرت و ثروت در سطح جهانی و بهرهبرداری از این مجموعه عظیم است.» و در صفحهی ۴۶ آمده است: «ریشهی فلسفی و نظری جهانی شدن در نظام سرمایهداری است که از اوایل قرن هجدهم در غرب اروپا و شمال آمریکا شکل گرفت و با کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت تثبیت شد. این نظام اقتصادی که به تدریج با پایههای سیاسی و اجتماعی خاصی تکامل یافت، بر نظام بینالملل حاکم گردیده و مهمترین عامل نظمدهندهی آن بوده است.»
۶. پذیرش سلطهی غرب
در صفحهی ۴۵ آمده است: «دسترسی به امکانات جهانی شدن یکسان نیست. سرمایهگذاری و دسترسی به منابع مالی و فنآوری بیشتر در مناطقی یافت میشود که تحت نظارت سیاسی غرب و یا محدودهی خود غرب باشد.» و در صفحهی ۴۹ آمده است: «اگر نخبگان سیاسی یک کشور تصمیم گرفتند تا از مخزن ثروت، کار، فنآوری و توانایی جهانی بهرهبرداری کنند، به لحاظ سیاسی باید با آن هماهنگ و همسو باشند.»
در صفحهی ۱۰۶ آمده است: «رشد و توسعه و رقابت اقتصادی بدون همکاری با قدرتهای بزرگ اقتصادی امکانپذیر نیست... هر اندازه که با قدرتهای بزرگ، مشکل سیاسی و امنیتی وجود داشته باشد، روابط اقتصادی نیز تحتالشعاع قرار میگیرد و بهرهبرداری محدود خواهد بود.»
در صفحهی ۱۲۷ نیز آمده است: «نباید میان ابعاد سه گانهی اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی غرب تفکیک کرد؛ یعنی نمیتوان از توان صنعتی و اقتصادی غرب بهره برد، اما قواعد سیاسی و فرهنگی آنها را نپذیرفت. ابعاد سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی جهانی شدن از یکدیگر قابل تفکیک نیستند.»
در صفحهی ۷۱ نیز آمده است: «بحرانی بودن حوزهی سیاست در ایران که ناشی از آشتیناپذیری امواج فکری و واکنشهای فلسفی به تسلط غرب در جهان بوده، حوزههای اقتصاد، هنر، مدیریت، علم، فرهنگ، و رشد عمومی را در مجموع مختل کرده است.»
در صفحهی ۱۰۹ آمده است: «طبعا نمیتوان از مدیران انقلاب که با انگلستان، روسیه، آمریکا، و حکومت تمامغربی شاه مبارزه کرده بودند انتظار داشت که بینالمللگرا باشند. ماهیت انقلاب 1357 ضدغربی و ضدخارجی و ضدحضور خارجی در ایران بود» و در صفحهی ۱۲۸ آمده است: «ورود به جهانی شدن به نخبگان سیاسی بینالمللگرا نیازمند است.»
۷. دخالت خارجی در قانونگذاری
در صفحهی ۱۰۵ آمده است: «اگر اقتصاد ایران به روی سرمایهگذاری خارجی باز شود و مشروط بر اینکه فضای عمرانی و ساختاری و اداری و تأسیساتی برای این سرمایهگذاری فراهم باشد، طبیعی است که با گذشت زمان، حجیم شدن و مؤثربودن این حضور خارجی ممکن است تقاضاها و شرایط خود را برای نظام سیاسی و بهویژه مقننهی کشور مطرح کند. حداقل اثرگذاری چنین فرآیندی این است که جمهوری اسلامی باید با شرکای اقتصادی خارجی خود در تنظیم اولویتهای سیاسی کشور مشورت کرده و با نظر آنها امور مختلف را نظارت و مدیریت کند... هر اندازه که فضای اقتصادی باز شود و یا دامنهی آن با هماهنگی شرکتها و دولتهای خارجی باشد، حوزهی سیاست و سیاستگذاری کشور نیز باید در معرض تبادل نظر، مشارکت، و چانهزنی با خارجیها قرار گیرد. مسلم است که منظور از خارجیها نیز بنگلادش، کنیا، یونان، سنگاپور و روسیهی سفید نیست؛ بلکه ژاپن، انگلستان، آلمان، فرانسه و در مقطعی آمریکا است.»
۸. دست کشیدن از اصول انقلاب و قانون اساسی
در صفحهی ۱۰۵، بعد از عبارتهایی که در شمارهی قبلی ذکر شد، آمده است: «چنین روندی با اصول انقلابی از یک طرف و حتی اصول قانون اساسی در تضاد است.» و در صفحهی ۱۲۶ آمده است: «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با نظم موجود جهانی و ماتریس قدرت و ثروت آن نه آنکه اختلافاتی دارد، بلکه در تضاد اصولی است.»
۹. تعارض حاکمیت ملی با جهانی شدن
در صفحهی ۱۶ آمده است: «آیا پدیدهی جهانی شدن با حاکمیت ملی جمهوری اسلامی ایران در تعارض است و یا اینکه زمینههای تعامل آن وجود دارد؟ مفروض پایهای این تحقیق این است که تجربهی ایران با غرب در طی دو قرن گذشته عمدهترین مانع پیشروی تعامل ایران با جهانی شدن است. مفروض دوم تحقیق این است که تا زمانی که خواستههای اسلامی جمهوری اسلامی ایران از محیط بینالمللی خود جنبهی حداکثرگرایی داشته باشد، تعارض موجود همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.»
۱۰. ضرورت سکولاریزم و کنار گذاشتن اسلام
در صفحهی ۱۲۴ آمده است: «واقعیت این است که اگر جمهوری اسلامی ایران بخواهد اسلامی رفتار کند و اسلام را راهنمای تصمیمگیریها و اقدامات خود قرار دهد، مسلم است که نمیتواند با جهانی که بر مبنای سرمایهداری، قدرت نظامی صرف و ائتلافهای صرفاً مبتنی بر قدرت است، همکاری و مناسبات راهبردی برقرار کند. جهان بر اساس عدالت مدیریت نمیشود؛ چه عدالت از نوع سوسیالیستی آن و چه از نوع اخلاقی و دینی آن... میزان و شاقول ارزیابیها و قضاوتها و ارتباطات، قدرت و پول است. بنابراین، اگر فرد و نهادی در اتخاذ تفکر و راهنمای اسلامی بخواهد حداکثرگرا باشد، بهطور مسلم با این جهان مشکل پیدا خواهد کرد و بهخصوص در تفکر شیعی که عدالتخواهی ملاک اصلی آن است، مشکلات به مراتب بیشتر خواهد بود.»
۱۱. ناکارآمد بودن افق فکری امام خمینی و امام خامنهای
در صفحهی ۱۰۸ آمده است: «در ایرانی که همیشه دولتمردان نقش تعیینکننده داشتهاند، درجهی اطلاعات و گسترهی مشاهدات آنها میتوانسته بسیار اثرگذار باشد. نقش «چوئن لای» در اوج قدرت «مائو» در چین بسیار گویا است. چوئن لای که معمار تحول چین معرفی میشود، قبل از رسیدن به قدرت، تجربهی وسیعی از جهان پیدا کرد و مشاهدات جهانی او بسیار قابل توجه بود. رفتار، عملکرد، جهتگیری، و ابتکار چوئن لای در تغییر جهت دادن چین به عصر جدید و مائوزدایی فکری و سیاسی حتی در زمان حیات مائو شاید پیچیدهترین و هنرمندانهترین کار سیاسی قرن بیستم باشد... به جز مرحوم دکتر بهشتی که هفت سال در آلمان زندگی کرده و به اروپا و آمریکا سفر کرده بود، هیچ یک از رجال اصلی انقلاب تجربه و مشاهدات جهانی نداشتند. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که در اوج وقایع انقلابی و تفکرات انقلابی، رجال ایران میتوانستند بینالمللگرا باشند.»
۱۲. لزوم تغییر در ماهیت نظام جمهوری اسلامی ایران
در صفحهی ۱۱۱ آمده است: «ماهیت نظام جمهوری اسلامی و مسائل تاریخی که بر ذهن ناخودآگاه رجال آن سایه افکنده و به حاکمیت ملی و مشارکتناپذیری با محیط بینالملل انجامیده، بهگونهای میخواهد عمل کند که از طرفی یک حکومت عادی باشد و با حالت طبیعی و تعاملی با جهان مراوده داشته باشد، و از طرف دیگر، همزمان با مراکز قدرت و صاحب زور و امکانات مبارزه کند، و در بیرون از مرزهای خود در پی عدالت باشد... از آنجا که ایران این آمادگی فکری و اداری را ندارد که در تصمیمگیریهای سیاسی با غرب شریک شود و یا همسو با آن عمل کند، طبعاً به لحاظ اقتصادی نیز دچار تحریم شده و یا حداقل دسترسی به منابع و امکانات غربی نخواهد داشت.»
خدایا! به مردم ما بصیرتی عطا کن که اشتباه گذشته را تکرار نکنند و دوباره زمام دولت را به آقای حسن روحانی نسپارند!
نظرات (5)