با نام خدا
اخیراً دفتر پژوهشهای مؤسسهی کیهان کتابی با نام «راز قطعنامه» چاپ کرده است که مجموعهی یادداشتهایی در روزنامهی کیهان به قلم کامران غضنفری است.
با مطالعهی این کتاب، ذهنم پرکشید به دوران حضرت رسول که چگونه و با چه روحی میتوانست حضور منافقان و خائنان را در اطراف خود و احیاناً در مسؤولیتها و پستهای حساس تحمل کند و برای حفظ مصالح نظام اسلامی با آنها مثل یک مسلمان خوب رفتار کند؟!
این کتاب به خوبی نشان میدهد که امام خمینی (ره) برای حفظ مصالح نظام اسلامی مجبور بود با چه خائنانی سر کند و مثل نیروهای خودی با آنها برخورد داشته باشد!
با حفظ نوع نگرش، وقتی زاویهی نگاه را از گذشته به حال میکشی، میبینی که در زمان خودمان هم چه عناصر خطرناک و فرصتطلبی در مناصب مختلف در کمین ضربه زدن هستند و امام خامنهای چگونه و با چه روح عظیمی برای حفظ نظام اسلامی آنها را با کرامت و بزرگواری تحمل میکند و ظاهر مثبت آنها را بر باطن پلیدشان برتری میدهد و آن را ملاک برخورد قرار میدهد و در این راه به رسول اعظم و امام راحل اقتدا میکند.
چهقدر شبیه است پدیدههای اجتماعی زمان پیامبر و امام خمینی و امام خامنهای! توگویی این سنت الهی است که روح کفر و خیانت در چهرهی ایمان و خدمت در بین خوبان رخنه کند و منافقانه به تخریب و تضعیف خدا بپردازد. به قول مولوی:
رگ رگ است، این آب شیرین و آب شور در خلایـــــــق میرود تــــــــا نفـــــخ صــــور
نسخهی PDF این کتاب را میتوانید از اینجا دانلود کنید. (این نسخهی PDF مجموعهی مطالبی است که در روزنامهی کیهان در 31 شماره به چاپ رسیده است و مجموعاً 91 صفحه است؛ در حالی که کتاب چاپ شده به دلیل اضافه شدن مطالب تکمیلی، حجمی دوبرابر دارد)
بریدههایی از این کتاب (نسخهی PDF) را از نظر میگذرانیم:
صفحهی 18:
در کنار چنین سیاستی، چند تن از نمایندگام مجلس شورای اسلامی نیز تحت عنوان «مجمع عقلا»! بحثهای جدیدی را در سال 1364 در مورد برقراری صلح! انجام میدادند. ظاهراً آقای حسن روحانی (از نزدیکترین افراد به آقای هاشمی رفسنجانی) نیز در این رابطه فعالیتهایی داشته که به دستور امام خمینی جلسات مذکور تعطیل میشود.
آقای هاشمی با اشاره به همین مطلب میگوید: «دو عامل اساسی وجود داشت که تصمیم مناسبی برای پایان دادن به جنگ گرفته نشد؛ یکی سپاه بود که طرح پایان دادن به جنگ از نظر سپاه چیزی شبیه کفر بود. مسألهی بعدی امام بود که لحظهای اجازه نمیداد دربارهی ختم جنگ بحث کنیم. در مجلس هم عدهای بودند به نام «مجمع عقلا» و آقای حسن روحانی که برای پایان دادن به جنگ فعالیت میکردند، که امام آنها را سر جایشان نشاند».
صفحهی 25:
اگر ما بر اساس استراتژی امام حرکت میکردیم، جنگ به جای 8 سال، در کمتر از 5 سال و با یک فتح بزرگتر و با سقوط صدام تمام میشد؛ ولی انتخاب استراتژی محافظهکارانه و ادامهی نبرد برای تحمیل صلح، به نتیجه نرسید.
صفحهی 27:
یک بار هم آقای هاشمی صریحاً گفت که شما میروید و بغداد را میگیرید ولی اگر آمریکا بمب اتم بزند، شما چهکار خواهید کرد؟ اگرچه این سؤال مهمی بود ولی طرح آن برای توجیه عدم تصویب تقاضای فرماندهان سپاه در بسیج کشور در جنگ بود. پس معلوم میشود که دوستان به شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» و «سقوط صدام» اعتقادی نداشتند؛ بلکه دولتمردان ما بر این عقیده بودند که این جنگ را نمیتوانیم تا سقوط صدام ادامه دهیم و باید آن را صرفاً با یک عملیات موفق تمام کنیم.
صفحهی 28:
آقای هاشمی در حالی که نتوانسته فرماندهان قرارگاه نجف را با خود همعقیده کند، روز بعد به قرارگاه کربلا میرود تا بلکه بتواند تزلزلی در عقیدهی آنان به وجود آورد و دیدگاه خود را به آنان بقبولاند.
صفحهی 28:
امام میگفت: «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»، سپاه معتقد بود: «جنگ جنگ تا پیروزی»، و آقای هاشمی میگفت: «جنگ جنگ تا یک پیروزی».
صفحهی 30:
دو دیپلماسی، شامل دیپلماسی انقلابی و دیپلماسی رسمی کشور فعال بود. در دیپلماسی رسمی کشور که وزارت امور خارجه، دولت، و مجلس پیگیری میکردند، عموماً دنبال این بودند که جنگ زودتر تمام بشود و با همهی کشورها هم صحبت میکردند. اما سیاست دیگر، سیاست نیروهای انقلاب و امام بود که میگفتند: جز با زور نمیتوانیم حقوقمان را بگیریم و این زمانی انجام میشود که آنها بفهمند ما قدرت داریم و در موضع دست بالایی قرار داریم.
صفحهی 32:
محسن رضایی باز هم در نقد سیاست جنگی آقای هاشمی میگوید: «پس از فتح خرمشهر، سیاسیون به دنبال کسب یک پیروزی مهم بودند تا به صورت دیپلماتیک جنگ را به پایان برسانند... عراق و آمریکا و کشورهای عربی و غربی نیز دست ایران را خوانده بودند؛ لذا در مواجهه با سیاستمداران ما میدانستند که قضیه چیست. هرچند امام میگفت: ما جنگ را تا رفع فتنه ادامه میدهیم، اما آنها میدانستند که این حرف اما و رزمندهها است که در حد یک شعار است؛ آنچه که آنها در عمل میدیدند، جنگ جنگ تا یک عملیات بود».
صفحهی 32:
حسین اللهکرم نیز در مورد تقابل استراتژی آقای هاشمی با استراتژی امام خمینی میگوید: استراتژی آقای هاشمی موسوم به «جنگ جنگ تا یک پیروزی» در چالش با استراتژی امام به نام «جنگ جنگ تا رفع فتنه» قرار گرفت؛ چنانکه قطعنامهی 598 در استراتژی نظامی آقای هاشمی یک پیروزی تلقی شد اما در استراتژی نظامی امام راحل به «جام زهر» تعبیر گردید.
صفحهی 33:
آقای هاشمی گفتند: «... خدمت امام رفتیم، وضع جبههها، نیروها، امکانات کشور و وضع دشمن را برای امام تشریح کردیم و دو راه بسیج نیروها و امکانات برای جنگ یا پذیرش ختم جنگ را برای امام مطرح کردیم. ایشان راه اول را انتخاب کردند... به امام گفتم: برای ادامهی جنگ، فرماندهان از ما امکانات و وسایلی میخواهند که ما در شرایط فعلی کشور بودجهی لازم را برای تهیهی آنها نداریم. امام گفتند: بروید از مردم مالیات بگیرید. به ایشان گفتم: این کار را قبلاً کردهایم و دیگر گرفتن مالیات بیشتر از مردم برای دولت امکان ندارد و میزان آن به حداکثر خود رسیده است (!)، امام گفتند: خوب، استقراض کنید. پس از این مسأله به امام گفتم: نیروهای مردمی به جبهه نمیآیند (!) امام گفتند: من برای حل این مشکل به مردم حکم جهاد میدهم. گفتم: در کشور ارز نداریم تا بعضی نیازهای جنگ را از خارج خریداری کنیم (!) امام گفتند: برای آن راهی پیدا کنید؛ بروید نفت پیشفروش کنید.»
آقای هاشمی هر بهانه یا دلیلی که میآورد، امام برای آن پاسخی دارد؛ اما آقای هاشمی از قبل تصمیم خود را گرفته و بنا ندارد که امکانات کشور را در راستای پشتیبانی همهجانبه از جبهه بسیج کند. بالاخره جناب آقای هاشمی رفسنجانی در تاریخ 11 تیر 1367، طی مصاحبهای به مخالفت با راهبرد امام خمینی در جنگ مبنی بر اینکه «جنگ در رأس امور کشور باید باشد» چنین اعتراف میکند: «تا به حال در زمینهی جنگ، سیاست این بوده است که گذران زندگی در حالت عادی ادامه یابد و در عین حال جنگ هم با حملات نفوذی کمدامنه قدم به قدم برای عقب راندن دشمن در حرکت باشد».
این اعتراف یعنی همان بیاعتقادی به راهبرد سقوط صدام و حزب بعث عراق؛ یعنی همان سیاست جنگ جنگ تا یک پیروزی؛ یعنی همان مخالفت با طرحهای فرماندهان نظامی برای شکست قطعی دشمن؛ یعنی همان سیاست جنگ را یک مسألهی فرعی کشور تلقی کردن؛ و در یک کلام یعنی همان بیاعتنایی به فرامین و دستورات امام خمینی (ره).
صفحهی 33:
دولت میرحسین موسوی در طی هشت سال جنگ تحمیلی، تا توانست در راه پشتیبانی جدی از جبهههای جنگ کارشکنی کرد. حمید نقاشیان (از محافظان امام خمینی) در مصاحبهای در سال 88 اظهار میدارد: «آقای میرحسین موسوی و دوستانشان شدیداً با جنگ مخالف بودند. در اصل، موذیانه با دیدگاه حضرت امام در تداوم دفاع مقدس مخالف بودند. در ابتدا اظهار نظر نمیکردند ولی بعداً بیش از ده جلسه از جلسات شورای عالی سپاه به این بحث گذشت که بررسی شود چرا دولت از سپاه حمایت نمیکند. حمایت که نمیکرد هیچ، حتی کارشکنی هم میکرد».
صفحهی 35:
آقای هاشمی در یادداشت مورخ 21 دی 1365 خود، پس از موفقیتهای مقدماتی عملیات کربلای 5 مینویسد:
«نزدیک ظهر آقای رضایی اطلاع داد که پاتک دشمن دفع شده و در محور جنوب که به سوی جزیره بوارین پیش میرویم، موفقیتهای خوبی داشتهایم. از تأخیر دو روزهی عملیات ارتش اظهار شکوه کرد. به نخستوزیر در جلسهی هیأت دولت تلفنی گفتم که اعتبار سپاه را بدهند و خبر موفقیتهای دیشب را دادم.»
پس معلوم میشود که پرداخت و یا عدم پرداخت بودجهی جنگ از طرف میرحسین موسوی با هماهنگی جناب آقای هاشمی رفسنجانی انجام میشده است!
صفحهی 35:
معنای جملات فوق آن است که آقایان اعتقادی به تصویب بودجهی جنگی نداشتند! میتوان حدس زد که جناب آقای هاشمی با داشتن پست ریاست مجلس شورای اسلامی و فرماندهی جنگ، در این میان نقش اصلی و تعیین کننده را داشته است.
صفحهی 67:
برای زمینهسازی در جهت برقراری رابطه با آمریکا و آماده کردن افکار عمومی مردم برای پذیرش این مسأله، آقای هاشمی در فروردین 1362 به امام خمینی پیشنهاد میدهد که شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر شوروی» از رسانههای دولتی پخش نشود!
آقای هاشمی سپس در یادداشت مورخ 16 فروردین 62 خود مدعی میشود که امام با این پیشنهاد موافقت کرده است! اما یادداشت مورخ 16 شهریور 1362 آقای هاشمی (یعنی پنج ماه بعد) حکایت از آن میکند که ادعای قبلی ایشان صحت نداشته است.
صفحهی 69:
دکتر حسن کچویان (استاد دانشگاه) نیز دربارهی این ماجرا اظهار میدارد: «آقای هاشمی تنها با کمک دولت میرحسین موسوی و بدون آگاهی یا مشاوره با دیگر مسؤولان بالای کشور یا حتی اطلاع رهبری کبیر انقلاب، به شکلی باورنکردنی و برخلاف سیاستهای اصولی نظام، به اقدام مخاطرهآمیز و مسألهدار ارتباطگیری با آمریکا و دعوت مقام بالای امنیتی آمریکا (مگ فارلین) به عنوان نمایندهی ریگان (رئیسجمهور آمریکا) به کشور دست زد... و نهایتاً با مداخلهی حضرت امام (ره) این ماجرای خطرناک ناکام ماند.
صفحهی 69:
روزنامهی ایندپندنت نوشت: «این ماجرا سبب شده است که تفرقهی عمیقی که در رژیم آیت الله خمینی وجود دارد، علنی شود. رفسنجانی به عنوان رهبر جناحی شناخته شده که آماده است با آمریکا به معامله بپردازد».
صفحهی 73:
متأسفانه آقای هاشمی هیچگاه از این خلف وعدههای شیطان بزرگ درس عبرت نگرفته است. به همین خاطر است که آمریکاییها نیز از سیاستهیا ایشان حمایت میکنند. در این راستا سلیم نجیم (خبرنگار نشریهی الحوادث چاپ انگلستان) در مقالهای به تاریخ (4 مرداد 1375) مینویسد: «آمریکاییها برای رویارویی با تندروها از رفسنجانی حمایت میکنند... رفسنجانی روابط مطلوبی با غرب برقرار نموده و هیچگاه با حضور آمریکا در خلیج فارس بهطور آشکار دشمنی نورزید.»
این خط مشی آقای هاشمی همچنان ادامه مییابد تا اینکه رادیو فردا (ارگان سازمان سیا) در سال 1384 در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری نهم میگوید: «در صورت پیروزی رفسنجانی، برقراری رابطه با آمریکا از اولویتهای سیاست خارجی او است. در محافل طرفدار او گفته میشود که آمریکا آماده است با او در صورت انتخاب شدن، وارد معامله شود و او مطلوبترین رئیسجمهور برای معامله با آمریکا است».
صفحهی 75:
آقای هاشمی، محسن رضایی، و علی شمخانی در حالی میرحسین موسوی را مناسبترین فرد برای ریاست ستاد فرماندهی کل قوا اعلام میکنند که وی دو روز قبل از آن، از نخست وزیری استعفا کرده ولی امام با استعفای وی مخالفت نموده بود.
چنین فردی که از زیر بار مسؤولیت نخست وزیری میخواهد شانه خالی کند ـآن هم در شرایط حساس جنگیـ آیا حاضر است که مسؤولیت جدیدی را نیز بپذیرد؟ البته چنین فردی با آن سابقهی کارشکنیهای متعدد در پشتیبانی از جبهه، حقیقتاً برای برنامهریزی آقای هاشمی فردی کاملاً مناسب به شمار میرود!!
امام خمینی (ره) که گویا به این طرح شک برده بود، با ریاست موسوی مخالفت کردند... اما با هر ترفندی بود، آقای هاشمی بالاخره طرح خود را پیاده کرد... بعد حکم دادند و آقای نخست وزیر را رئیس ستاد فرماندهی جنگ کردند و... آقای خاتمی مسؤول تبلیغات جنگ شد، آقای بهزاد نبوی را هم مسؤول لجستیک جنگ کردند و همین طوری احکام را دادند که همان باعث پذیرش قطعنامه شد.
صفحهی 81:
آقای هاشمی در جای دیگری نیز برای این که هیچ گونه مسؤولیتی در این کار متوجه وی نباشد، مدعی میشود که: «در جلسهی 23 تیز 1367 در گزارش کارشناسانه به امام، عدم امکان دستیابی به پیروزی، قطعی قلمداد شده بود. این گزارش را مسؤولان نظامی، اقتصادی، و تبلیغی جنگ تهیه کرده بودند».
یعنی که ایشان در تهیهی این گزارشها هیچ گونه نقشی نداشتهاند! اما سردار غلامعلی رشید در توضیح نامهی نخست وزیر و فرمانده سپاه میگوید: «این کار (یعنی نوشتن هر دو نامه) بنا به درخواست آقای هاشمی نوشته شد برای پایان دادن به جنگ».
صفحهی 90:
سردار سعید قاسمی میگوید: حاج عیسی (خادم امام خمینی) میگفت: بعد از پذیرش قطعنامه وارد اتاق شدم. امام مرا در بغل گرفت و یک ساعت گریه کرد و گفت: حاج عیسی، شهدا به مقامی که بخواهند میرسند، جانبازان اجرشان را میگیرند، اسرا هم برمیگردند، اما من چه کار کنم؟
مرحوم حجتالاسلام محمدرضا توسلی (از مسؤولان دفتر امام خمینی) نیز در این رابطه میگویند: «بعد از آنکه امام (ره) قطعنامه را پذیرفتند و گفتند جام زهر را نوشیدم، من دیگر خنده بر لب ایشان ندیدم».
نظرات