با نام خدا
چند روز پیش، با دریافت پیامک از طرف یکی از دوستان از شهادت طلبهی جوان، علی خلیلی مطلع شدم. علی خلیلی دو سال پیش با چند جوان برخورد میکند که قصد تعرض به یک دختر را داشتند؛ و بر اساس تکلیف مهم امر به معروف و نهی از منکر به آنها تذکر میدهد ولی آنها با ناجوانمردی تمام او را با چاقو مورد ضرب و شتم قرار میدهند. او دو سال با زخمهای ناشی از آن حادثه دست و پنجه نرم میکند تا اینکه در سوم فروردین 1393 به شهادت میرسد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد!
امروز در نماز جمعهی قم بعد از نماز، نامهی او را که 15 روز قبل از شهادتش به امام خامنهای نوشته بود، قرائت کردند. شنیدن این نامه دلم را آشوب کرد.
«سلام آقا جان! امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدر خوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید، خوبم؛ دوستانم خیلی شلوغش میکنند. یعنی در برابر جانبازیهایی که مدافعان این آب و خاک کردهاند، شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند... هرچند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند...
من نگران مسائل خطرناکتر هستم... من میترسم از ایمان چیزی نماند؛ آخر شنیدهام که پیامبر (ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمیشنود و بلا نازل میکند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم.
اما اینجا بعضیها میگویند کار بدی کردهام. بعضیها برای اینکه زورشان میآمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند: به تو چه ربطی داشت؟!! مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!
ولی آن شب اگر من جلو نمیرفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت و نیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمیرسید...
یک آقای ریشوی تسبیح بهدست وقتی فهمید من چهکار کردهام گفت: پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعاً رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بیندازی!
من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سؤال در ذهنم به وجود آمد که آقاجان، واقعاً شما راضی نیستید؟؟ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز واجب است.
آقاجان!
به خدا دردهایی که میکشم به اندازهی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمیکند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین (ع) را امر به معروف و نهی از منکر تشریح نفرمودید؟
مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟
یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادّعای انقلابیگری دارند حرف شما را نمیفهمند؟؟؟ یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟؟
رهبرم!
جان من و هزاران چون من فدای غربتت. به خدا که دردهای خودم در برابر دردهای شما فراموشم میشود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ مینشینید.
آقا جان!
من و هزاران من در برابر دردهای شما ساکت نمینشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد باز هم نمیگذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچههای شهرمان بخشکد.
بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت
سر خُمّ می سلامت، شـــــکند اگر سبویی».
نظرات (11)