با نام خدا
اکنون ساعت 1 بامداد روز چهارشنبه 21 تیرماه 1391 است. اینجا خلخال، خیابان سیمتری قدس، کوی فرهنگیان است. نیم ساعت پیش (12:30) با صدای دارام دوروم و بزن و برقص از خواب بیدار شدم. طبق معمولِ شبهای پر از غفلت خلخال، جشن عروسی باشکوهی! در محلهی ما بود. گوشی را برداشتم و با 110 تماس گرفتم؛ کار بیهودهی همیشگی. عرض حال کردم و قول رسیدگی شنیدم. برگشتم و در رختخواب دراز کشیدم و به مدت 32 دقیقه از موسیقی لذتبخش عروسی مستفیض شدم.
در این اندیشه بودم که آن آقا، پشت گوشی گفت: «الآن» رسیدگی میکنیم؛ ولی چرا 32 دقیقه طول کشید تا صدای عرعر قطع شود؟!
با خود گفتم: شاید نیروهای زحمتکش 110 مثل من خواب بودند و تا بیدار شوند و آبی به سر و صورت خود بزنند، 32 دقیقه طول کشیده!
یا شاید وسیله نداشتند و این وقت شب هم که تاکسی گیر نمیآید، طفلکیها مجبور شدهاند پیاده به مقصد بروند!
یا شاید آمدهاند و در فضای رمانتیک عروسی و در هوای مستانهی نغمههای نیناینای موسیقی به هپروت رفتهاند و اصلاً یادشان رفته برای چه آمده بودند!
راستی چرا پلیس ما اینقدر بیتفاوت است؟! مگر این انقلاب مفت به دست آمده که داریم مفت از دستش میدهیم؟! ریخته شدن خون چند صد هزار شهید کافی نیست برای اینکه چند قطره از خون ما هم به جوش بیاید و برای حفظ اسلام از خود غیرت نشان بدهیم؟!
بارها شنیدهایم که مأمور محترم 110 به مردم دیندارِ شاکی از این وضع گفته: «یک شب است دیگر! همسایگی کنید و تحمل کنید و سخت نگیرید!»
نمیدانم چرا این «یک شب»ها تمامی ندارند و «هر شب» تکرار میشوند!
آیا کادر محترم پلیس 110 در حرام بودن این نوع آهنگ و موسیقی شک دارند؟
آیا نمیدانند پخش این نوع ترانهها در ملأ عام با آن صدای آسمانخراش از نظر قانون ممنوع است و پلیس موظف است نهی از منکر کند؟
حرام و حلاش به کنار، آیا نمیفهمند لرزاندن کوچه و خیابان در ساعت 1 نصف شب با صدای عرعر آوازهخوانها، مصداق بارز ایجاد اختلال در آرامش جامعه است؟
شادی سراسر غفلت دو خانوادهی سرمست مهمتر است یا آرامش و آسایش چندین محله؟!
کاش پلیس 110 خانوادههای متدیّن را هم کمی درک میکرد! کسانی که هرچند وقت یک بار، مجبور میشوند برای ساعتهای طولانی و تا دیروقت خانهی خود را ترک کنند و به مهمانی اجباری بروند تا گوششان از شنیدن حرام در امان بماند!
حداقل کاش برگزاری عروسی در تالار سربسته اجباری میشد!
و در پایان کاش نیش کُند این قلم کمی در پوست کلفت بعضی مسؤولان اثر کند و کمی آنها را به فکر فرو ببرد! کاش!
برخی گمان میکنند این بزن و برقصهای غافلانهی مراسم عروسی در جامعه فراگیر شده است و به یک فرهنگ تبدیل شده است و همهی مردم آلوده شدهاند. و وقتی یک ضدارزش به فرهنگ تبدیل شود، دیگر کار ضربتی نمیشود کرد. اگر هم کاری بکنیم، باید خیلی آهسته و نرم باشد تا در بلندمدت اثر کند.
در حالی که همهی این بساط عیش و گناه، محصول جرأت و جسارت دو نفر آوازهخوان و مطرب است نه همهی مردم. در هر عروسی فقط دو سه نفر مطرب هستند که این بساط را راه میاندازند و همهی مردم را به دنبال خود میکشند. قرار نیست پلیس با کل جامعه درگیر شود؛ که بعضی این را انتظاری بیجا و ناشدنی قلمداد میکنند. برای اصلاح این فرهنگ گناهآلود، کافی است نهادهای مسؤول با تعداد بسیار محدودی آوازهخوان و مطرب که معرکه گردان عروسیها هستند، برخورد جدی کند. وقتی معرکه گردان نباشد، دیگر معرکهای نخواهد بود. مشکل مردم ما این نیست که همه مطرب و لاابالی شدهاند؛ بلکه مشکل مردم ما این است که خیلی زود جوگیر میشوند و خیلی چیزها یادشان میرود. همین!
البته کار عمیق فرهنگی و ریشهای و آموزشهای هنرمندانه برای ارتقای سطح معرفت دینی آحاد جامعه، کاری است که همیشه و در هر زمان و شرایطی از اولویت بالا برخوردار بوده است و هیچ چیزی جای آن را نمیگیرد.
نظرات (4)