چهارشنبه, 04 ارديبهشت 1404

شناسه پیام‌رسان‌ (ایتا، روبیکا و سروش)
h_shad_ir@

 کانال سایت در پیام‌رسان سروش
hshadir@

«مصباح» مصباح است

با نام خدا
من با اين‌که در مؤسسه‌ي آموزشي پژوهشي امام خميني (ره) تحصيل مي‌کنم و به يک معنا شاگرد باواسطه‌ي مصباح هستم، ولي ارتباط خاصي با ايشان ندارم و مثل خيلي‌هاي ديگر، او را فقط در سخنراني‌ها و همايش‌ها و جلسات عمومي اخلاق و غيره از دور زيارت کرده‌ام (البته دو سه بار در آسان‌سور مؤسسه به صورت اتفاقي به ايشان برخوردم که عظمت و ابهت آسماني‌شان با وجود آرامش دريايي‌شان، تحمّل اين‌همه نزديکي را برايم خيلي سخت کرده بود). آشنايي من با افکار و انديشه‌هاي ايشان بيش‌تر از طريق مطالعه‌ي کتاب‌ها و آثار علمي‌شان است.

دين و مذهب چيز خوبي است حتي از نگاه دشمنان بي‌دين و سکولار؛ اما فقط تا زماني که سرش پايين و مشغول امور عبادي شخصي مردم باشد؛ ولي وقتي سرش را بلند کرد و در مسائل اجتماعي و سياسي دخالت کرد، خطرناک است و بايد انقلاب اسلامي را سرکوب کرد.
مرجع تقليد هم چيز خوبي است حتي از نگاه دشمنان ضد فقه و ضد شريعت؛ اما فقط تا زماني که سرش پايين و مشغول استنباط و اِفتا درباره‌ي احکام شرعي فردي باشد؛ ولي وقتي سرش را بلند کرد و در مسائل اجتماعي و سياسي دخالت کرد، خطرناک است و بايد امام خميني را تبعيد کرد.
عالم و علامه هم چيز خوبي است حتي از نگاه دشمنان ضد معرفت ديني؛ اما فقط تا زماني که سرش پايين باشد و به تحقيق و پژوهش و تربيت نفوس مستعد سرگرم باشد. دستش را هم مي‌بوسيم؛ ولي وقتي سرش را بلند کرد و درباره‌ي مسائل اجتماعي و سياسي اظهار نظر کرد، خطرناک است و بايد بهشتي و مصباح را تخريب کرد.
اگر دشمن با دين سياسي و مرجعيت و روحانيت آگاه و دغدغه‌مند نسبت به مسائل روز دشمني مي‌کند، طبيعي و منطقي است؛ اما چرا گاهي خودي‌ها دچار سوء تفاهم و بي‌بصيرتي مي‌شوند؟!
مي‌گويند: مصباح را با بهشتي مقايسه نکنيد!
به عقيده‌ي من مصباح از بهشتي فراتر است. بهشتي ابرمرد بود؛ به تنهايي يک ملت بود؛ مصباح هم ابرمرد است و يک‌تنه بار طباطبايي و مطهري را به دوش مي‌کشد. بررسي آثار علمي بهشتي و مصباح، و مطالعه‌ي انديشه‌ها و ديدگاه‌هاي اين دو عالم آگاه، نشان از اين برتري دارد.
من در اين يادداشت مي‌خواهم وظيفه‌ي خود را نسبت به زدودن گردوخاک سوء تفاهم و مظلوميت از چهره‌ي اين گوهر درخشان انجام بدهم تا فردا که حسرت قدرنشناسي از ديگران بلند شد، من کم‌تر حسرت بخورم.
يکي از کارهاي ارزشمند علامه مصباح، تأسيس يک مرکز علمي فرهنگي بسيار قدرتمند است. البته اين مرکز، ابتدا در قالب بخش آموزشی مؤسسه‌ي «در راه حق»، سپس در قالب «بنياد فرهنگي باقرالعلوم (ع)» و در نهايت در قالب «مؤسسه‌ي آموزشي‌ـ‌پژوهشي امام خميني (ره)» شکل يافت. آگاهان به‌خوبي مي‌دانند که مؤسسه‌ي آموزشي‌ـ‌پژوهشي امام خميني (ره) مهم‌ترين مرکز نشر معارف اسلامي در کل دنيا است. علت اين تمايز، نه تنها گستردگي برنامه‌ها و فعاليت‌ها، که به‌روز بودن و توجه ويژه به بُعد اجتماعي و سياسي اسلام است؛ همان چيزي که ملت‌هاي اسلامي از فقدان آن رنج مي‌برند. اگر حوزه‌ي علميه‌ي قم به‌سانِ نگيني در برِ حلقه‌ي مراکز علمي اسلامي در کل دنيا است، مؤسسه‌ي امام خميني (ره) مرکز و درخشان‌ترين نقطه‌ي اين نگين است. تأسيس اين مرکز (در قالب مؤسسه‌ي در راه حق) به زمان امام راحل برمي‌گردد. وقتي آقاي مصباح گزارشي از برنامه‌ها و فعاليت‌هاي خود به امام ارائه مي‌کند، امام مي‌فرمايد: «اين‌جا را توسعه دهيد، من تا زنده هستم، خودم بودجه‌ي آن را مي‌پردازم».1 بعد از امام خميني (ره)، حمايت‌هاي معنوي و مادي امام خامنه‌اي نيز از اين مجموعه‌ي بي‌نظير ادامه داشته است. اين را همه مي‌دانند.
امام خامنه‌اي درباره‌ي اين مرکز مي‌فرمايند: «اين مؤسسه‌ي خوب، جامع، و کامل، مي‌تواند از لحاظ تلاش پي‌گير، خستگي ناپذير، خالصانه، و عالمانه الگويي براي حوزه باشد.»2
وقتي ما به آرمان بلند نهفته در وراي تأسيس اين مرکز مي‌نگريم، با يک بينش عميق و کارآمد با افقي دوردست و وسعتي جهاني مواجه مي‌شويم. نگاهي ژرف به معارف الهي با در نظر گرفتن نياز و شرايط اجتماعي و سياسي روز. مؤسسه‌ي امام خميني (ره) يک پشتوانه‌ي محکم فلسفي براي انقلاب اسلامي است و برنامه‌هاي بنيادين جامعه‌ي اسلامي در آن‌جا تئوريزه مي‌شوند. مؤسسه‌ي امام خميني (ره) حرکت‌هاي بنيادين علمي و معرفتي ديني بسيار خوبي داشته است که البته اين همه، آغاز راه است.
همين نگرش عميق و متناسب با نياز روز به معارف اسلامي، از مصباح، يک شخصيت کم‌نظير ساخته است.
شايد اوج معرفت و آگاهي سياسي مصباح را بتوان در اعتقاد به ولايت فقيه مشاهده کرد. تبيين قدرتمند ولايت فقيه و پاسخ به شبهات به‌ويژه در عصر اصلاحات توسط او همان اندازه که دل دوستان انقلاب را آرام کرد، دل پرکينه‌ي دشمنان و غرض‌ورزان را آشفته و پريشان کرد.
او نه‌تنها در مقام نظر مدافع نظريه‌ي وزين ولايت فقيه بود، بلکه در مقام تشخيص مصداق و اطاعت از ولي فقيه هم نمونه بود و هست.
انديشه‌ي اسلامي کردن علوم انساني (حقوق، اقتصاد، سياست، روان‌شناسي و جامعه‌شناسي، و...) ريشه در انديشه‌ي مصباح و مؤسسه‌ي امام خميني دارد. اگر کسي اندکي با دوره‌هاي طرح ولايت که در تابستان‌ها براي دانشجويان برگزار مي‌شود و متون آموزشي آن آشنايي داشته باشد، مي‌تواند به بخشي از افق اهداف و برنامه‌هاي مؤسسه‌ي امام خميني اطلاع پيدا کند.

براي شناخت شخصيت ممتاز علامه مصباح، کافي است بيانات امام خامنه‌اي را درباره‌ي ايشان مرور کنيم:
«بنده نزديك به چهل سال است كه جناب آقاى مصباح را مى‌شناسم و به ايشان به عنوان يك فقيه، فيلسوف، متفكر و صاحب‌نظر در مسايل اساسى اسلام ارادت قلبى دارم. اگر خداى متعال به نسل كنونى ما، اين توفيق را نداد كه از شخصيت‌هايى مانند علامه طباطبايى و شهيد مطهرى استفاده كند، اما به لطف خدا اين شخصيت عزيز و عظيم‌القدر، خلأ آن عزيزان را در زمان ما پر كرده است.»3
«مجموعه‌اى از متفکران، علما، و سابقه‌دارها در امر دين... عقبه‌ي تئوريک نظام هستند و آن را تشکيل مى‌دهند... الآن ما در حوزه‌ي قم علمايى داريم‌، بزرگانى داريم، صاحب‌نظرانى داريم، انديشه‌پردازان يا تئوريسين‌ها و ايدئولوگ‌هايى داريم، ما شخصيت علمىِ فکرىِ روشنفکرىِ برجسته‌اى مثل آقاى مصباح يزدى را در قم داريم.»4
«بنده هم به سهم خودم قدر آقاي مصباح را مي‌دانم. واقعاً مي‌دانم كه ايشان در كشور و براي اسلام چه وزنه‌اي هستند و حقاً و انصافاً ما امروز نظير ايشان را ـ‌حالا به اين تعبير بگوييم‌ـ خيلي نادر نظير آقاي مصباح ممكن است وجود داشته باشد؛ با اين وزانت علمي و عمق علمي و احاطه و وسعت و با اين آگاهي و بينش و صفا. اين سه جهت در ايشان جمع است؛ هم علم، هم بصيرت به معناي حقيقي كلمه و هم صفا. اين سه تا با هم در وجود ايشان خيلي ارزشمند است.»5
«از برجستگان رجال علمى و چهره‏‌هاى موجه عالم تشيع؛ از برکات ماندگار حوزه‌ى علميه‌ى قم و از چهره‏‌هاى موصوف و معروف به علم و عمل و جدّ و ابتکار مى‏‌باشيد، داراي احاطه و نکته‏‌دان.»
«آيت الله مصباح يک فقيه، متکلم، فيلسوف، مفسر و زمان‌شناس بصير است. از همه‌ي اين‌ها مهم‌تر جزء شخصيت‌هاي برجسته‌اي است که هيچ‌گاه در تقدم نظام بر خود ترديد نداشته و در اين راه بدون لحاظ داشتن موقعيت علمي خود به دل خطر رفته و گاهي يک تنه با خناسانِ مسلط مصاف داده است.»
«از دهه‌ي 1330 تا کنون که او را مي‌شناختم. همواره بر مدار حق بوده است.»

علما و بزرگان ديگر هم تأييدات فراواني نسبت به مصباح داشته‌اند که نقل آن‌ها در اين‌جا ضرورت ندارد.
شبهه: امام فرمود: ملاک حال فعلي افراد است. يعني ممکن است کسي در مقطعي از تاريخ مورد تأييد باشد، ولي اين تأييد يک ضمانت ابدي براي او ايجاد نمي‌کند. در هر زمان، بايد حال فعلي او را در نظر گرفت. برخي با دست‌آويز کردن اين سخن حق، مي‌گويند: تأييدات امام خامنه‌اي درباره‌ي مصباح، مربوط به گذشته است. تاريخ انقضايش گذشته است. با تأييد ديروز نمي‌توان وضعيت امروز کسي را بررسي کرد. اين روزها هم که تأييدي از جانب رهبري درباره‌ي مصباح صورت نگرفته است.
پاسخ: با دقت در تاريخ تأييدات رهبري درباره‌ي مصباح، به‌روز بودن تأييدات ايشان روشن مي‌شود (برخي از بيانات مربوط به دو سه سال پيش است). علاوه بر آن، همه‌ي تأييدات با هم‌ديگر مساوي نيستند و مدت انقضايشان برابر نيست. يک وقت رهبري از يک نماينده‌ي ولي فقيه در يک ارگان، يا از يک وزير، يا حتي از يک رئيس جمهور بعد از سپري شدن تاريخ خدمتش، تشکر و قدرداني مي‌کند و سخناني در مدح و تعريف او مي‌گويد، اين گونه تأييدها ناظر به گذشته هستند و درباره‌ي آينده نمي‌توان از آن‌ها استفاده يا سوء استفاده کرد. اما برخي از تأييدها نشان از ريشه‌اي عميق و پايه‌اي مستحکم براي فرد تأييد شده در موضوع مورد تأييد دارد. چنين تأييدهايي را نمي‌توان با شک و شبهه‌ي سطحي ناديده گرفت. انصافاً عبارت‌هايي از قبيل: «شخصيت عزيز و عظيم‌القدر، فقيه، فيلسوف، متفکر و صاحب‌نظر در مسائل اساسي اسلام، داراي حرف رسا و منطق قوي و مستحکم، متکلم، مفسر، زمان‌شناس بصير، بصير به معناي حقيقي کلمه، همواره بر مدار حق، خيلي نادر بودن نظير ايشان، وزنه‌اي براي اسلام و کشور، برجسته‌ي رجال علمي و چهره‌ي موجه عالم تشيع، برکت ماندگار حوزه‌ي علميه‌ي قم، چهره‌ي موصوف و معروف به علم و عمل و جد و ابتکار، احاطه‌ي علمي و نکته‌داني، و...» مي‌توانند تاريخ انقضاي دو سه ساله داشته باشند؟! آيا چنين پنداري، به معناي عدم اعتدال و توازن در کلام رهبري نيست؟! سبحانه و تعالي عما يصفون.

شخصيت وظيفه‌شناس، شجاع، و انقلابي مصباح
علامه مصباح در طول عمر خود همواره سرباز فداکار ولايت بوده است. مدال بهترين مدافع اسلام انقلابي برازنده‌ي او است. اسلام انقلابي؛ اسلام کارآمد و مشکل‌گشا؛ اسلامي که در همه‌ي عرصه‌ها، اعم از فردي و اجتماعي و سياسي، محور برنامه‌ريزي و حرکت باشد؛ نه اسلامي که نه با شرق کاري داشته باشد و نه با غرب؛ و در برابر حق و ناحق اجتماعي و سياسي خنثي باشد و بي‌تفاوت.
يکي از عرصه‌هاي فعاليت شديد مصباح، دوره‌ي اصلاحات بود. دوره‌اي که بسياري از کج‌فکران و دگرانديشان از نردبان دولت سهل‌انگار آقاي خاتمي بالا رفتند و باورهاي ديني و انقلابي مردم را با باران تيرهاي مسموم خود نشانه رفتند. در آن دوره، واقعاً مصباحي جز مصباح نبود. او بود که به جنگ اهل تسامح و تساهل و تکثرگرايي ديني و نسبيت معرفت و ديگر کج‌راهه‌هاي عقيدتي رفت. اگر مصباح نبود، خدا مي‌داند از کانال «گفتگوي تمدن‌ها»ي خاتمي، چه چرک‌ها و آلودگي‌هايي بر روي باورهاي متعالي و فرهنگ ديني زيباي ملت ما مي‌نشست. مصباح بود که با مناظره‌هاي خود، روشن‌فکرنمايان مغالطه‌گر را به جاي خود نشاند.

درباره‌ي مصباح شبهاتي کم و بيش مطرح است که جا دارد اشاره‌اي هم به آن‌ها داشته باشيم:
شبهه: بعضي‌ها که خود را فدايي ولايت مي‌دانند، وقتي فرمايش‌هاي رهبري را درباره‌ي مصباح مي‌بينند، دست به تأويل جملات آقا مي‌زنند و آن را به گونه‌اي که با نظر خودشان هم‌خواني داشته باشد تفسير مي‌کنند. مثلاً وقتي مي‌بينند آقا مصباح را بصير مي‌خواند، مي‌گويند: منظور آقا، بصيرت ديني است نه بصيرت سياسي.
پاسخ: تفکيک بصيرت ديني از بصيرت سياسي، ريشه در سکولاريسم و جدايي دين از سياست دارد. با لحاظ عينيّت سياست و ديانت، بصيرت سياسي بدون بصيرت ديني و بصيرت ديني بدون بصيرت سياسي امکان‌پذير نخواهد بود. شايد گويندگان اين سخن بگويند منظور ما از بصيرت ديني منهاي بصيرت سياسي، اين است که مصباح در مسائل ديني که ارتباط مستقيم با سياست ندارد بصيرت دارد ولي در مسائل مرتبط با سياست از بصيرت کامل برخوردار نيست. يا اين‌که در مسائل کلان ديني و سياسي در مقام تئوري‌پردازي بصيرت دارد ولي در مقام تشخيص مصداق در متن جامعه، بصيرت ندارد.
بايد عرض کنيم که شما هر منظوري که مي‌خواهيد داشته باشيد و هر معنايي که دوست داريد از واژه‌هاي بصير و بصيرت بفهميد بفهميد. جعل اصطلاح براي همه آزاد است؛ ولي درست نيست که فهم خود و اصطلاح جعلي خود را به سخنان آقا تحميل کنيد. آقا مصباح را «زمان‌شناس بصير» و داراي «بصيرت به معناي واقعي کلمه» مي‌خواند. آيا معناي واقعي کلمه‌ي بصيرت همان چيزي است که شما مي‌فهميد؟!
آيا فکري را که به مسائل بنيادين اسلامي و تقويت پايه‌هاي حکومت ديني تا بدان‌جا مي‌انديشد که مرکز فعاليت او، مي‌شود مهم‌ترين مرکز علمي اسلامي در دنيا، مي‌شود به بي‌بصيرتي متهم کرد؟! شايد ما معناي بينش و بصيرت سياسي را درست نمي‌دانيم. اگر بصير سياسي يعني کسي که غرق است در مسائل سياسي، و اخبار و اطلاعات سياسي با تمام جزئياتش قبل از هرکسي به دست او مي‌رسد؛ کسي که پرونده و آمار تمام مسائل ريز و درشت سياسي داخلي و خارجي را روي ميز دارد؛ کسي که ضربان نبض همه‌ي سياست‌مداران را در دست دارد و نقاط ضعف و قوت همه را در مشت خود دارد؛ اگر بصير يعني چنين کسي، بايد اعتراف کنيم که مصباح بصير نيست. زيرا معلوم نيست او حتي نام همه‌ي وزراي دولت را بلد باشد و آن‌ها را بشناسد!
اما بصيرت لايه‌اي عميق‌تر هم دارد که بسياري از محاسبات در اين لايه، شايد با محاسبات عادي جور درنيايد. براي توضيح اين لايه از بصيرت مي‌توان برخي از کارهاي امام خميني (ره) را مثال زد؛ وقتي که برخلاف توصيه و حتي اصرار سياست‌مداران و مردان بصيرت، امر مي‌کند که مردم در وضعيت حکومت نظامي، به خيابان‌ها بريزند. يا وقتي قطع‌نامه صلح با رژيم بعثي عراق را نمي‌پذيرد و در مقابل اصرار مردان سياست و بصيرت(!) مجبور به پذيرش آن مي‌شود و اين کار را نوشيدن جام زهر مي‌نامد، و موارد ديگر.
کساني که بصيرت سياسي را در داشتن بينش سطحي منحصر مي‌دانند، با اعلام نام آيت الله بهجت به عنوان مرجع تقليد مخالفت مي‌کردند و دليلشان اين بود که ايشان بصيرت و بينش سياسي ندارند! غافل از اين‌که مؤمن با نور خدا مي‌بيند «المؤمنُ يَنظُرُ بِنورِ اللهِ».
گذشته از اين‌که بر فرض مصباح درگير همه‌ي مسائل روزمره سياسي و اجتماعي نيست و از همه‌ي جزئيات امور پيرامون به سانِ يک روزنامه‌نگار مطلع نيست، ولي در حلقه‌ي ياران خود منابع اطلاعاتي آگاه و اميني دارد که اين خلأ را مي‌توانند به‌خوبي پرکنند. افراد آگاهي مثل آقاتهراني، نبويان و ديگران. امام خامنه‌اي درباره‌ي شاگردان مصباح مي‌فرمايد:
«خوشبختانه يکى از موفقيت‌هاى آقاى مصباح‏ يزدى در قم اين است که ايشان برخلاف خيلى از فضلاى ما که فضلشان در خودشان منحصر مانده، فضلش در شاگردانِ خوب سرريز شده است.»

شبهه: اگر مصباح بصيرت سياسي داشت، پس چرا از احمدي‌نژاد حمايت کرد. اکنون ننگ خرابي منتخب مصباح، دامن او را هم لکه‌دار مي‌کند. اين يعني بي‌بصيرتي.
پاسخ: يکي از چهره‌هاي فلسفه‌ي تحليلي، ويت‌گنشتاين است. او در برهه‌اي از عمر خود نظرات خاصي داشت که بعد از گذشت چند سال، نظراتش به کلي عوض شد و يک تغيير موضع 180 درجه‌اي داد. بعد از او هروقت سخن از ويت‌گِنِشتاين است، مي‌پرسند: کدام ويت‌گنشتاين؟ ويت‌گنشتاين متقدم يا ويت‌گنشتاين متأخر؟ قصه‌ي احمدي‌نژاد هم همين است. وقتي سخن از احمدي‌نژاد است، بايد بپرسيم: کدام احمدي‌نژاد؟ احمدي‌نژاد متقدم يا متأخر؟
حمايت مصباح از احمدي‌نژاد متقدم يکي از برگ‌هاي زرين بصيرت سياسي او است؛ که البته اين افتخار مخصوص او نيست؛ خيلي‌هاي ديگر از احمدي‌نژاد حمايت کردند و اين حمايت‌ها باعث شد او با بيش‌ترين رأي در تاريخ انتخابات ايران به رياست جمهوري برسد. اما از وقتي کژي‌ها و اشتباهات او شروع شد، مصباح جزء اولين کساني بود که از احمدي‌نژاد متأخر انتقاد کرد.
برخي خطا و انحراف احمدي‌نژاد متأخر را نشانه‌ي بي‌بصيرتي مصباح مي‌دانند. اولاً اگر انحراف يک منتخب از راه درستي که آغاز کرده بود، نشانه‌ي بي‌بصيرتي انتخاب کننده باشد، چرا فقط مصباح مقصر است؟! مگر تنها حامي احمدي‌نژاد مصباح بود؟! از کي تا حالا همه گوش به فرمان مصباح شده بودند تا به منتخب او رأي بدهند؟! هرکس خربزه خورده، پاي لرزش هم بايد بنشيند. درست نيست که عده‌اي خربزه را بخورند ولي لرزش را فقط براي مصباح بگذارند.
علاوه بر آن، مگر مصباح گفته بود که احمدي‌نژاد معصوم است و تا آخر راه مردانه پاي تعهدات خود خواهد ماند؟! سرنوشت انسان به دست خود او است و عاقبت‌به‌خيري هيچ کسي تضمين نشده است. يکي از فرمانداران اميرالمؤمنين که خيلي هم مورد توجه و عنايت او بود، زياد بن ابيه بود که بعداً تبديل شد به دشمن خون‌خوار شيعيان که آنان را قتل عام مي‌کرد. عبيدالله بن زياد فرزند او است. آيا بايد اميرالمؤمنين را به خاطر انتخاب زياد سرزنش و به بي‌بصيرتي متهم کرد؟!
حمايت مصباح از شخص احمدي‌نژاد نبود. او از شعارها و سخن‌ها و به اصطلاح از گفتمان احمدي‌نژاد حمايت کرد. احمدي‌نژاد هرچه‌قدر هم که خراب شود، گردي به دامن گفتمان شکوهمندش نمي‌نشيند؛ چون گفتمانش مال خودش نبود، او گفتمان انقلاب را از امام گرفته بود. اکنون هم مصباح از احمدي‌نژاد متقدم حمايت مي‌کند؛ اما نه از شخص او، که از گفتمان او؛ گفتماني که اينک در مردي ديگر تجلي کرده است.
اگر گفتمان انقلاب را مي‌خواهيم بشناسيم، بايد به کارها و برنامه‌هاي احمدي‌نژاد متقدم مراجعه کنيم. گفتماني که مردم عاشقش بودند؛ گفتماني که به ايران عزت و اقتدار داد؛ ما را به خودباوري رساند و دشمن را در برابر عظمت ايران به زانو درآورد. اي کاش احمدي‌نژاد عوض نمي‌شد! اي کاش!

شبهه: يکي از اشتباهات مصباح اين بود که جريان انحرافي مشايي را بي‌خود بزرگ کرد تا جايي که داشت خطري سر راه نظام به شمار مي‌رفت.
پاسخ: خطر مشايي و جريان انحرافيش واقعاً بزرگ بود. اين مصباح و شاگردانش بودند که با روشن‌گري‌هاي به‌موقع توانستند اين خطر را خنثي کنند. برخورد با هر دشمني در سطح اجتماعي، باعث مي‌شود او معروف و شناخته شود. اين درست نيست که به دليل ترس از بزرگ شدن دشمن، با او کنار بياييم. لابد مقابله با امثال سروش و مهاجراني هم اشتباه بود؛ چون باعث بزرگ شدن آن‌ها شد؟!

شبهه: مصباح با مسائل سياسي به صورت سياه و سفيد برخورد مي‌کند. يعني يا صفر، يا صد، هيچ عددي بين صفر و صد باقي نمي‌گذارد. گاه به بعضي مسائل چنان روح مقدس و معنوي مي‌دهد که گويا کاري مقدس‌تر از آن در عالم وجود ندارد. مثلاً حمايت از احمدي‌نژاد را چنان تکليف و وظيفه‌ي الهي قلمداد مي‌کرد که مردم تصور مي‌کردند اگر به کس ديگري رأي بدهند معصيت کبيره مرتکب شده‌اند؛ درحالي که رأي دادن به هريک از نامزدهاي تأييد صلاحيت شده به حکم شرع و قانون جايز است.
پاسخ: اين اشکال به طور کلي وارد است ولي نه به شخص مصباح، بلکه به برخي طرفداران و کساني که چنين برداشت غلطي از حرف‌هاي او دارند. براي توضيح مسأله بايد به اين نکته توجه کرد که اولياي الهي از چنان روح تعبد و بندگي بالايي برخوردارند که کوچک‌ترين کارشان را با رضا و مشيت الهي تنظيم مي‌کنند و تا به حجت قطعي نرسند، به کاري اقدام نمي‌کنند. و هرگاه در کاري احساس تکليف کردند، آن را مثل يک واجب بزرگ انجام مي‌دهند. حتي کارهايي که ممکن است در نظر ديگران ارتباط خاصي با بندگي و معنويت نداشته باشد. وقتي از اين زاويه به مصباح و حمايت‌ها و انتقادهايش نگاه کنيم، حساسيت مسأله را درمي‌يابيم و نيز درمي‌يابيم که اين حساسيت بالا، به معناي صفر يا صد نيست. برخي طرفداران مصباح چنان مي‌انگارند که هرکس مخالف نظر مصباح عمل کرد، در دين و ديانت او بايد شک کرد، درحالي که خود مصباح نسبت به شديدترين مخالفانش چنين نگاهي ندارد.
اين سخن مصباح که «در زير آسمان کسي را شايسته‌تر از لنکراني سراغ ندارم» را نيز با همين معيار و مبنا باید سنجيد.

شبهه: در مبارزات انقلابي قبل از پيروزي انقلاب و نيز در زمان جنگ تحميلي، مصباح کجا بود؟ چرا او در جبهه‌هاي جنگ حضور نداشته است؟
پاسخ: پاسخ اين بخش را از زندگي‌نامه‌ي مصباح در پايگاه اينترنتي آثار ايشان مي‌خوانيم:
«وى در مقابله با رژيم معدوم پهلوى نيز حضورى فعّال داشت كه از آن جمله، همكارى با شهيد دكتر بهشتى، شهيد باهنر و حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجانى است و در اين بين، در انتشار دو نشريه با نام‌هاى «بعثت» و «انتقام» نقش داشت كه تمام امور انتشاراتى اثر دوم نيز به عهده‌ي معظّم‌له بود.»
ايشان در مصاحبه‌اي مي‌گويد:
«حضور در جبهه‌ها و نيز کميته‌ي امداد دو موضوعي هستند که همواره به حضور افراد در آن‌ها غبطه مي‌خورم. هرچند شرايط زندگي‌ام طوري نبود که بتوانم وارد آن‌ها شوم و فعاليت کنم.»
من نمي‌دانم مصباح در زمان جنگ به چه کارهايي مشغول بود که از حضور در جبهه‌ي جنگ مهم‌تر بود. اين را بايد از خودشان يا از افراد مطلع پرسيد؛ ولي اين را مي‌دانم که براي رزمنده و بسيجي و جبهه‌اي بودن، حضور فيزيکي در جبهه و جنگ ضرورت ندارد. خود امام هم هرگز در جبهه حاضر نشد و تفنگ به دست نگرفت ولي امام و مقتداي رزمندگان بود. مهم اين است که فکر و دل انسان با رزمندگان باشد و در راه پيروزي اسلام و انقلاب فعاليت کند. فعاليت علمي که پايه‌هاي فکري و ايدئولوژيکي انقلاب را محکم مي‌کند، از قتال و نبرد مسلحانه با دشمن کم‌تر نيست. مداد العلماء افضل من دماء الشهداء.

شبهه: مصباح در فتنه‌ي 88 موضع روشن و فعالي نداشت. بعد از 9 دي بود که وارد ميدان شد و عرض اندامي کرد.
پاسخ: اين ديگر از آن حرف‌ها است. مصباح در فتنه‌ي 88 خود و شاگردانش فدايي رهبري و نظام بودند. روشن‌گري‌هايش در فرونشاندن آتش فتنه سهم به‌سزايي داشت. نقش او در اين حماسه چنان پررنگ بود که حوزه‌ي علميه‌ي قم توسط مديريت وقت، نشان «عمار ياسر» را به او اهدا کرد.

شبهه: مصباح با تشکيل جبهه‌ي پايداري، باعث ايجاد تفرقه در بين اصول‌گرايان شد.
پاسخ: بعد از فتنه‌ي 88 و نمايان شدن ضعف‌هاي غيرقابل اغماض اصلاح‌طلبان که باعث مي‌شد به فتنه‌گران و منافقان سواري بدهند، عملاً اصلاح‌طلبي از صحنه‌هاي اساسي سياسي منزوي شد. اصول‌گرايان جريان برتر و حاکم مقتدر بر کشور بودند. مادامي که اصلاح‌طلبان رقيبي جدي براي اصول‌گرايان به شمار مي‌آمدند، اصول‌گرايان اختلاف‌هاي درون‌حزبي را کنار گذاشته بودند و عليه حزب مقابل متحد بودند. ولي وقتي اصلاح‌طلبي به کنار رفت، طبيعي است که اختلاف‌ها بروز پيدا کند. بروز اين اختلاف‌ها نشانه‌ي ضعف و سستي نيست؛ بلکه لازمه‌ي رشد و ارتقا است. برخي از اصول‌گرايان از تمايلات اصلاح‌طلبي خالي نبودند، در مقابل، برخي ديگر حاضر نبودند ذره‌اي از آرمان‌هاي بلند اصول‌گرايي خود کوتاه بيايند. گروهي هم بينابين بودند که نه تمايلات اصلاح‌طلبي داشتند و نه در دفاع از ارزش‌هاي اصول‌گرايي به سفتي و سختي دسته‌ي ديگر بودند. اين اختلاف‌ها باعث شد که دسته‌اي که پايبندي جدي‌تري به آرمان‌هايش داشت و ذره‌اي تسامح را روا نمي‌دانست، براي پاس‌داشت اصول و ارزش‌ها و باورهايش جبهه‌اي در درون اصول‌گرايان و نه در برابر آن، تشکيل بدهد که جبهه‌ي پايداري نام گرفت. من خودم را عضو اين جبهه نمي‌دانم و نمي‌خواهم قضاوتي درباره‌ي آن بکنم؛ اما مي‌دانم که تشکيل چنين جبهه‌اي به معناي ايجاد تفرقه در بين اصول‌گرايان نيست. همان‌طور که بازيکن‌هاي تيم ملي ايران که هرکدام از تيمي خاص برگزيده شده‌اند، در مسابقات جام جهاني، کنار هم قرار مي‌گيرند و بي‌توجه به تيم خاص خود، در قالب يک تيم متحد بازي مي‌کنند؛ اما در خارج از تيم ملي به تيم خاص خود برمي‌گردند و در آن‌جا بازي مي‌کنند.

شبهه: اگر مصباح بصيرت سياسي دارد، پس چرا هر هفته يک اصلح عوض مي‌کند؟!
پاسخ: اگر چنين شبهه‌اي را يک بچه دبيرستاني مطرح کند، شايد بتوان آن را جدي و از روي ناآگاهي قلمداد کرد؛ ولي متأسفانه برخي افراد که ادعاي بصيرت و بينش بلند سياسي دارند، چنين حرف‌هاي سخيفي را در نوشته‌هايشان تکرار مي‌کنند. همين مسأله باعث مي‌شود که در انصاف و منطقشان شک کني. در هر صورت پاسخ اين است که وقتي از شما بپرسند از يک تا هزار، کدام عدد بزرگ‌تر است، پاسخ مي‌دهي: هزار. بعد دوباره مي‌پرسند: از يک تا صد کدام عدد بزرگ‌تر است؟ پاسخ مي‌دهي: صد. تفاوت اين دو سؤال و جواب بسيار ساده و قابل فهم است. اگر کسي به شما بگويد: چرا هي جواب عوض مي‌کني، شما به او شک نمي‌کني؟!

شبهه: يا اين‌که مي‌گويند: ما آقا داريم، آقابالاسر نمي‌خواهيم. تا وقتي که آقايي مثل امام خامنه‌اي داريم، آقابالاسري مثل مصباح نمي‌خواهيم.
پاسخ: نمي‌دانم چرا اين حرف مرا ياد حرف کساني مي‌اندازد که گفتند: کتاب خدا براي ما کافي است و با وجود پذيرش رسالت پيامبر (ص) از پذيرش امامت اميرالمؤمنين سرباززدند. اگر دست اميرالمؤمنين را خود رسول الله بالا برد و مردم را به ولايت او دلالت کرد، آدرس مکتب مصباح را هم خود رهبري به ما داده است. مصباح که به کسي تکليف و او را به کاري مجبور نکرده است. او مصباح است و مصباح کاري جز روشن‌گري ندارد.
اصلاً مگر «آقا»يي هم داريم که «بالاسر» نباشد؟! نکند شما «آقا» را «بالاسر» نمي‌دانيد؟! و اگر روزي احساس «بالاسر»ي کنيد، «آقا» را هم کنار مي‌گذاريد؟!

نکته‌ي پاياني:
اين نوشته در مقام معرفي عظمت و بزرگي علامه مصباح يزدي و دفاع از جايگاه رفيع او در برابر تخريب‌هايي است که بعضاً با غرض و مرض و بعضاً با نيت پاک ولي با روشي ناشيانه درباره‌ي او انجام مي‌شود. نوشته‌هاي من هرگز به اين معنا نيست که مصباح نقدناپذير است و بالاي حرف و انتخاب او حرف و انتخابي نيست. به قول يک وب‌نگار، نبايد با ساده‌انگاري مسأئل سياسي، با کنار هم گذاشتن «تمجيد و ستايش رهبري از علامه مصباح» و «حمايت آقاي مصباح از آقاي الف» سريع به اين نتيجه برسيم که «نامزد اصلح و مورد نظر رهبري آقاي الف است».
کساني که اهل تشخيصند و خودشان مستقيم نامزدها را مي‌شناسند، شناخت بي‌واسطه‌ي خودشان مي‌تواند حجت شرعي باشد براي انتخاب اصلح؛ اما کساني که مثل من با بينش شخصي خود حداکثر مي‌توانند عدم صلاحيت «روحاني» و «عارف» و «غرضي» را تشخيص بدهند(!)، حمايت‌هاي بزرگان مي‌تواند کمک بسيار خوبي در رسيدن به حجت شرعي باشد. البته براي رسيدن به حجت شرعي فاکتورهاي ديگري هم مي‌تواند کمک کند که در يادداشت‌هاي آينده بيان خواهم کرد ان‌شاءالله.
حسن ختام اين نوشتار فرمايشي است از حضرت امام خامنه‌اي:
«تنها به علم و اراده‌ي خودتان تکيه نکنيد، طوفان‌ها زياد است و اين طوفان‌ها گاهي اوقات سخت مي‌شود و در اين طوفان‌ها نمي‌توانيد خود را حفظ کنيد و بايد در اين اوقات خودتان را به کسي و يا جايي وصل کنيد که شما را حفظ کنند.»6
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخچه‌ي مؤسسه‌ي آموزشي پژوهشي امام خميني (ره) از سايت تبيان
2. ديدار با مدير و اعضاي هيأت علمي مؤسسه‌ي امام خميني (ره) 1389/8/3
3. بيانات در تاريخ 1378/6/13
4. ديدار با مسؤولان دفتر تبليغات اسلامى حوزه‌ي علميه‌ي قم 1384/6/28
5. ديدار رهبري در منزل علامه 1389/11/20
6. به نقل از آيت الله صديقي

امتیاز کلی این مطلب (0)

0 از 5 ستاره
  • #442

    danial

    با سلام<br />از همه جیز و همه کس هزینه کردید برای تایید آقای مصباح ...<br />خدا ازتون قبول کنه ...<br />ایشون که الان کاملا خلاف نظرات حضرت آقا جهت گیری می کنن و اقتصاد رو مسئله اصلی کشور نمی دونن!!!<br />یا کاندیدای اصلح ایشون کاملا خلاف نظر آقا عدالت از بر همه چیز حتی پیشرفت بالاتر می دونه!<br />یا این نظر اخیر آقای مصباح که به آقا انتقاد کرده که چرا اصلح رو معرفی نکردن!<br />برادر خیلی دفاع نکن اون دنیا باید جواب بدی ...<br />ریاست جمهوری امسال هدیه شخص آقای مصباح به آقای هاشمی بود و بس ...<br />همون وقتی که به طور قطع انتخابات رو دو مرحله ای می دونستند و اصرار بر موندن جلیلی داشتند ...<br />همون وقتی که می گفتند خدا با نظر سنجی کاری نداره!<br />همون وقتی که توهم پشت خیمه معاویه رو داشتند ...<br />معنای بصیرت رو خوب آموختیم...<br />بصیرت و تکلیف همیشه به فعل نیست برادر... گاهی اوقات به ترک فعل است...<br />پاس گل آقای روحانی رو شما زحمتش رو کشیدین ...<br />ـــــــــــــــــــــــــــــ<br />پاسخ مدیر سایت:<br />سلام<br />معمولاً چنین اظهار نظرهای غیرمنطقی و به دور از انصاف رو تأیید نمی‌کنم ولی به دلیل این‌که چنین مطالبی رو کم‌وبیش از افراد دیگر هم شنیده‌ام، مطالب شما رو به ضمیمه‌ی چند نکته ثبت می‌کنم.<br /><br />نکته‌ی اول:<br />بخشی از سخنان شما (از همه چیز و همه کس هزینه کردید...، خدا ازتون قبول کنه، آقای مصباح به آقا انتقاد کرده که...، پاس گل، و...) رو نشنیده می‌گیرم. خارج شدن از مدار منطق و انصاف رو نمی‌پسندم و چنین حرف‌هایی نه می‌زنم و نه می‌شنوم.<br /><br />نکته‌ی دوم:<br />نوع حرف زدن شما منو یاد عکس‌العمل بچه‌های پرادعا می‌ندازه که وقتی قبل از مسابقه‌ی حساس فوتبال، بازی رو با شک و تردید درونی اما در ظاهر با اطمینان و پرادّعا پیش‌بینی می‌کنن و اتفاقاً نتیجه همون چیزی می‌شه که او پیش‌بینی کرده بود. اون وقت بیا و ببین چه حرف‌ها و چه ادعاها و چه منم منم‌ها و چه و چه... مگه می‌شه جمعش کرد! غافل از این‌که بابا! اون همه شک و تردید و دودلی و خودباختگی قبل از پایان مسابقه یادت رفت؟! درسته نتیجه‌ی مسابقه برعکس نظر مخالفان تو شد، ولی تو هم انصاف داشته باش و خیلی دور برندار!<br />آقای دانیال عزیز! درست است که نتیجه‌ی انتخابات غیرمنتظره بود (برای همه، هم برای طرفداران جلیلی، هم برای طرفداران قالی‌باف، هم برای طرفداران روحانی و حتی برای خود روحانی و هاشمی) ولی حواستان باشد که تکیه‌گاه این نتیجه، 250 هزار رأی بود و تفاوت آرای جلیلی و قالی‌باف هم بسیار اندک بود؛ لذا شرایط مناسبی برای دور برداشتن نیست!<br />با تحلیل عوامل پیروزی روحانی (که صاحب‌نظران کم و بیش جنبه‌هایی از آن را بیان کرده‌اند) می‌بینیم که اتحاد یا عدم اتحاد اصول‌گرایان عامل اصلی این پیروزی نبوده است. گذشته از این‌که رأی روحانی از رأی مجموع اصول‌گرایان بیش‌تر بود.<br />گذشته از آن اگر بخواهیم مسأله‌ی اتحاد را پیش بکشیم، اتحاد مدعیان ائتلاف (که می‌گفتند: اگر ائتلاف نکردیم در دینداری ما شک کنید!) اولویت دارد.<br />علاوه بر آن‌که اگر اتحادی می‌بایست شکل می‌گرفت، باید بر روی کسی تمرکز می‌شد که اصلح است؛ نه کسی که بر اساس ملاک‌های نادرست (مقبولیت و رأی‌آوری) و ملاک‌های نامعتبر (نظرسنجی‌ها) برتری دارد.<br />انصافاً اگر کسانی که به بهانه‌ی عدم مقبولیت و نداشتن رأی از اصلح به سوی صالح مقبول! رفتند، در تشخیص خود پابرجا می‌ماندند، وضعیت این‌طور می‌شد؟!<br />انصافاً اگر اصول‌گرایان اصلح را فدای صالح مقبول موهومشان نمی‌کردند و یک‌پارچه با بی‌توجهی به ملاک‌ها و معیارهای نادرست و نامعتبر، از گفتمان انقلاب و جلیلی حمایت می‌کردند، پیروزیشان قطعی نبود؟!<br />انصافاً اگر اشتباه اصول‌گرایانی که منفعلانه اصلح را فدای صالح نامدارشان کردند، نبود، کسی می‌توانست در برابر «اخلاق زیبا» و «منطق متین و باصلابت» و «زیرکی و عزت شکوه‌مند» گفتمان انقلاب و دکتر جلیلی مقاومت کند؟! مردم ما شیفته‌ی این گفتمان فعال و تازنده هستند؛ حیف که مصلحت‌اندیشان منفعل کار را خراب کردند!<br /><br />نکته‌ی سوم:<br />شکی نیست که در شرایط کنونی، اقتصاد مسأله‌ی اصلی است. این را همه می‌دانند و قبول دارند؛ حتی علامه مصباح و جبهه‌ی پایداری. اما در این‌جا مغالطه‌ای شکل گرفته است که کار را خطرناک می‌کند و برخی با ساده‌لوحی صحبت‌های امثال علامه مصباح را مخالفت با اولویت اقتصاد تلقی می‌کنند و به او می‌تازند.<br />توضیح بیش‌تر:<br />همه‌ی مسائل و نیازهای یک انسان (و یک ملت و مملکت که از مجموع انسان‌ها تشکیل یافته است) در یک طراز و یک رتبه نیستند و در رتبه‌های گوناگونی تقسیم می‌شوند. البته این تقسیم‌بندی‌ها بر اساس ایدئولوژی‌های مختلف، گوناگون است. ماتریالیست‌ها (که انسان و انسانیت را خلاصه می‌کنند در لذایذ این جهان مادی) شکم و نیازهای مادی را جزء نیازهای درجه‌ی اول می‌دانند و اخلاق و فرهنگ و مسائلی از این قبیل را در درجه‌ی بعد قرار می‌دهند. اما ایدئولوژی اسلامی بُعد روحانی و ملکوتی انسان را بُعد اصلی و نیازهای روحانی او را نیازهای درجه‌ی اول معرفی می‌کند و نیازهای جسمانی را در درجه‌ی بعد قرار می‌دهد و در واقع آن‌ها را وسیله و ابزاری برای رشد روحانی انسان می‌شمارد. تنها بر اساس این دیدگاه می‌توان مرگ با عزت را بر زندگی ذلت‌بار برتری داد.<br />در گفتمان انقلاب، «فرهنگ دینی» و «عدالت» و «عزت و سربلندی در برابر دشمنان» جزء مسائل و نیازهای درجه‌ی اول است که هیچ نیازی تحت هیچ شرایطی بر آن‌ها نمی‌تواند برتری داشته باشد. مسائل و مشکلات اقتصادی و مانند آن هم خیلی مهم و حیاتی هستند ولی در مقایسه با مسائل درجه‌ی اول، درجه‌ی دوم محسوب می‌شوند.<br />وقتی آقا می‌گوید: در شرایط کنونی، اقتصاد مسأله‌ی اصلی کشور است، یعنی فقط در حوزه و رتبه‌ی خود؛ یعنی در بین مسائل درجه‌ی دو، اقتصاد از اولویت برخوردار است. نه این‌که اقتصاد بر مسائل درجه‌ی اول هم برتری دارد! این نکته‌ی روشن را می‌توان از صحبت‌ها و موضع‌های دیگر آقا به‌خوبی دریافت.<br />قطعاً اگر قرار باشد بین «ضعف مشکلات اقتصادی» و «افول فرهنگ دینی و زیر سؤال رفتن عزت و اقتدار جهانی» یکی را انتخاب کنیم، حتی کسانی که تحملشان در برابر مشکلات دنیایی کم است و دائم غر می‌زنند، هرگز زیر بار افول فرهنگ دینی و از دست دادن عزت ملی نخواهند رفت. چون همه می‌دانیم اگر قرار باشد اقتصاد به‌طور اساسی درست شود، بدون پای‌بندی به اصول درجه‌ی یک انقلاب، امکان ندارد.<br />اولویت دادن به اقتصاد (که در جای خود مطلب حقی است) این خطر را ایجاد می‌کرد که عده‌ای سست عنصر، عدالت را، فرهنگ دینی را، عزت و اقتدار ملی را، همه‌چیز را فدای اصلاح معیشت کنند. اگر امثال علامه مصباح حرفی می‌زند، دارد همین خطر را گوش‌زد می‌کند. اصلاً هدف دشمن از فشارهای اقتصادی همین است که ملت ما قدمی از آرمان‌های انقلابیش عقب بنشیند.<br /><br />نکته‌ی چهارم:<br />تقدم پیشرفت بر عدالت، تنها در مکتب هاشمی و اصلاح‌طلبان جای دارد. تعجب از کسانی که دم از اصول‌گرایی می‌زنند و پیشرفت را بر عدالت مقدم می‌دارند. تعجب بیش‌تر از شما که این خرافه را به آقا هم نسبت می‌دهید! در منطق اسلام و انقلاب، عدالت حرف اول و آخر را می‌زند. پیشرفتی که بدون لحاظ عدالت حاصل شده باشد، پیشرفت آمریکایی است که پشیزی ارزش ندارد و امروزه در دنیا هم خریدار ندارد. اگر قرار باشد پیشرفتی حاصل شود، جز در سایه‌سار عدالت نخواهد بود. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند: «فی العدلِ سَعَةٌ؛ توسعه و پیشرفت در عدالت است و بس».<br /><br />نکته‌ی پنجم:<br />معنای بی‌اعتباری نظرسنجی‌ها این نیست که همیشه نتایج انتخابات مخالف نظرسنجی‌ها است؛ بلکه منظور این است که حداکثر چیزی که نظرسنجی‌ها به دست می‌دهد، یک ظن و گمان است نه چیز دیگر. با چنین ظن و گمانی نمی‌توان از تشخیص عاقلانه دست برداشت. وقتی بخواهی برای انتخاب خود، حجت شرعی داشته باشی، نمی‌توانی بر نظرسنجی‌ها اعتماد کنی.<br />شاید نتایج یک یا دو نظرسنجی مطابق با واقع شده باشد ولی بررسی همه‌ی نظرسنجی‌های تاریخ انقلاب نشان از این بی‌اعتباری دارد. در نظرسنجی‌های انتخابات 92 هم دیدیم که در بسیاری از آن‌ها قالی‌باف پیش‌تاز بود، اما نتیجه‌ی انتخابات چیز دیگری شد.<br />ما به این حقیقت باور داریم که «نظرسنجی پرتو نیست؛ بلکه یک بازتاب است». با تغییر منشأ تابش، می‌توان بازتاب‌ها را کنترل کرد. نظرسنجی رأی‌ساز نیست، بلکه تابع آرای مردم و انعکاس آن‌ها است. هرگز نباید اجازه بدهیم نظرسنجی رأی ما را عوض کند. این ماییم که با گسترش رأی و بینش خود، نظرسنجی را تغییر می‌دهیم. چنان‌چه در عمل هم چنین شد؛ آقای جلیلی که ناشناخته بود و در نظرسنجی‌ها بسیار پایین بود، با حمایت و تبلیغ طرفدارانش دوش‌به‌دوش نفر اول نظرسنجی‌ها رأی آورد.

  • #441

    روح الله

    تا به حال مطلبی جامع تر و کامل تر و روشنگرانه تر از این نوشته در رابطه با علامه مصباح نخوانده بودم.<br />احسنتم...

  • #440

    یزدان

    سلام<br />جناب حجت الاسلام<br />ماکه نفهمیدیم انحراف مشایی چی بود؟!<br />لطفا نقد علمی بدین نه کلی گویی و نظرات شخصی!<br />ـــــــــــــــــــــــــــــ<br />پاسخ مدیر سایت:<br />سلام، موضوع این نوشتار بیان انحراف‌های مشایی نیست تا از کلی‌گویی پرهیز کرده، به نقد علمی بپردازم.<br />یکی از دلایل این‌که در آغاز دولت دهم، در پی انتصاب مشایی به سمت معاونت اول ریاست جمهوری، مقام معظم رهبری شخصاً اعمال نفوذ کردند و دکتر احمدی‌نژاد را از این کار منع کردند، همین انحراف‌ها بود.<br />انحراف‌هایی عقیدتی نظیر تئوری اسلام ایرانی، ملی‌گرایی منهای اسلامیت، سوء استفاده از مهدویت که جلوه‌هایی مانند مستند «ظهور نزدیک است» داشت، و مسائلی از این دست.<br />برای اطلاعات بیش‌تر توصیه می‌کنم به سخنرانی‌های استاد نبویان درباره‌ی مشایی مراجعه کنید. با جست‌وجویی ساده می‌توانید فایل‌های سخنرانی ایشان را تهیه کنید.

  • #439

    امیر

    پاسخ به دوست از قم:<br />اشتباه شما اینه که فکر می کنی تبلیغ از مرد دین با تبلیغ برای دین منافات دارد<br />نه عزیز<br />روات حدیثنا ایناند<br />نکند مثل اهل صفین وجمل کافیتان را پیدا کرد‌ه‌اید وامامتان را نیاز نمی بینید؟!

  • #438

    ن.خ.ک

    خیلی عالی بود.<br />ان شاءالله به درجات استادتان نائل گردید!

  • #437

    دوست

    سلام<br />آقای شاد خدا خیرت بده به جای تبلیغ دین افتادی دنبال تبیلغ این و اون؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!<br />امیر المومنین در جنگ جمل فرمودند ان الحق والباطل لا تعرفان باقدار الرجال اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله<br />به جای معرفی اشخاص و دفاع از آنها( که در بسیاری موارد قابل دفاع نیست) بهتر است ملاک بدست مخاطب بدهید مخاطب عاقل است خودش تطبیق میکند.<br />ـــــــــــــــــــــــــــــ<br />پاسخ مدیر سایت:<br />1. سلام و تشکر.<br />2. به فرموده‌ی امام، سیاست ما عین دیانت ما است.<br />3. دغدغه‌ی من از فعالیت سیاسی فقط و فقط دغدغه‌ی دین است. وقتی می‌بینم فقط یک نامزد دغدغه‌ی دین دارد، جانب‌داری از او تبلیغ دین نیست؟!<br />4. امسال سال حماسه‌ی سیاسی است. منِ مبلغ اگر نامزد اصلح را معرفی و تبلیغ نکنم، پس چگونه در این حماسه نقش ایفا کنم؟!<br />5. من هم به معرفی ملاک و معیار اعتقاد دارم و انجام هم داده‌ام، ولی این کار را کافی نمی‌دانم. مردم به راهنمایی دقیق نیاز دارند. مردم ملاک‌ها را بهتر از من و شما می‌دانند. چیزی که بیش‌تر مورد نیاز است، تطبیق معیارها بر افراد است.

  • #436

    ایرانی

    باز تاکید میکنم که اگر آن عبارت تان درباره آقای مصباح از سر چاپلوسی نبوده باشد، از چنین شخصی بعید است که بتواند استقلال فکری خود را حفظ نماید!<br />ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ<br />یادداشت مدیر سایت:<br />همه‌ی اهالی مؤسسه‌ی امام خمینی (ره) از مریدان و معتقدان و ارادتمندان علامه مصباح هستند. از شاگران ایشان گرفته تا شاگردان شاگردان و شاگردان شاگردان شاگردان. اما در همین مؤسسه در مباحث علمی، خیلی راحت نظرات علامه مورد نقد قرار می‌گیرد و عظمت معنوی ایشان باعث نمی‌شود حتی شاگردان ردیف آخر (یعنی شاگردان شاگردان شاگردان، یعنی امثال من) جانبداری متعصبانه‌ای از ایشان داشته باشد. در بسیاری از مباحث فلسفی بین استاد و شاگردانش اختلاف نظرهای جدی هست که من خودم در بسیاری موارد نظر شاگردان استاد را بر نظر استاد ترجیح می‌دهم.<br />سیره و احوال علما و بزرگان پر است از چنین پارادوکس‌هایی که برای شما قابل هضم نیست. هم ارادت و احترام امام خمینی به اساتیدش معروف است و هم تندی انتقادهای علمی‌اش به آن‌ها. خود علامه مصباح وقتی صحبت از ارادت به بزرگان است، چنان از آن‌ها یاد می‌کند که گویی خود را در مقابل آن‌ها هیچ می‌بیند اما در مقام نقد و نظر و ارزیابی علمی، چنان با استقلال سخن می‌گوید که گویی با یک بچه‌ی کوچک طرف است.<br />لابد داستان دیدار کوفی‌عنان (در زمان تصدی مسؤولیت دبیر کل سازمان ملل) را با امام خامنه‌ای شنیده‌اید:<br />«در ملاقات با ایشان احساس كردم كه كسي را مثل او نديده‌ام. شخصيت معنوي ايشان چنان مرا گرفت كه از خود پرسيدم چرا شخصيتي مثل من دبير كل سازمان ملل باشد و از معنويات چيزي نداشته باشد! با ديدن آقاي خامنه‌اي همه‌ی آن شخصيت‌هايي كه مرا جلب كرده بودند فراموش كردم و تحت تأثير شخصيت معنوي ايشان قرار گرفتم... بعيد مي‌دانم اگر سازمان ملل هم بروم شخصيت ايشان از ذهن من پاك شود.»<br />آیا کوفی‌عنان استقلال فکری نداشت؟!<br />داشتن چنین نگاه تنگ و محدودی ما را در تحلیل بسیاری از مسائل دچار مشکل می‌کند. باید سعی کنیم ظرفیتمان را بالا ببریم و زود احساس تناقض نکنیم.

  • #435

    ایرانی

    جناب شاد!<br />شما که توصیه کرده اید "چشم انصافتون رو هم به نتایج اون برنامه‌ها در بهبود وضعیت اقتصاد باز کنید." میشود منظورتان را "بهبود وضعیت اقتصاد" دقیقا بیان بفرمائید؟ زیرا خرابی اوضاع اقتصاد بر هیچکس حتی مدافعین سرسخت دولت پوشیده نیست!! حتی خود دولتیان اگر چه برای فرار از مسئولیت شان در ایجاد منجلاب اقتصادی به بهانه های واهی متمسک می شوند ولی اصل مشکل اقتصادی را معترفند!<br />امیدوارم در موسسه پژوهشی تان واحدی از انصاف نیز جزو دروس تان باشد!!<br />ـــــــــــــــــــــــــــــ<br />پاسخ مدیر سایت:<br />صحبت سر وضعیت اقتصاد در دولت نهم یعنی از سال 1384 تا 1388 است. همه شاهد بودند که با سر کار آمدن دولت احمدی‌نژاد وضعیت اقتصادی بهبود یافت. نمی‌گویم متحول و زیرورو شد و ایران یک‌باره بهشت شد(!)، بلکه می‌گویم در مقایسه با دولت‌های گذشته اغلب شاخص‌های اقتصادی رو به بهبودی بود. در این زمینه می‌توانید کتاب «بررسی عملکرد اقتصادي دولت نهم» را که توسط مرکز بررسي‌هاي استراتژيک تهیه شده است مطالعه نمایید.<br />مناظرات جنجالی 88 یادتان هست؟ همان‌موقع که مخالفان احمدی‌نژاد با هزار زور و زحمت و با جعل انواع آمار می‌خواستند ثابت کنند که وضعیت اقتصادی بدتر شده است در حالی که فرق «کاهش نرخ تورم» را با «کاهش قیمت‌ها» نمی‌دانستند!

  • #434

    ایرانی

    سلام بانو محترم!<br />اگر خطاب این عبارت شما "احتمالا تا به حال رودررو و از نزديك با عالمي رباني ديدار نداشته اند؛..." من بوده باشم فقط اشاره می کنم که اگر بنده را از نزدیک می شناختی و از موقعیت خانوادگی و اجتماعی بنده مطلع بودی خودتان از توصیفی که کرده اید خنده تان می گرفت!!!

  • #433

    بانو

    وقتی مطلب فوق را در سایت بولتن نیوز مشاهده کردم به قصد مطالعه پنجره مطلب را باز کردم اما حقیقتا و متاسفانه وقتی در همان در چند سطراول به عبارت "عظمت و ابهت...
    <br />چون اين مطلب را در سايرخبرگزاري‌ها هم عده‌اي نوشته بودند خواستم بگويم اينان كه چنين مي‌گويند احتمالا تا به حال رودررو و از نزديك با عالمي رباني ديدار نداشته اند؛ وگرنه حتي افراد كاملا با موضع مخالف با علما هم در ديدار با علمای ربانی به ویژه امام و رهبري، اذعان مي كنند كه سنگيني جو و فضا و ابهت فرد ما را به شدت گرفته بود.

  • #432

    مظفری

    ضمن تشکر از مطالب خوب تان من هم احساس شما را نسبت به حضرت آیت الله مصباح یزدی حفظه الله تعالی دارم خداوند ایشان را از بلاها، گزندها و گرفتاری ها حفظ و در راه نشر معارف اسلام موفق بدارد.

  • #431

    بانو

    فعالیت خودتون تو خلخال رو درنظر بگیر.<br />گروه شما خیلی خوب فعالیت می‌کرد و داشت شهر رو متحول می‌کرد. از وقتی شما رفتید؛ شهر دوباره...
    <br />ببخشيد ولي حساب اعضا از حاميان هميشه جدا بوده و هست؛ ما از اعضاي اصلي جبهه پايداري تا به حال خطا نديديم؛ ولي اگر بحث حاميان باشد حتي حاميان رهبر هم گاهي حتي خطاي بزرگ دارند.<br />در ثاني مگر نه اين كه در بحث وحدت، بايد بر خوبتر اجماع كرد و مگر نه كه خوبتر همان جليلي و يا حداد است؟ اين وسط قاليباف كجاي كار است؟ آيا معيار بايد در يك سري نظرسنجي باشد كه حالا برفرض كه شانس بيشتري در پيروزي داشته باشد؛ پس بايد همه براي او اتحاد كنند؟ و يا معيار در شايستگي هاست كه در اين صورت حتي حاميان حزب اللهي قاليباف هم بايد بر جليلي اجماع و اتحاد كنند و در اين صورت احتمال انتخاب اصلح بسيار بيشتر مي شود؟

  • #430

    صادق

    با سلام<br />یک دانشجو به برادر طلبه اش :<br />برادر عزیز آنچه در نگاه بنده در مورد استاد بزرگوار مصباح در مدت اخیر چند ساله نگران کننده بوده تعبیراتی است که ایشان به کار می گیرند که بعضا در ادامه موجب وهن ایشان و طرفدارانشان از جمله خود بنده می شود...اگر ما در حمایت کسی هم سخن می گوییم نباید افراط در واژه ها داشته باشیم که خود آقا نمونه بارز هستند که احتیاط در سخن و میانه روی دارند به طوری که گذر زمان موجب تناقض نشود..همین تعبیر اولیه شما در متن رو هم از همین جنس می دانم و اطمینان دارم خود استاد راضی به چنین عباراتی در مورد خود نیستند..<br />مورد بعدی در جبهه پایداری است اگر ایشان راهنمای این جبهه هستند حتما باید به تند روی های اعضای آن عکس العمل نشان دهند تند رو هایی که گاه در دایره تعریفشان رهبری هم نمیگنجد چه رسد به دیگران<br />ـــــــــــــــــــــــــــــ<br />پاسخ مدیر سایت:<br />1. سلام و تشکر<br />2. کاش چند نمونه از واژه‌های افراطی آقای مصباح را ذکر می‌کردید. من اصلاً کلی‌گویی را نمی‌پسندم.<br />3. نمی‌دانم شما از نزدیک با علمای ربانی برخورد داشته‌اید یا نه. من احساس درونی خودم را توصیف کرده‌ام. اصلاً هم فکر نمی‌کنم غلو کرده باشم. چنین ادبیاتی درباره‌ی علمای ربانی (امثال آیت الله بهجت، علامه طباطبایی، و مانند آن‌ها) بسیار مرسوم است. تعجب می‌کنم از سخت‌گیری شما.<br />4. شما که به احتیاط و میانه‌روی آقا در سخن‌هایشان استشهاد می‌کنید، شاید بد نباشد یک بار دیگر تعبیرات آقا درباره‌ی علامه مصباح را مرور کنید. مطمئنم اگر من این حرف‌ها را زده بودم، به افراط در واژه‌ها متهم می‌شدم. البته من آقا را واقعاً میانه‌رو و معتدل می‌دانم؛ مسأله این است که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد؛ در وصف بزرگان باید از واژه‌های بزرگ استفاده کرد.<br />5. نارضایتی استاد مصباح از چنین توصیف‌هایی هم روشن است. ایشان به کم‌ترین واژه‌ای که بوی مدح و تمجید بدهد، عکس‌العمل نشان می‌دهند. ولی این چیزی را ثابت نمی‌کند.<br />6. درصدی از صحبتتان درباره‌ی جبهه‌ی پایداری شاید وارد باشد، کما این که درصدی دیگر شاید منبعث از شایعات و بدگویی‌ها و تهمت‌ها باشد. من عضو جبهه‌ی پایداری نیستم ولی آن‌ها را به‌طور کلی افرادی سالم و آگاه و باتقوا می‌دانم. در مقایسه با اعضا و طرفداران احزاب دیگر ارجحیت مطلق دارند. ضمناً از کجا می‌دانید که آیت‌الله مصباح به اشتباهات جبهه‌ی پایداری توجه ندارند؟!

  • #429

    برف و آفتاب

    فعالیت خودتون تو خلخال رو درنظر بگیر.<br />گروه شما خیلی خوب فعالیت می‌کرد و داشت شهر رو متحول می‌کرد. از وقتی شما رفتید؛ شهر دوباره شد مثل قبل.<br />شما خوب بودید.<br />الف) شما از بقیه‌ی گروه‌های فعال خلخال دعوت کردید با شما همکاری کنند؛ حتی اگه اختلافاتی با هم داشتید. حتی مسجد محل فعالیتتون رو جایی انتخاب کردید که همه‌ی قشرهای خلخال شرکت کنند. (مسجد شهیدلر)<br />ب) می تونستید با همون گروه کوچیک ولی توانای خودتون کارها رو به خوبی اداره کنید؛ بدون این‌که از بقیه‌ی گروه‌ها دعوت به همکاری کنید. چون شما بهتر از اون‌ها کار می کردید و بابصیرت تر بودید. شما می‌تونستید کسایی رو که زیاد مناسب همکاری نمی‌دونستید؛ توی گروهتون راه ندید.<br />الف) امام جمعه ازتون حمایت می‌کرد. ولی شما امام جمعه رو برای خودتون خرج نکردید اون رو با کسایی که چوب لای چرختون گذاشتند؛ مقابل هم قرار ندادید.<br />ب) می‌تونستید هرکی ازتون انتقاد می‌کنه؛ بگید خجالت نمی‌کشی روی حرف امام جمعه حرف می‌زنی؟! می‌تونستید از حمایت امام جمعه خیلی به نفع خودتون استفاده کنید!<br />احتمالا بین خودتون هم اختلافات و تناقضاتی پیش می‌اومد. چون روشتون زیاد درست نبوده.<br />اگه بر فرض، شما روش ب رو انتخاب می‌کردید؛ امام جمعه دقیقا چکار باید می‌کرد؟ ازتون حمایت می‌کرد؟<br />اصلا مگه وحدت فقط مال انتخاباته؟ یا فقط مال وقتیه که رقیب از ما قدرتمندتره؟<br />برای بازدهی بیشتر، وحدت لازم نیست؟<br />شما که توی خلخال عملا وحدت کردید؛ آیا به این معنی بود که از اعتقادات خودتون کوتاه اومدین؟<br />اگه کسی به شما انتقاد می‌کرد که چرا وحدت نمی‌کنید و خودتون رو اینطوری از بقیه جدا کردید؛ باهاش قطع رابطه میکردید؟ یا قبول می‌کردید که چون دوستتون داره؛ این حرف‌ها رو می‌زنه؟<br />در ضمن؛ آیا معیار خوب بودن، فقط موضع‌گیری توی فتنه‌ی هشتاد و هشته؟ و آیا بهترین معیاره؟ یا بهترین معیار تقواست؟<br />اعضا و حامیان جبهه‌ی پایداری، واقعا نمونه‌ی آدم‌های باتقوا هم هستند؟<br />حتی از بین مراجع تقلید؛ فقط نوری همدانی بود که توی فتنه همیشه بدون تاخیر موضع‌گیری کرد!<br />ـــــــــــــــــــــــــــــ<br />پاسخ مدیر سایت:<br />1. بخش عمده‌ای از نوشته‌ی شما درباره‌ی وحدت است. من چنین برداشت کردم که تلقی شما از فعالیت‌های اصول‌گرایان در انتخابات این است که مسأله‌ی اصلی مسأله‌ی اتحاد یا عدم اتحاد است. یعنی مثلاً جبهه‌ی پایداری خودش را تافته‌ی جدابافته در نظر گرفته و به سینه‌ی دیگران که دست اتحاد به سویش دراز کرده‌اند، دست رد می‌زند و به اصطلاح دارد تک‌روی می‌کند.<br />به نظر من اتحاد اصول‌گرایان وقتی مسأله‌ی اول می‌شود که رقابت بین خودی و غیرخودی (اصلاح‌طلب‌نمایان یا هرچی) باشد؛ مثل انتخابات 84 و 88. اما الآن که رقیب ضعیف و نحیف به گوشه‌ای رانده شده، دو طرف رقابت خودی هستند. رقابت بین اصول‌گرایان است. دیگر موضوع اتحاد مسأله‌ی اصلی نیست. باید گروه‌های داخلی اصول‌گرایان را بررسی کنیم و بهترین را جلو بفرستیم.<br />این نکته را خود اصلاح‌طلب‌نماها هم به خوبی فهمیده‌اند؛ به همین دلیل حمایت از روحانی و عارف را کنار گذاشته‌اند و به قالی‌باف چسبیده‌اند؛ چون می‌دانند، روحانی و عارف که دم از اصلاح‌طلبی می‌زنند، هیچ شانسی ندارند. انتخاب از آن اصول‌گرایان است، اما کدام اصول‌گرا است که میدان را برای تنفس اصلاح‌طلب‌نمایان بازتر خواهد گذاشت تا از این روزنه نفسی بگیرند و جانی دوباره در کالبد(!) نحیفشان دمیده شود؟ به قول بنده‌خدایی، فرض کنید جلیلی و قالی‌باف به دور دوم کشیده شده‌اند و رقابت فقط بین این دو نفر است، در این صورت هاشمی و خاتمی از کدام حمایت خواهند کرد؟<br />مسأله‌ی اول این است. قالی‌باف در مقایسه با جلیلی و ولایتی و حداد، کمی تا نیمه هاشمی است.<br />2. مصداق امام جمعه در مسأله‌ی هدا، مقام معظم رهبری است در مسأله‌ی انتخابات نه علامه مصباح.<br />3. تنها معیار خوب بودن، تقوا و معرفت تقوامند است. موضع‌گیری در فتنه‌ی 88 ملاک نیست، بلکه نشانه‌ی ملاک است. ضعف در آن‌جا نشانه‌ی ضعف در ریشه یعنی تقوا و معرفت تقوامند است. البته توبه و بازگشت، تقوای تباه‌شده‌ی گنه‌کار را بازسازی می‌کند، اما مشکل این‌جا است که گنه‌کار بر گناه و اشتباه خود اصرار دارد.<br />4. اعضا و حامیان جبهه‌ی پایداری در مقایسه با اعضا و حامیان دیگر احزاب و گروه‌ها باتقواتر هستند. این باور من است؛ چون کسانی هستند که بیش از همه دغدغه‌ی دین و فرهنگ دینی دارند.<br />5. ضعف بصیرت در دفاتر مراجع تقلید برای بسیاری از علاقه‌مندان انقلاب اسلامی یک دغدغه‌ی مهم است. ولی این ضعف نمی‌تواند بهانه‌ی تخریب باشد. جایگاه مراجع تقلید جایگاه بسیار رفیعی است که برای حفظ نظام و شریعت حتی با ضعف‌های موجود باید مورد احترام و تکریم باشد. البته موضع‌گیری مراجع عظام تقلید در فتنه‌ی 88 خوب و مناسب بود؛ هرچند دیر و زود داشت.

  • #428

    ایرانی

    وقتی مطلب فوق را در سایت بولتن نیوز مشاهده کردم به قصد مطالعه پنجره مطلب را باز کردم اما حقیقتا و متاسفانه وقتی در همان در چند سطراول به عبارت "عظمت و ابهت آسماني‌شان با وجود آرامش دريايي‌شان، تحمّل اين‌همه نزديکي را برايم خيلي سخت کرده بود" رسیدم دریافتم که مطلب چنین شخصی که اینچنین خود را حقیر می شمارد و یا برای چاپلوسی چنین عباراتی را بکار می برد ارزش مطالعه ندارد! لذا عطای مطلب را به خواندنش بخشیدم!!<br />ـــــــــــــــــــــــــــــ<br />پاسخ مدیر سایت:<br />اگر نوشته‌ی مرا تا آخر می‌خواندی سوءتفاهمت برطرف می‌شد.<br />برخی‌ها در مواجهه با بزرگان، دچار بزرگ‌زدگی هستند و احساس کوچکی و حقارتشان عملکرد صحیح عقلشان را مختل می‌کند. برخی دیگر برای فرار از بزرگ‌زدگی، آدم‌های بزرگ را کوچک می‌کنند و حرف‌ها و مواضعشان را در حد عوام پایین می‌آورند، لذا برایشان تره هم خرد نمی‌کنند و گاه بی‌ادبی و جسارت هم از آن‌ها مشاهده می‌شود.<br />نه این درست است و نه آن. در عین احترام به بزرگان و تواضع در برابر عظمتشان، باید استقلال فکری خود را حفظ کرد. من سعی کرده‌ام این‌طور باشم.

  • #427

    سلامت

    باسلام لطفا برنامه های اقتصادی سا84 ریاست جمهور را مطالعه کنید<br />ـــــــــــــــــــــــــــــ<br />پاسخ مدیر سایت:<br />سلام، شما هم مطالعه کنید. چشم انصافتون رو هم به نتایج اون برنامه‌ها در بهبود وضعیت اقتصاد باز کنید.

  • #426

    منتظر القائم

    بسیار جامع و عالی فرمودید.<br />خداوند همواره ما را از برکات وجود و برکات روشنگریهای این استادبصیر بهره مند گرداند ان شاءالله

  • #425

    ابراهیم

    سلام<br />زیبا و عالی نوشتید<br />با سپاس فراوان

  • #424

    فراهانی

    هوالحق.سلام علیکم.سپاس از شما به خاطر بیان این مطالب مهم و کلیدی.این اخلاق بشر است که وقتی گوهری داره قدرش رو نمیدونه چون داره و خیالش راحته ولی وقتی از دستش میده تازه میفهمه که چی داشته و اون موقع هم خیلی دیره.شهید بهشتی و شهید مطهری و علامه طباطبایی و...وقتی بودند در معرض تهمت و بی مهری از طرف خیلیها بودند که الان همون جماعت سنگشونو به سینه میزنند.باور کنید اگه این عزیزان الان هم زنده بودند همین برخوردی که با علامه میشه با این عزیزان میشد.اما قبل هر چیزی یه وقتی داشتم سخنرانی ایشون رو گوش میدادم یه حرفشون باعث شد از خر شیطون پیاده شم.فرمودند شیطان یه حرف خدا رو گوش نداد و رانده شد.یا علی.

  • #423

    بانو

    بسيار بسيار بسيار عالي.<br />خيلي خوب و روشنگرانه؛ آن هم كاملا مستدل و منطقي. خدايت خبر دهاد.

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان میهمان

0 / 5000 محدودیت حروف
متن شما باید کمتر از 5000 حرف باشد

مطالب برگزیده

جمهوری اسلامی ایران تبیین ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت


زنان و ازدواج پاسخ به چند ابهام درباره‌ی زنان و ازدواج در آیین اسلام


حجاب ده تلنگر درباره‌ی حجاب و عفاف


شراب یک لحظه مستی، یک عمر پستی! (شراب‌خواری)


یوسف علیه‌السلام علاقه به هم‌جنس زیبارو


دوستش دارم دوستش دارم (سلسله مقالات)


آزادی جنسی غربی چرا نباید در آزادی جنسی از غرب و اروپا که الگوی پیشرفت و تمدن هستند پیروی کنیم؟


عصبانیت چگونه عصبانیت خود را کنترل کنم؟


خودشناسی چگونه می‌توانم خودم را بشناسم و بحران هویت را پشت سر بگذارم؟


استخاره، آری یا نه، چرا و چگونه؟ استخاره، آری یا نه؟ چرا و چگونه؟


چگونه خوش‌تیپ و امروزی و در عین حال باحجاب باشم؟ چگونه خوش‌تیپ و امروزی و در عین حال باحجاب باشم؟


چرا خدا مشکل همه‌ی بنده‌هاشو حل می‌کنه جز ما؟! چرا خدا مشکل همه‌ی بنده‌هاشو حل می‌کنه جز ما؟!


چرا فقط اسلام؟! چرا ادیان دیگر نه؟! چرا فقط اسلام؟! چرا ادیان دیگر نه؟!


حسین علیه‌السلام در مصاف ابلیس حسین علیه‌السلام در مصاف ابلیس


رنج پُرارج (عادت ماهانه) رنج پُرارج (عادت ماهانه)


هدف آفرینش انسان هدف آفرینش انسان


حالا کی بهشت و جهنم رو دیده؟!! حالا کی بهشت و جهنم رو دیده؟!!


رجعت، افسانه یا حقیقت؟! رجعت، افسانه یا حقیقت؟!


حکم خشن سنگسار چگونه با عقل و فطرت انسانی سازگار است؟ حکم خشن سنگسار چگونه با عقل و فطرت انسانی سازگار است؟


آیا حکم اسلامی ارتداد با آزادی اندیشه و حقیقت‌جویی منافات ندارد؟! آیا حکم اسلامی ارتداد با آزادی اندیشه و حقیقت‌جویی منافات ندارد؟!


چگونه این چشم صاحب‌مرده را کنترل کنم؟ چگونه این چشم صاحب‌مرده را کنترل کنم؟


چگونه توبه‌ای پایدار و شکست‌ناپذیر داشته باشم؟ چگونه توبه‌ای پایدار و شکست‌ناپذیر داشته باشم؟


چرا امام خامنه‌ای؟ چرا امام خامنه‌ای؟


کنترل جمعیت یا انقراض شیعه؟! کنترل جمعیت یا انقراض شیعه؟!


شبهه‌ای درباره‌ی نماز و پاسخ آن شبهه‌ای درباره‌ی نماز و پاسخ آن


بررسی روزه‌ی دختران نه ساله + گفت‌وگو باچند فرشته‌ی نوبالغ بررسی روزه‌ی دختران نه ساله + گفت‌وگو باچند فرشته‌ی نوبالغ


هنری به نام «امر به معروف و نهی از منکر» هنری به نام «امر به معروف و نهی از منکر»


حقیقت دعا و اسرار اجابت حقیقت دعا و اسرار اجابت


شب قدر و معمای سرنوشت شب قدر و معمّای سرنوشت


20 راز در زندگی مشترک 20 راز در زندگی مشترک