بسم الله
در ایام دههی فجر ۱۳۹۵ برای برنامهی تبلیغ دانشآموزی از طرف اتحادیهی انجمنهای اسلامی دانشآموزان، به رشت دعوت شده بودم. محل اسکانم خانهی معلم بود. برای صرف غذا به رستوران خانهی معلم رفته بودم و برای کاری، کنار در ورودی رستوران، مقابل پیشخوان منتظر بودم که دیدم خانمی با دخترش که ده دوازده ساله بود، وارد شدند. مادر چادری نبود ولی حجابش کامل بود؛ اما دخترش کاملاً سرلخت بود و چیزی بر سر نداشت.
از مقابل من عبور کردند و رفتند و پشت میزی نشستند. در آن لحظهی عبور، طبیعتاً فرصت هیچ عکسالعمل مناسبی ـ از باب نهی از منکر ـ فراهم نبود. کارم تمام شده بود و میخواستم از رستوران بروم اما نه با دست خالی! حتماً باید عکسالعمل مناسبی به این رفتار نادرست نشان میدادم. با خود اندیشیدم که چه کنم! به این نتیجه رسیدم که پیامی روی برگهی کاغذی بنویسم و به دست مادر بدهم و بروم.
کاغذی از جیبم درآوردم و روی آن نوشتم:
«سلام خواهر خوبم!
من فکر میکنم دختر گل شما به اندازهی کافی بزرگ شده و لیاقت تاج زیبای حجاب رو داره. شما که مادر باحجابی هستید، خوبه که فرشتهی زیباتون رو هم به حفظ حجاب اسلامی تشویق کنید.
خیرخواه شما، حامد شاد
www.h-shad.ir»
در رستوران افراد دیگری هم بودند؛ به همین خاطر نماندم که ببینم عکسالعمل آنها نسبت به این پیام چیست؛ اما از این بابت خیالم راحت است که جزء کسانی نبودم که نسبت به پدیدههای زشت اجتماعی بیتفاوت هستند و دربارهی وظیفهی نهی از منکر کوتاهی میکنند.
نظرات