چهارشنبه, 04 ارديبهشت 1404

شناسه پیام‌رسان‌ (ایتا، روبیکا و سروش)
h_shad_ir@

 کانال سایت در پیام‌رسان سروش
hshadir@

ماجرای تصادف!

اول شهریور 1391:

با عجله در حال رانندگی بودم. به چهارراهی داشتم نزدیک می‌شدم. خانمی در عرض چهارراه در حال عبور بود. احساس کردم بچه‌ی خردسالی هم به دنبالش در حرکت است ولی به دلیل عجله‌ی زیاد، خوب متوجه نشدم. با سرعت از چهارراه عبور کردم. احساس کردم چیزی به جلوی ماشین کوبیده شد. یک لحظه به ذهنم خطور کرد: نکند آن بچه بود!

نه، نه، غیرممکن است. حرفش را هم نزن!

تصورش هم نمی‌توانستم بکنم. یک در هزار هم نمی‌خواستم قبول کنم که با آن کودک تصادف کرده باشم. قبول هم نکردم. خودم را زدم به بی‌خیالی و حتی برنگشتم نگاه کنم و مطمئن شوم.

...

به ترافیک خوردم. با سرعت پایین در ترافیک شدید در حال رانندگی بودم. حرکت خیلی کند بود. دیدم دو پلیس در کنار خیابان، مرا به همدیگر نشان دادند. جلوی ماشین (شاید پلاک) را هم با دقت نگاه کردند و گویا اثری از برخورد (مثل خون یا هر چیز دیگر) پیدا کردند. وقتی مطمئن شدند، به من اشاره کردند که: بزن کنار!

تقریباً توانسته بودم آن صحنه‌ی مبهم و شبه تصادف را فراموش کنم و با «ان‌شاءالله هیچ چیز نبود!» خودم را آرام کرده بودم که رفتار آن دو پلیس مرا دوباره نگران کرد.

کنار زدم و منتظر آمدن پلیس شدم. تقریباً دیگر مطمئن شده بودم که واقعاً با آن بچه برخورد کرده‌ام. همه‌چیز با هم جور درمی‌آمد؛ غیر از آن بچه، چیز دیگری نبود که بخواهد با ماشین برخورد کند. چه شد که پلیس‌ها زود متوجه جلوی ماشین شدند؟ حتماً اثری از خون را مشاهده کردند که سریع متوجه شدند! اضطراب شدیدی تمام وجودم را دربرگرفته بود. در عمرم چنین لحظه‌ی سخت و غیرقابل تحمّلی را تجربه نکرده بودم. مُضطر بودم و بیچاره...

مشکلم پلیس‌ها نبودند؛ تصوّر این‌که با آن سرعت با بچه‌ای برخورد کرده باشم و به احتمال زیاد مرده باشد، جانم را می‌گرفت!

من ـ‌به لطف خدا‌ـ در سخت‌ترین شرایط و غیرممکن‌ترین حالات، به قدرت خدا ایمان دارم و خیلی آسان توانایی او را باور دارم. می‌دانم اراده‌ی خدا می‌تواند عالم را زیرورو کند. بارها هم ثمره‌ی این ایمان را مشاهده کرده‌ام. دیده‌ام که خدا این باور آسان مرا چه خوب تحویل گرفته است.

فقط خدا می‌توانست این صحنه‌ی تاریک و غیرقابل باور را از جلوی چشمم پاک کند. فقط قدرت خدا است که می‌تواند توهّم مرا به حقیقت و حقیقت عالم را به توهّم من تبدیل کند. خیلی آسان باور داشتم که اگر با تمام وجود از خدا بخواهم کمکم کند، می‌تواند کمکم کند. به همین خاطر، به یاد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها افتادم؛ اولین گزینه‌ی شرایط سخت زندگی!

با عجز و زبونی وصف‌ناپذری از خانم خواستم این حالت باورنکردنی را از ریشه حل کند. قول و قرارهایی هم با حضرت بستم...

در همین حال و هوا بودم که چشمانم را باز کردم و دیدم خدا این بار هم اعتماد و ایمان مرا تحویل گرفته و اتفاق تلخی را که می‌توانست بدترین اتفاق زندگی من باشد، به توهّمی رؤیایی تبدیل کرده است. آری، همه‌ی این‌ها خواب بود.

عرق کرده بودم و قلبم به شدت می‌زد. انگار از یک خطر خیلی جدّی نجات پیدا کرده بودم. کم‌کم آرام شدم و احساس تشکر از حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها سراسر وجودم را گرفت. به یاد قول و قرارهایی افتادم که با حضرت بسته بودم. سخت بودند ولی باید عمل می‌کردم.

شاید شما سخت قبول کنید، ولی من معتقدم اگر آن لحظه من متوجه کانون هستی نمی‌شدم و عاجزانه از خدا کمک نمی‌خواستم، این‌چنین ورق برنمی‌گشت و مشکل حل نمی‌شد. شما هم می‌توانید امتحان کنید. دست خدا خیلی بازتر از این حرف‌ها است. اصلاً خواب و بیداری ما در عالم خدایی، تفاوت زیادی با هم ندارند. همان‌طور که ما در خواب و رؤیا و تخیّل خود، هر ممکن و غیرممکنی را به هم می‌بافیم و تغییر می‌دهیم، حقایق عالم هم تابع نگاه و اشاره‌ی خدا است؛ اگر نازی کند، از هم فروریزند قالب‌ها...

امتیاز کلی این مطلب (0)

0 از 5 ستاره
  • #340

    مریدی

    سلام عالی بود

  • #339

    p.moradi

    تکان دهنده بود مخصوصا برای من..... ممنون

  • #338

    خادم حرم گمنام

    جالب بود.
    زياد اهل تلويزيون نيستم ولي مثل فيلم‌هايي بود كه كلي ماجرا دارند و در آخر هم بازيگر نقش اول ناگهان از خواب بيدار مي‌شود و همه مي‌گويند:آخي، خيالم راحت شد!
    موفق باشد

    ***** پاسخ *****

    آره ولی فرقش با اونا اینه که اونا همه‌ش تخیل نویسنده‌ی فیلم‌نامه است ولی «ماجرای تصادف» یه خواب واقعی بود. شما هم موفق باشید.

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان میهمان

0 / 5000 محدودیت حروف
متن شما باید کمتر از 5000 حرف باشد

مطالب برگزیده

جمهوری اسلامی ایران تبیین ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت


زنان و ازدواج پاسخ به چند ابهام درباره‌ی زنان و ازدواج در آیین اسلام


حجاب ده تلنگر درباره‌ی حجاب و عفاف


شراب یک لحظه مستی، یک عمر پستی! (شراب‌خواری)


یوسف علیه‌السلام علاقه به هم‌جنس زیبارو


دوستش دارم دوستش دارم (سلسله مقالات)


آزادی جنسی غربی چرا نباید در آزادی جنسی از غرب و اروپا که الگوی پیشرفت و تمدن هستند پیروی کنیم؟


عصبانیت چگونه عصبانیت خود را کنترل کنم؟


خودشناسی چگونه می‌توانم خودم را بشناسم و بحران هویت را پشت سر بگذارم؟


استخاره، آری یا نه، چرا و چگونه؟ استخاره، آری یا نه؟ چرا و چگونه؟


چگونه خوش‌تیپ و امروزی و در عین حال باحجاب باشم؟ چگونه خوش‌تیپ و امروزی و در عین حال باحجاب باشم؟


چرا خدا مشکل همه‌ی بنده‌هاشو حل می‌کنه جز ما؟! چرا خدا مشکل همه‌ی بنده‌هاشو حل می‌کنه جز ما؟!


چرا فقط اسلام؟! چرا ادیان دیگر نه؟! چرا فقط اسلام؟! چرا ادیان دیگر نه؟!


حسین علیه‌السلام در مصاف ابلیس حسین علیه‌السلام در مصاف ابلیس


رنج پُرارج (عادت ماهانه) رنج پُرارج (عادت ماهانه)


هدف آفرینش انسان هدف آفرینش انسان


حالا کی بهشت و جهنم رو دیده؟!! حالا کی بهشت و جهنم رو دیده؟!!


رجعت، افسانه یا حقیقت؟! رجعت، افسانه یا حقیقت؟!


حکم خشن سنگسار چگونه با عقل و فطرت انسانی سازگار است؟ حکم خشن سنگسار چگونه با عقل و فطرت انسانی سازگار است؟


آیا حکم اسلامی ارتداد با آزادی اندیشه و حقیقت‌جویی منافات ندارد؟! آیا حکم اسلامی ارتداد با آزادی اندیشه و حقیقت‌جویی منافات ندارد؟!


چگونه این چشم صاحب‌مرده را کنترل کنم؟ چگونه این چشم صاحب‌مرده را کنترل کنم؟


چگونه توبه‌ای پایدار و شکست‌ناپذیر داشته باشم؟ چگونه توبه‌ای پایدار و شکست‌ناپذیر داشته باشم؟


چرا امام خامنه‌ای؟ چرا امام خامنه‌ای؟


کنترل جمعیت یا انقراض شیعه؟! کنترل جمعیت یا انقراض شیعه؟!


شبهه‌ای درباره‌ی نماز و پاسخ آن شبهه‌ای درباره‌ی نماز و پاسخ آن


بررسی روزه‌ی دختران نه ساله + گفت‌وگو باچند فرشته‌ی نوبالغ بررسی روزه‌ی دختران نه ساله + گفت‌وگو باچند فرشته‌ی نوبالغ


هنری به نام «امر به معروف و نهی از منکر» هنری به نام «امر به معروف و نهی از منکر»


حقیقت دعا و اسرار اجابت حقیقت دعا و اسرار اجابت


شب قدر و معمای سرنوشت شب قدر و معمّای سرنوشت


20 راز در زندگی مشترک 20 راز در زندگی مشترک