با نام خدا
يكي از سالهاي دوران ابتدايي بود. معلممان آقاي اثباتي بود. بار اول بود كه ما را براي نماز جماعت بردند به نمازخانه تا نماز جماعت بخوانيم.
بچهها كه به صف ايستادند آقاي اثباتي رو به من كرد و به خاطر شناختي كه از پدرم داشت به من گفت: بيا و در جاي امام جماعت نماز را شروع كن. من نماز را درست و حسابي بلد نبودم؛ مثلاً ميدانستم در ركوع و سجده و قنوت و ... چه ميگويند ولي تعداد ركعات و سجدهها و قنوت را نميدانستم؛ ولي نميدانم چرا بلند شدم و جلو رفتم تا براي بچههاي كلاسمان امامت كنم. يادم نيست نماز را چگونه خواندم ولي كاملاً به خاطر دارم كه بعد از سلام دادن، يكي از بچهها به نام محمد باقر نصيري با صداري بلند به آقاي اثباتي كه درگوشهاي نمازخانه مشغول كاري بود گفت: آقا اجازه، اين كه نماز ظهر را هفت ركعت خواند!
نظرات