با نام خدا
امروز (82/8/28) كه روز 24 ماه مبارك رمضان است بعد از نماز ظهر و عصر، بيحال و خسته بودم. حال درس و مطالعه نداشتم. براي اينكه بيكار نباشم كتاب رازهاي نماز (اثر آيت الله جوادي آملي) را برداشتم و شروع كردم به خواندن. بحث نيت بود و اخلاص در نماز. مطالب آن ـبا اينكه برايم تازه نبودـ بلند و دستنيافتني بود. همين مطلب فكرم را مشغول كرده بود و با خود ميگفتم: آيا ما هم ميتوانيم به اين مراحل برسيم؟! به ياد دارم كه در دل از خدا خواستم كه اين عنايات را شامل حال ما هم بكند.
بعد از مقداري مطالعه خسته شدم و كتاب را بستم و روي سينهام گذاشتم و چشمهايم را بستم...
مؤلف بزرگوار كتاب، حضرت آيت الله جوادي آملي را ديدم كه به خانهي ما آمدهاند. من از ايشان چندين سؤال پرسيدم كه همه را جواب دادند (متأسفانه همه را فراموش كردهام). خداحافظي و رفتن ايشان با تبسم همراه بود و اين برايم خيلي پرمعنا و مهم بود... كه با صداي زنگ آقاي جانباز بيدار شدم.
نظرات