با نام خدا
خدای بزرگ هنگامی که در قرآن (سورهی اعراف، آیهی 176) داستان بَلعَم باعورا را نقل میفرماید، او را چنین وصف میکند:
وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لَکِنَّهُ اَخلَدَ اِلَی الاَرضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ؛ ما میتوانستیم او را به وسیلهی آیات و نشانههای خود بالا ببریم ولی او به زمین (دنیا) چسبید و از هوای نفسش پیروی کرد.
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
همهی ما در «نظر» میدانیم که زندگی در این دنیا هدف اصلی آفرینش ما نیست؛ ولی گویا در «عمل» به این حقیقت مهم اعتقادی نداریم؛ چنان به دنیا چسبیدهایم که همه چیز را فراموش کردهایم.
ایمان کامل وقتی حاصل میشود که ما هر لحظه آمادهي سفر آخرت باشیم. یعنی در هر لحظه از شبانهروز، در اول و وسط و آخر هر کار و برنامهای که به ما امر کنند: «باید بروی»، بدون هیچ نگرانی و ناراحتی اجابت کنیم و مرگ را در آغوش بکشیم.
حال ببینیم چندنفر از ماها چنین هستیم. هرکسی به چیزی دلبسته است. گروهی به دنیا و لذایذ مشروع و نامشروع آن دلبستهاند؛ گروهی هم مثل من به امور معنوی و کار و فعالیت خدایی وابستهاند. من خودم هزاران کار و برنامهی نکرده دارم که باید انجام بدهم. هرگز آمادهی مردن و دست شستن از این دنیا نیستم. اینطور هم که پیش میرود، فکر نکنم تا چند صد سال آینده آماده شوم؛ چون سرم خیلی شلوغ است!
ولی فکرش را بکنید، چه زیبا است آدم همیشه و در هر حال و در هر لحظه از زندگیش، بیچون و چرا آمادهی جدا شدن از این دنیا باشد!
نمیخواهم دنیا و آخرت را مقایسه کنم. منظورم این نیست که چون آخرت از این دنیا خیلی بهتر است، خوب است از آن غافل نباشیم و برای رفتن عجله کنیم. میخواهم بگویم: رسیدن به چنین جایگاهی (هر لحظه برای رفتن آماده باشی) نشان از یک روح ماورایی دارد. روحی بزرگ و عظیم؛ آنچنان که از دنیا و آخرت فراتر رفته، ماورای هردو باشی. از زمان و مکان و همهی عُلقههای مادی و غیرمادی آزاد و رها شوی و به آزادی مطلق برسی! تنها کسی میتواند هر لحظه (حتی وسط یک کار خیلی خیلی مهم و سرنوشتساز) برای رفتن آماده باشد، که به چنین جایگاهی رسیده باشد.
برای تصوّر صحیح این جایگاه، میتوانیم خودمان را در هر لحظه محک بزنیم و تست کنیم. کافی است در لحظههای مختلف زندگی از خودمان بپرسیم: اگر در همین لحظه ملکالموت سربرسد و تو را صدا بزند، چه میگویی؟! با این آزمایش آسان میتوانیم بفهمیم با آن جایگاه بلند چهقدر فاصله داریم.
مرحوم ابوالفضل سپهر با مقایسهی دو پرنده (که یکی عاشق آزادی و پرواز است و دیگری بهخاطر دو تخم دلبستهی قفس است و آزادی را فراموش کرده) این مطلب را خوب نشان میدهد:
نظرات