پرسش:
آیا میتوان به دشمنان اسلام ناسزا گفت و دشنام داد؟ برخی میگویند میشود و به استناد چند آیه و حدیث به هر کسی که با آنها مخالف است توهین میکنند و فحش رکیک میدهند.
پاسخ:
فحش و ناسزا با لعن و نفرین دو تفاوت مهم دارد:
۱. فحش و ناسزا برای اغراض نفسانی مثل خنک شدن دل و زجر دادن طرف مقابل بهکار برده میشود؛ اما لعن با اهدافی عقلانی مثل شناساندن حق و باطل و اعلام برائت از دشمنان خدا انجام میگیرد.
۲. دشنام و ناسزا اغلب با الفاظی زشت و رکیک و بیادبانه صورت میگیرد؛ اما لعن و نفرین با الفاظ سنگین و اعلام کنندهی نفرت و بیزاری بدون آلودگی به زشتی و بیادبی انجام میشود.
لعن در قرآن در موارد متعددی به کار رفته است؛ مانند لعن شیطان و دشمنان خدا و دشمنان اولیای خدا؛ اما دشنام و ناسزا نهتنها هرگز به کار نرفته است، بلکه از دشنام به مشرکان و دشمنان خدا نیز نهی شده است:
مشرکان را دشنام ندهید تا آنان نیز نادانسته خدا را دشنام ندهند. وَ لَاتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدوًا بِغَيرِ عِلْمٍ (انعام، ۱۰۸)
دلیل اینکه فحش و ناسزا گفتن حتا نسبت به کفار و مشرکان و شیطان و ابلیس نیز جایز نیست این است که هرچند ابلیس و کافر و مشرک هیچ احترامی ندارند، اما زبان و دهان و ذهن و دل مسلمان با بهکاربردن الفاظ زشت و رکیک آلوده میشود؛ بدون اینکه این بددهنی و ناسزاگویی سودی به حال گوینده و ضرری برای طرف مقابل داشته باشد؛ علاوه بر اینکه در بسیاری از موارد باعث لجاجت و ستیز میشود که در آیهی پیشین به این نکته اشاره شده است.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرماید: به شیطان دشنام ندهید؛ بلکه از شرش به خدا پناه ببرید. «لاتَسُبُّوا الشَّيطانَ و تَعَوَّذُوا بِاللّهِ مِن شَرِّهِ» (کنزالعمال)
نقل شده است که در جنگ بدر، بعد از پیروزی لشکر اسلام بر سپاه کفر، بعضی از مسلمانان به مشرکانی که در این جنگ کشته شده بودند، دشنام میدادند. حضرت پیامبر آنان را از این کار نهی کرد و فرمود: «به این جماعت دشنام ندهید؛ زیرا نه تنها دشنام دادن شما به ایشان ضرر و زیانی نمیرساند؛ بلکه باعث رنجش و ناراحتی بازماندگان ایشان خواهد شد. آگاه باشید و بدانید که زشتگویی و بدزبانی بد گوهری است. (احیاء العلوم، ج 3، ص 254؛ محجة البیضاء، ج 5 ص 215)
نیز نقل شده است در جنگ صفین گروهی از سربازان امیرالمؤمنین علیهالسلام شروع کردند به فحاشی و ناسزاگویی به لشکر شام. حضرت آنها را از این کار نهی کرد و فرمود: «من دوست ندارم که شما مردمی بدزبان و ناسزاگو باشید. اما اگر اعمالشان را توصیف کنید و حال و روز واقعیشان را بیان کنید، درستتر و مؤثرتر است. بهجای دشنام به آنها، چنین بگویید: «خدایا خون ما و اینها را حفظ کن و ما را با هم صلح بده و اینها را از گمراهیشان نجات بده» تا کسی که حق را نمیشناسد بشناسد و منحرفان از طغیان و انحراف دست بکشند. (نهجالبلاغه، صبحی صالح، خطبه ۲۰۶)
نکتهی ۱: در قرآن کریم و در بیان اهل بیت علیهمالسلام عبارتهایی هست که باعث شده برخی گمان کنند دشنام دادن به کفار و فُسّاق و آدمهای بد جایز بلکه پسندیده است؛ غافل از اینکه این عبارتها اصلاً دشنام و ناسزا نیستند؛ بلکه بیان واقعیتاند. مثلاً در آیهی ۵ سورهی جمعه آمده است: «كسانى که تورات بر آنها بار شد ولی آن را حمل نکردند (به آن مکلف شدند ولی به تکلیفشان عمل نکردند) مانند الاغی هستند که بار کتاب بر پشت دارد (آن را بر دوش میکشند اما چیزی از محتوایش نمیفهمند)؛ مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُواْ التَّوْرَئةَ ثُمَّ لَمْيَحمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحمِلُ أَسْفَارًا»
یا در آیهی ۱۷۶ سورهی اعراف در وصف دانشمند شیطانصفت بنیاسرائیل آمده است: «او همانند سگ است كه اگر به او حمله كنى دهانش باز و زبانش بيرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنين است؛ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ.»
شاید ظاهر این آیات شبیه دشنام باشد، اما حقیقت این است که دشنامگویی در شأن خداوند نیست؛ هیچ یک از اسباب دشنام دادن (انگیزهی نفسانی و بدزبانی ذاتی) دربارهی خداوند قابل تصور نیست. این عبارات، بیان واقعیت است بدون اینکه ذرهای جنبهی دشنام داشته باشد.
اوصاف «بدبو» و «کثیف» را هم میتوان به عنوان فحش به کسی یا چیزی گفت و هم میتوان به عنوان بیان واقعیت بدون قصد تحقیر و تخریب به کار برد؛ مثلاً وقتی پلیس به دنبال مجرمی میگردد و برای جستوجوی او با استفاده از دو شاخص بدبو و کثیف بودن از دیگران پرسوجو میکند، او فقط اوصاف واقعی مجرم را بیان میکند تا بهتر و آسانتر بتواند او را پیدا کند و اصلاً در مقام فحش و ناسزاگویی نیست.
قرآن کریم نیز در آیهی اول میخواهد واقعیتی را بیان کند و آن این است که یک عالم دینی که با کتاب خدا سروکار دارد اما به آن ایمان ندارد و طبق آموزههایش عمل نمیکند، مانند الاغی است که ارزشمندترین بار یعنی کتاب بر پشت دارد اما چیزی از محتواهای ارزشمند بارش عایدش نمیشود و بدون اینکه چیزی بفهمند، فقط زحمت حمالی برایش میماند؛ و در آیهی دوم به این واقعیت اشاره میکند که فرد مورد نظر در دنیاطلبی چنان پیش رفته است که دچار حرص و طمع کاذب و سیریناپذیر شده است و در هیچ شرایطی به آرامش نمیرسد؛ مانند سگ هاری که بر اثر هاری دچار تشنگی مفرط شده است و چه به او حمله کنی و چه به حال خود رهایش کنی، دهانش باز و زبانش از دهانش بیرون است. قرآن کریم بدون اینکه معاذالله در مقام فحاشی و بدزبانی باشد، برای بیان واقعیت مناسبترین مثال را انتخاب کرده است و در جایی «الاغ حمّال» و در جایی دیگر «سگ هار» را مناسبترین مثال برای بیان عمق فاجعه دیده است.
عبارت «الا و انّ الدعیّ ابن الدعیّ قدرکز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذّلّة؛ یعنی: هان! این زنازادهی زنازادهزاده، مرا در دوراهی مرگ و ننگ قرار داده؛ که ننگ و ذلت از ما دور است!» که فرمایش حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام دربارهی ابنزیاد است، از همین باب است.
نکتهی ۲: تحقیر کردن انسانها در حالت عادی امری زشت و ناپسند است؛ اما همین کار زشت گاهی از باب معالجهی عیبی بزرگتر یا مقابله با اشکالی مهمتر، لازم و بایسته میشود؛ مانند سوزن زدن به بدن دیگران که در حالت عادی نادرست و ممنوع است اما گاه به دلایلی لازم و پسندیده میشود. کسی نیز که در دام غرور و تکبر چنان اسیر شده است که با هیچ چیزی جز نیش تلخ و گزندهی تحقیر درمان نمیشود، تحقیرش خوب و لازم است و چنین کاری برای او عین خدمت و خیرخواهی است. برخی از عبارتهای تحقیرآمیز در ادبیات اهل بیت علیهمالسلام از این باب است؛ مانند فرمایش حضرت زینب سلاماللهعلیها که یزید بن معاویه را با عبارت «یابن الطُلَقاء» صدا زد و با این عبارت به او فهماند که او پسر همان معاویهای است که در فتح مکه اسیر ذلیل پدر و جدش بود و آنان با بزرگواری او و سایر مشرکان مکه را آزاد کردند. و نیز مانند فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به اشعث بن قیس منافق که در وسط سخنرانی حضرت اعتراض بیجایی کرد و حضرت توهم خودبزرگبینی او را با عبارت «ای نسّاج نسّاجزاده» باطل کرد و به او فهماند کسی که جز بافندگی چیزی نمیداند، باید در حد و اندازهی خودش حرف بزند. (نهجالبلاغه، صبحی صالح، خطبهی ۱۹)
نکتهی ۳: دربارهی لعن دشمنان اهل بیت علیهمالسلام که بعضی از آنها از شخصیتهای مورد احترام اهل تسنن هستند، هرچند اصل برائت و تبری و تنفر داشتن از آنها به عنوان یک تکلیف برای همیشهی تاریخ در جای خود محفوظ است، اما ابراز این برائت و لعن آشکار آنها حساب و کتاب دارد و نباید به بهانهی حق بودن تبری و تنفر از دشمنان اسلام، بیحساب و آشکارا به لعن و نفرین هر کسی پرداخت. امروزه به دلیل حساسیتهای موجود در جهان اسلام و به دلیل اهمیت فوقالعادهی اتحاد فرق مختلف اسلامی، لعن آشکار دشمنان فرقهای اشتباه و به تصریح فتوای مقام معظم رهبری امام خامنهای، حرام است و کسی که آگاهانه این فتوا را نادیده میگیرد و به لعن آشکار بزرگان فرق غیرشیعی میپردازد، قطعاً ایمان و ولایتش مشکل دارد.
نظرات (2)