بسم الله
کمتر از یک سال پیش روزی از چهارراه شهدا به سمت چهارراه حجتیه از پیادهرو در حرکت بودم که دخترخانمی مرا متوقف کرد و چند سؤال پرسید. بعد از چند دقیقه صحبت، دربارهی موضوع مورد سؤال چند کتاب مناسب خواست. یکی دو تا معرفی کردم و برای معرفی کتابهای بیشتر آدرس سایت و شمارهی سامانهی پیامکیام را به او دادم. از آن روز به بعد هرچندوقتیکبار پیامکی میفرستاد و سؤالی میپرسید. تا اینکه چند روز پیش این مشاورهی پیامکی بین ما ردوبدل شد:
- سلام حاج آقا، میخوام یه چیزی بگم بهتون.
- سلام، بفرمایید!
- من یه کار خیلی بدی کردم که پشت سرش هزار تا کار بدتر اومد.
- چه کار بدی؟ هر کار بدی رو اگه به موقع و درست اصلاح و جبران نکنی، پشت سرش کارهای بد دیگه مییاد!
- تأثیرش رو خودم بود.
- امیدوارم بتونم کمکتون کنم ولی تا نگید مشکل چیه که نمیتونم!
- قول بدید اگه نتونستید کمکم کنید از ذهنتون پاک کنید.
- خیالتون راحت باشه. من که خدا نیستم تا دربارهی آدمها قضاوت کنم!
- من با یه پسر دوست شدم.
- سه سال پیش تا الان.
- حاج آقا، هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم بهتون بگم!
- چه بد! حالا این دوستی تا کجاها پیش رفته؟ رابطهتون تا چه حدی بوده؟
- در حد تلفن.
- رابطهی حضوری هم داشتید؟ باحجاب یا بیحجاب؟ تماس بدنی چی؟ (دست دادن و غیره)
- نه؛ خیلی از هم دوریم.
- موضوع گفتوگوهاتون چی بود؟ در ارتباطهای تلفنی بیشتر دربارهی چه چیزهایی حرف میزدید؟
- همه جوره.
- قصد ازدواج با شما داره یا نه؟ نظر شما چیه؟ اگه خواستگاری کنه چی میگین؟
- نه.
- اون نمیخواد یا شما نمیخواین یا هردو؟
- اون دلش خیلی میخواست. منم خیلی دلم میخواد؛ ولی چند تا مشکل داریم.
- چه مشکلی؟
- دینمون. اون از من اولش قایم کرده بود بعد که فهمیدم، دیگه عاشق شده بودم. اون شیعه نیست. شهرهامونم دوره؛ اون اهل ... ولی من اهل ... هستم. و از همه بدتر اینکه پارسال برادرش تو یه درگیری با یه شیعه کشته شده.
- نظر اون اینه که شما مذهبتونو عوض کنید تا با هم ازدواج کنید؟ حالا که ازتون ناامید شده قراره قطع رابطه کنید درسته؟
- بعدش اون قسم خورد که هیچ وقت عروسی نکنه و از شیعهها متنفر شد. داداشش 26سالش بود و یه بچهی یک ساله داشت. اون گفت: من چطور میتونم عروسی کنم و با زنم بیرون برم درحالی که زنداداشم تنها خونهست؟! من چطور میتونم عروسی کنم و با زنم یه جا باشم درحالی که زنداداشم تنهاست؟! من سر خاک برادم قسم خوردم که هیچوقت عروسی نکنم و مواظب زن و بچهش باشم.
- اون دوست نداره من مذهبمو عوض کنم. دوست داره رو اعتقاد خودم بمونم. به من گفته عروسی کنم؛ ولی منم قسم خوردم یا با اون ازدواج میکنم یا هیچکس. آره.
- شما و خانوادهتون از اول شیعه بودین یا شیعه شدین؟ از پیامکهای قبلی من احساس میکردم شما شیعه نیستید!
- نه بابا! ما نسل در نسل شیعه هستیم. من خودم اونجوری وانمود میکردم تا شما فکر کنید من از یه دین دیگه هستم؛ برای اینکه شما همهی تلاشتونو بکنید.
- خدا رو شکر! حالا شما با فراموش کردن این پسر مشکل دارین؟
- خیلی!
- اون چی؟ با توجه به حرفاتون فکر میکنم اگه شما قطع رابطه کنید، اون هم برای همیشه میره. درسته؟
- اولش براش خیلی سخت بود. حتی دنیاشو بدون من فک نمیکرد. خیلی گریه کرد و براش سخت بود. اما بالاخره به خودش قبولوند. آخه اون آدم صبور و محکم و منطقی بود؛ اما من ضعیف و احساسی!
- بیرحمی و سنگدلی گاهی وقتا لازمه! الآن شما باید سنگدل باشید و با بیخیالی فراموشش کنید. تقصیر خودتونه، با دل که نمیشه بازی کرد!
- حاج آقا، من شب و روز دلتنگشم و هرلحظه نگرانتر!
- من شب و روز گریه میکنم و صورتش جلو چشام مییاد. یک لحظه از ذهنم نمیره بیرون. من خیلی دوسش دارم؛ دیوانهوار!
- چند بار خواستم خودمو بکشم اما اون نذاشت. ازم قول گرفته هیچ وقت این کارو نکنم.
- دنیا برام بیمفهومه. بهقدری گریه کردم که چشمام تار میبینه.
- درسته عشق اول یه چیز دیگه ست اما عشق واقعی رو نباید فدای عشق اول کرد. اگه دوستی با نامحرم گناهه برای اینه که عشق اول همون عشق واقعی باشه!
- از کجا میدونید همسر آیندهتون خوبتر و دوستداشتنیتر و عاشقتر از اون نیست؟ تا الآن اشتباه کردید ولی از این به بعد دیگه اشتباه نکنید!
- به نظرتون من بازم عاشق میشم؟ اشتباهه. هیچوقت این کارو نمیکنم. فرزادم تنها باشه اون وقت من برم دنبال عشقبازی؟ این ته نامردیه!
- مطمئن باشید اگه باهم ازدواج میکردید به خوشبختی نمیرسیدید. درسته اشتباه کردید ولی این اشتباه میتونه مفید باشه و شما رو رشد بده و بزرگتر کنه.
- ما با همدیگه احساس کامل بودن میکردیم.
- من خیلی دلم براش تنگ میشه.
- اگه به شما خبر بدن این پسر فرزاد واقعی نبود، پیک اون بود که از طرف اون با شما حرف میزد، اونوقت دنبال فرزاد واقعی میگردید یا بازم میگید فقط این؟! یه کم فکر کنید!
- نه اینطور نیست؛ اون فرزاد منه.
- نیست! شما واقعاً فرزاد دارید ولی این فرزاد واقعی نیست! این فقط پیک فرزاد بود. فرزاد شما منتظر شماست!
- نه! اگه یکی زنتونو که دوسش دارینو ازتون بگیره چیکار میکنید؟
- شما فرزادو از دست ندادین. اتفاقاً یک قدم بهش نزدیکتر شدین! میدونین نشونهی فرزاد واقعی چیه؟
- چی؟
- نشونهی فرزاد واقعی اینه که چیزی نمیتونه جلوی رسیدن بهش رو بگیره! شما پیک فرزاد رو با خود فرزاد اشتباه گرفتید و فرزاد واقعی مانعتون شد!
- اگه من با یه نفر دیگه عروسی کنم ولی همهش فرزاد بیاد جلوی چشمم چی؟! اگه ازش بدم بیاد چی؟! اونوقت اونم بیچاره میشه مثل من.
- شما قرار نیست با کسی غیر از فرزاد ازدواج کنید! اتفاقاً شما داشتید با غیر فرزاد (با پیکش) ازدواج میکردید که فرزاد واقعی جلوتونو گرفت.
- ایشالا فرزاد واقعی بمیره! من پیک رو دوست دارم. چون اونی که گریه میکرد اون بود. من صورت پیکو دیدم؛ گریههای اونو شنیدم؛ اونو میخوام.
- اشتباه میکنید! شما فرزاد واقعی رو دیدید و صداشو شنیدید و محبتشو احساس کردید. پیکش چیزی از خودش نداشت، هرچی داشت فرزاد بهش داده بود!
- فکر میکنید چرا فرزاد براتون پیک فرستاده و خودش جلو نیومده؟!
- دارم اذیت میشم. اینا فقط حرفه.
- من دلم خیلی برای فرزادم تنگ شده! خیلی حس بدیه. دوست ندارم اینجوری باشم. ایکاش هیچ دختری مثل من نشه. سخته.
- نه اینا حرفه. اگه من با فرزاد عروسی کنم ولی دلم پیش پیک باشه چی؟ اینجوری فرزاد هم اذیت میشه. آخه بهش خیانت شده. عشق واقعیش یکی دیگه رو میخواد.
- نه، قضیهی فرزاد واقعی خیلی جدیه! خیلی رازها تو عالم هست که ماها برای دونستنش خیلی خیلی بچهایم! تا فردا خداحافظ. صدای پای فرزاد مییاد!
- نه نگید خداحافظ.
بعد از چند ساعت:
- چرا فرزاد پیک فرستاده؟
- که برید سراغش! که بهش برسید! چون دوستون داره! «عشق» رمز آفرینشه!
- پیک فرستاده تا با «عشق» آشنا بشید! تا دَرد و دُرد عشق رو بچشید و آمادهی عشق خودش باشید!
- خب کجا برم دنبالش؟
- شما که اینجور کشته مردهی پیک فرزادید، اگه خود فرزادو ببینین چی میشه؟!
- پس فرزاد منم یه لیلای دیگه داره؟
- پس خودش کی مییاد؟ از کجا بفهمم اونه؟
- من واسه فرزاد یه پیکم؟ لیلای واقعی اون یکی دیگهست؟
- آره، شما هم پیکید. لیلای واقعی اون همون فرزاد واقعی شماست.
- تا حالا فکر کردین اصلاً چرا انسانها دو گروهند؟ (دختر و پسر) و چرا ازدواج میکنند؟ هدف از این عشق و پیوند چیه؟ که چی بشه؟!
- نه.
- همهش زیر سر فرزاد و لیلای واقعیه. دخترها و پسرها و ازدواج بهانهست!
- شما تا حالاپیک شدید؟
- آره، هم خودم پیک شدم، هم برام پیک فرستاده. خیلی! راستش منم خیلی وقته دنبال فرزاد (یا لیلا) هستم!
- یعنی چی؟
- درد مشترکی داریم. با این تفاوت که من چند قدم جلوترم، شما تازه متوجه فرزاد واقعی شدید ولی من سالهاست که به دنبالشم!
- پس فهمیدید چقدر سخته؟!
- اگه تا ابد پیک فرزاد جلو چشمام باشه فرزاد اذیت میشه؟
- فرزاد خیلی باغیرته، نمیذاره اسیر پیکش بشید. برای همین نذاشت به هم برسید! پیک فقط پیکه، نشونی فرزادو میده و میره. نباید گرفتارش بشی!
چند ساعت بعد:
- ظرفیت پیامک برای انتقال یک عالمه حرف خیلی پایینه ولی با این حال من سعی میکنم با چند پیامک (21 پیامک) همهی حرفامو بزنم.
- 1. یکی بود یکی نبود. شما هم نبودید. یه فرزاد عاشقی بود که دنبال لیلاش میگشت.
- 2. تا اینکه یه شب که فرزاد در فراق لیلا گریه میکرد، یک قطره شبنم عشق از روی گونههاش چکید روی زمین و از اون قطره اشک شما به وجود اومدید.
- 3. فرزاد از دیدن لیلاش خیلی خوشحال شد. ولی هرقدر فرزاد بزرگ و زیبا و هنرمند بود، همون قدر لیلا کوچک و ضعیف و ناتوان بود.
- 4. ولی فرزاد خیلی لیلا رو دوست داشت و برای رسیدن بهش حاضر بود هرکاری بکنه، چون از اشک عشق خودش به وجود اومده بود.
- 5. نشست و برای بزرگ شدن لیلا، برای زیبا شدنش، برای توانا و هنرمند شدنش برنامهریزی کرد.
- 6. لیلا رو تو یه جای گرم و نرم گذاشت و آروم آروم بهش آب و غذا داد تا بزرگ بشه.
- 7. بهش دو چشم خوشگل داد تا هم زیباییهای فرزادو ببینه و هم براش غمزه و ناز و دلبری کنه.
- 8. بهش یه دل لطیف و حساس داد تا بتونه باهاش عشق فرزادو به خودش بچشه و بتونه عاشقش بشه.
- 9. کمکم لیلا بزرگ شد. فرزاد که سالها منتظر لیلاش بود، میخواست اونو متوجه خودش بکنه.
- 10. به همین خاطر براش پیک فرستاد، پیکهای زیاد. براش بستنی فرستاد تا ذائقهشو با طعم محبت آشنا کنه.
- 11. براش گل فرستاد تا چشماشو به سوی زیبایی نامتناهی بکشونه. براش عطر فرستاد تا مست شدن رو یادش بده...
- 12. تا اینکه سه سال پیش براش یه پیک با اسم خودش فرستاد تا پیچ و خمهای جادهی عشق رو کامل یاد بگیره.
- 13. سه سال گذشت و مأموریت این پیک هم تموم شد و کنار رفت. اما لیلا که عشق رو خوب چشیده بود، گیر کرده بود. فرزاد رو با پیکش اشتباه گرفته بود.
- 14. خیلی از آدمها به اینجا که میرسند گیر میکنند و دیگه نمیتونند جلوتر برن؛ ولی بعضیها از این گردنه هم عبور میکنند و به فرزاد میرسند.
- 15. فرزاد که دید لیلاش گیر کرده، ازش ناامید نشد، یه پیک دیگه براش فرستاد تا کمکش کنه.
- 16. این داستان فرزاد و لیلاست که ادامه داره...
- 17. شاید این پیک آخری من باشم که دارم کمکتون میکنم از این گردنه به سلامت عبور کنید.
- 18. راستی فرزاد اسمهای دیگهای هم داره که معروفترینش «خدا» ست، ولی بهتره شما همون فرزاد صداش کنید.
- 19. امیدوارم از اون لیلاهای بیوفایی نباشید که فرزاد رو به دیگران میفروشند.
- 20. امیدوارم از اون لیلاهایی باشید که تا آخر پای فرزادشون میمونند و در راه عشقش هیچوقت کم نمییارند!
- 21. یادتونه دیروز گفتم داره صدای پای فرزاد مییاد؟ آخه وقت نماز بود!
- شک نکنید پیک کمکی شمایید.
- یعنی ما همهمون عشق خداییم؟
- من متوجه نشدم! خدا فرزاد واقعیه؟! فرزادی که چشم داره وگریه میکنه؟
- من میخوام فرزاد فقط مال من باشه.
- خدا عشق واقعی آدمهاست؟ همه عشق مشترک داریم؟ از دوری همه گریه میکنه؟
- همسر هر کسی پیکه؟
- من دوست دارم عشقم باهام خصوصی حرف بزنه. خدا که حرف نمیزنه!
- خدا صدا داره؟
- خدا کسایی رو که گناه کردند جهنم میندازه؛ یعنی خدا عشقشو آتیش میزنه؟
- عشق به نظر من یعنی برای هم بودن. خدا برای منه؟ خدا تقسیم میشه برای همهی عشقهاش؟
- خدا بیشتر عاشق پیامبر بوده؟ اونو وقتی زنده بود برد آسمون از نزدیک همو ببینند؟
- خدا رو درونم احساس میکنم؛ از رگ گردن نزدیکتر. یعنی عشقم پیشمه؟ یعنی قانون اینه که عاشق یه حس باشم؟
- خدا منو به خاطر فرزاد میسوزونه یا فرزادو به خاطر من؟ یا هردو یا نه؟
- من خیلی اذیت میشم. دارم زجر میکشم. چرا فرزاد آرومم نمیکنه؟ زورش بهم نمیرسه؟
- من دوست ندارم فرزادمو کسی دوست داشته باشه. دوست دارم فقط خودم دوستش داشته باشم. درحالی که همه خدا رو دوست دارند!
- پس بهشت جایی برای زندگیه؟ هدف، خداست؟
- خدا چند بار در چند جهان برای خودش عشق درست میکنه؟ خدا چند تا عشق میخواد؟
- شما قضیه رو عوض کردید! اول گفتید عشق اول یه چیز دیگهست؛ برای اینکه عشق اول همون عشق واقعی باشه رابطهی دوستدخترپسری گناهه؛ اگه من با یه نفر عروسی میکردم بعد عاشقش میشدم اون میشد عشق اول و آخرم و واقعی. میدونید خیلیها از رو ترس و تکلیف فقط خدا رو دوست دارند نه به عنوان عشق واقعی؟!
- پس اون وقت ازدواج هم باید گناه باشه! چون مثل رابطهی دوستدخترپسریه. چرا نیست؟!
- علت تموم شدن عمر چیه؟ اونایی که کامل نشدن و رشد نکردن بعد از مرگ چه بلایی سرشون مییاد؟ پس خدا بیخیال اون عشقشون میشه؟
- من طاقت اشکهای فرزاد پیکو نداشتم. فرزاد واقعی چی؟ طاقت اشکهای منو داره؟ واسه همین گریه جز برای اهل بیت کراهت داره؟ آخه این عمومیه.
- عاشق و معشوق نیازمند به هم هستند؛ درحالی که خدا غنی مطلقه و به چیزی نیاز نداره؛ پس خدا نمیتونه عشق من باشه؛ چون منو نمیخواد و اشکی نریخته تا من به وجود بیام. به قول خودتون خدا چون خداست منو آفریده.
- کی فرزاد خودش جلو مییاد؟
- ما همه ذرهای از روح خداییم؛ منظورتون از اشک اینه؟ واسه اینه که گفتید اون فرزاد نبود؛ پیکش بود؟ ولی صداش و همه چیزی که داشت از فرزاد واقعی داره؟ پس بدیهاش چی؟ فرزاد واقعی که تهی از بدیه؛ پس اونو از کجا آورده؟ شیطان؟ بالاخره پیک کی بود؟ خدا یا شیطان؟
- شما گفتید که من قرار نیست با کسی جز فرزاد واقعی عروسی کنم!! بعدش گفتید فرزاد واقعی اسمهای دیگهای هم داره که یکیش خداست؛ یعنی من با خدا عروسی میکنم؟ یعنی همهی انسانها که معشوق خدا هستند با خدا عروسی میکنند؟ این که امکانپذیر نیست!
- شما گفتید که من پیک فرزادو با خود فرزاد اشتباه گرفتم؟ اما من فرزادو با خدا اشتباه نگرفتم!
- نگران عکسالعملتون بودم، ولی سؤالاتون خیلی خوب و پختهست. خوشحالم! یکی یکی جواب میدم. عجله نکنید.
پاسخ این پرسشها را یکجا نوشتم و روز بعد از طریق رایانامه برایش ارسال کردم:
شما تازه با الفبای عشق آشنا شدید، انتظار نداشته باشید بتونید معادلههای سخت و پیچیدهی عشق رو هم الآن بفهمید و حل کنید. حالا حالاها کار داره. حافظ میگه:
الا یاایها الساقی ادر کأسا و ناولها که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها!
صغیر اصفهانی میگه:
عشق است کاری مشکل که عالم کاری بدینسان مشکل ندارد
کاری سختتر از عشق وجود نداره. اونقدر سخته که گاهی وقتها جان آدم به لب میرسه و به سرش میزنه بزنه زیر همه چی و بیخیال بشه؛ ولی بیخیال شدنی نیست! خُلِقتُم لِلبَقا لا لِلفَنا؛ شما برای بقا آفریده شدهاید نه برای فنا. بقا یعنی عشق. بدون عشق بقا امکان نداره. بیعشقی مساوی با فنا است. بقا یعنی جاودانگی. عشق نامتناهیه. تموم شدنی نیست؛ چون سرچشمهی عشق یعنی خدا نامتناهی و بیانتها است.
یاران ره عشق منزل ندارد این بحر مواج ساحل ندارد
باری که حملش ناید ز گردون جز ما ضعیفان حامل ندارد
چون ما نباشیم مجنون، که لیلی غیر از دل ما محمل ندارد
این شعر رو حسامالدین سراج خیلی خوب خونده. فایلشو ضمیمه کردم. حتماً گوش کنید.
بیت اول میگه راه عشق یک راه بیانتها است که تمومی نداره. راهیه که توقف نداره. دریاییه که ساحل نداره. همش راه و حرکته. همش دریا و شناست. وقتی جادهی محبت خدا بیانتها باشه، خب حرکت در این جاده هم همیشگی خواهد بود. وقتی دریای عشق خدا بیکران و بیساحل باشه، شنا در این دریا هم تمومی نخواهد داشت.
بیت دوم اشاره به آیهی 72 سورهی احزاب: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ»
یعنی: ما امانت مخصوص را برآسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم: آنها از قبول آن سر باز زدند و بيم ناتوانى در برابر مسؤوليّت داشتند، امّا انسان آن را پذيرفت.
منظور از این امانت گرانسنگ، حقیقت نامتناهی محبت و عشق و ولایته. حافظ هم میگه:
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعهی کار به نام من دیوانه زدند!
بیت آخر بیانگر اهمیت انسان در تحقق هدف آفرینشه. اگر انسان نبود، عشق خدا به اوج خود نمیرسید. خریدار واقعی خدا انسانه؛ اگه انسان نباشه، خدا بیخریدار میمونه. اگه مجنون نباشه، کی میتونه لیلی و عشقشو در محمل دلش حمل کنه؟! چون ما نباشیم مجنون، که لیلی غیر از دل ما محمل ندارد!
البته این به معنای نیازمندی خدا به ما نیست؛ چون ما چیزی نداریم که از خودمون باشه؛ همهچیز ما از خدا است. و البته این به معنای نیازمندی خدا به خودش هم نیست؛ اصلاً قصهی عشق با قضیهی نیاز فرق داره. خدا سرچشمهی عشقه که بدون هیچگونه نیازی میجوشه و میدرخشه و در پرتو جوشش و درخششش، ماسوی (من و شما و بقیه) معنا پیدا میکنن و در پرتو عشق خدا عاشق میشن و معشوق میشن. (ممکنه هضم این قسمت براتون کمی مشکل باشه)
این شعر هم از صغیر اصفهانیه که کاملش اینه:
یاران ره عشق منزل ندارد این بحر مواج ساحل ندارد
بذر غم عشق در مزرع دل جز درد و محنت حاصل ندارد
عشق است کاری مشکل که عالم کاری بدینسان مشکل ندارد
باری که حملش ناید زگردون جز ما ضعیفان حامل ندارد
چون ما نباشیم مجنون که لیلی غیر از دل ما محمل ندارد
چون ما نگردیم پروانه کان شمع جز مجلس ما محفل ندارد
مقتول عشق است خود قاتل خویش این کشته در حشر قاتل ندارد
هر کس نبندد بر دلبری دل یا آدمی نیست یا دل ندارد
با چشم حقبین، نقش جهان بین این نقش حق است باطل ندارد
جان صغیر است بینای جانان از دیدهای کان حایل ندارد
حالا جواب سؤالهای شما:
1. یعنی ما همهمون عشق خداییم؟
بله ما همه عشق خداییم. در سورهی طه، آیهی 41 خدا میفرماید: و اصطنعتک لنفسی؛ من تو را برای خودم آفریدهام. این جمله خطاب به حضرت موسی علیهالسلامه ولی در واقع خطاب به همهی انسانهاست.
2. من متوجه نشدم! خدا فرزاد واقعیه؟! فرزادی که چشم داره وگریه میکنه؟
بله؛ خدا فرزاد واقعیه و چشم داره گریه هم میکنه؛ اما چشم و گریهی خدا حقیقتی خدایی داره که در این سطح قابل فهم و درک نیست. خدا برای اینکه خودش و کارهاش برای ما قابل درک باشه، اونا رو نازل میکنه و تنزّل میده؛ یعنی از نظر رتبهی وجودی پایین مییاره. اینقدر پایین مییاره که بتونیم درکش کنیم. چشم و گریهی فرزاد پیک، پرتو چشم و گریهی فرزاد حقیقیه. حقیقت تنزل یافتهی اونه. همونه که اینجوری به ما نشون داده میشه. هضم این مطلب هم احتمالاً کمی سخت باشه، چون فهم کاملش نیاز به یهسری توضیحات فلسفی داره که مناسب این سطح نیست. این عبارت میتونه کمک کنه:
کودک با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن!یک سار شروع به خواندن کرد، اما او نشنید.
کودک فریاد زد: خدایا با من حرف بزن! آذرخشی در آسمان غرید، اما او اعتنایی نکرد.
کودک به اطراف خود نگاه کرد و گفت: پس تو کجایی؟ میخواهم تو را ببینم! ستارهای درخشید، اما او ندید.
کودک فریاد کشید: خدایا به من معجزهای نشان بده! نوزادی متولد شد. اما او باز نفهمید...
کودک در نهایت یأس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده میخواهم تو را ببینم،خواهش میکنم! پروانهای روی دستش نشست، ولی او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد.
(منظور از کودک، هرکسیه که خام و ناپخته فکر میکنه. ممکنه این کودک هفتاد سالش باشه!)
3. من میخوام فرزاد فقط مال من باشه.
در عشقهای زمینی وقتی معشوقی دو عاشق داشته باشه و به هر دوشون توجه کنه، توجهش به هرکدوم نصف میشه. هرچه تعداد عاشقها بیشتر بشه، توجه معشوق به هرکدوم کمتر میشه. اما دربارهی عشق کامل خدایی اینطور نیست. بیشتر شدن تعداد عاشقها و معشوقها هیچ تأثیری روی عشق شما و فرزاد (خدا) نمیذاره؛ سر مطلب اینجاست که عشقهای زمینی محدوده ولی عشق خدا نامتناهیه؛ وقتی از هزار، پونصد تا کم کنی، نصف میشه ولی اگه از نامتناهی پونصد و پونصد هزار و پونصد میلیون هم کم کنی، باز هم نامتناهیه؛ مگه نه؟!
پس چیزی که شما میخواین اینه که توجه فرزاد نسبت به شما کم نشه و همیشه کامل کامل باشه؛ حالا فرزاد عاشقهای دیگهای هم داشته باشه، به هیچ جا برنمیخوره.
4. خدا عشق واقعی آدمهاست؟ همه عشق مشترک داریم؟ از دوری همه گریه میکنه؟
عشقی که در وجود انسانها نسبت به کمالات مختلف (علم، زیبایی، قدرت، ثروت، و حتی شهوت) وجود داره، حقیقتش عشق به خود خداست؛ ولی خیلی از انسانها نمیدونن. همهی انسانها خداجو هستند و دنبال خدا هستند ولی خیلیها به اشتباه خدا رو در پول و مال و جاه و مقام و اینجور چیزا میبینند. امام باقر علیهالسلام میفرماید: «همه او را میپرستند و او را قصد میکنند؛ یَعبُدُه کلُّ شیءٍ و یَصمُدُ الیهِ کُلُّ شیءٍ»
از جهتی میشه گفت همه عشق مشترک داریم؛ ولی از جهت دیگه هر کسی فرزاد (یا لیلای) مخصوص خودش رو داره. درسته که خدا یکی است ولی یکی بودن خدا به معنای محدود بودن به یک نیست. به اصطلاح فلسفی، بَسیطُ الحَقیقةِ کُلُّ الاشیاءِ؛ یعنی واحد حقیقی و کامل، همهچیز است. همهی گلها جلوهی جمال الهی است ولی هر گلی بوی خودشو داره. همونطور که خدا برای هرکسی پیک خاصی میفرسته که برای دیگران نمیفرسته، عشقشم اینجوریه.
5. همسر هر کسی پیکه؟
همهی چیزهایی که نشانی از زیبایی و عشق خدا دارن، پیک هستن. همسر هم پیکه. پیکها دو دستهاند: یک دسته پیکهایی هستن که بعد از پیکرسانی باید ترکش کنی، حتی اگه دلت بخواد پیشش بمونی. دستهی دیگه پیکهایی هستن که مال تو و برای تو هستن و وصالشون مانع راه نیست. مثل اینکه یه وقتی راه رو با یه سری تابلو و فلش نشون میدن که آدم باید برای پیمودن راه، تابلوها رو ترک کنه بره؛ ولی یه وقتی مثلاً دونه روی زمین میریزن تا گنجشک اونا رو ببینه و برداره و بخوره و یواش یواش به طرف دام بره. همراه شدن با تابلو مانع حرکته ولی همراه برداشتن دونهها و خوردنشون مانع نیست. هم نامحرمی که خیلی زیباست و دل آدمو میبره پیکه، هم همسر ناز و دوستداشتنی خود آدم پیکه؛ اما اولی رو باید گذاشت و رفت و دومی رو باید همراه کرد و در کنارش به راه افتاد.
به همین خاطر من ازتون پرسیدم که امکان ازدواج با فرزاد پیک براتون هست یا نه، تا اگه امکانش هست با هم ازدواج کنید ولی حالا که امکانش نیست، پس معلوم میشه اون از پیکهای دستهی اول بود که باید ترکش کرد.
6. من دوست دارم عشقم باهام خصوصی حرف بزنه. خدا که حرف نمیزنه!
یکی از ویژگیهای عاشقان خدا، مناجاته. مناجات یعنی نجوا و گفتوگوی خصوصی و به دور از اغیار. از اهل مناجات بپرسین خدا باهاشون حرف میزنه یا نه.
7. خدا صدا داره؟
البته که داره. همهی صداهای زیبای عالم پیک صدای خدا هستن؛ انعکاس صدای خدا هستن. صدای خود خدا از جنس دیگهست و با این گوش قابل شنیدن نیست. یه گوش دیگه میخواد که باید در مسیر عاشقی به دست بیاریم.
8. خدا کسایی رو که گناه کردند رو جهنم میندازه؛ یعنی خدا عشقشو آتیش میزنه؟
آتیش جهنم هم آتیش عشقه؛ از روی محبته. میسوزونه تا پاک کنه. اکثر قریب به اتفاق اهل جهنم بعد از پاک و لایق شدن از جهنم مییان بیرون. میمونه یه عدهی خیلی کم که قضیهشون متفاوته و فکر نمیکنم لزومی داشته باشه توضیح بدم.
9. عشق به نظرمن یعنی برای هم بودن. خدا برای منه؟ خدا تقسیم میشه برای همهی عشقهاش؟
البته که خدا برای شماست. اینهمه عبارتهایی مثل «الهی»، «ربی»، «مولای»، و... در قرآن و دعاها هست که نشون میده خدا برای بندهی عاشقه. این جمله رو نشنیدین: «خدایا من در کلبهی کوچک خود چیزی دارم که تو در عرش خودت هم نداری؛ من چون تویی را دارم و تو مثل خودت را نداری». این جمله منسوب به امام سجاد علیهالسلامه ولی مدرک معتبری برای این اسناد نیست ولی مضمون این جمله با منابع معتبر تأیید میشه و درسته.
جواب بخش دوم سؤال رو تو جواب سؤال چهارم گفتم.
10. خدا بیشتر عاشق پیامبر بوده؟ اونو وقتی زنده بود برد آسمون از نزدیک همو ببینند؟
هرکی بیشتر رشد کنه و ظرفیت وجودیش بیشتر بشه، میتونه درجهی بالاتری از عشق رو با خدا داشته باشه. به استناد شواهد معتبر دینی، پیامبر اسلام قویترین رابطه رو با خدا داره. قضیهی معراج هم در همین راستا است. شدت نزدیکی پیامبر به خدا در ماجرای معراج در آیهی 9 سورهی نجم وصف شده. البته ارتباط پیامبر با خدا منحصر به معراج نبوده و نیست.
11. خدا رو درونم احساس میکنم؛ از رگ گردن نزدیکتر. یعنی عشقم پیشمه؟ یعنی قانون اینه که عاشق یه حس باشم؟
یه وقتی شما با دیدن دود یا شنیدن بوی دود احساس میکنید که یه جایی آتیش گرفته. این یه درجه درک و فهم از آتیشه. یه وقتی با چشمتون میبینید که دود از کجا بلنده، میفهمید که آتیش اونجاست. این هم یه درجه دیگه از درک آتیشه. یه وقتی خود آتیش رو با چشمتون میبینید. خب معلومه که درجهی این درک، از درکهای قبلی بالاتره. یه وقت دیگه دستتونو میگیرید روی آتیش و دستتون گرمای آتیش رو احساس میکنه. این درک باز یه درجه بالاتره. یه وقتی خودتون میافتید توی آتیش و توی آتیش میسوزید و جزغاله میشید و آتیش رو با گوشت و پوست و با تمام سلولهای بدنتون حس میکنید. درک و احساس خدا هم درجات مختلفی داره. درجهای از شناخت خدا رو همه دارن ولی تا درجات بالاتر و تا درک کامل (وصال و رسیدن) راه زیاده، زیاد! اینقدر زیاد که اولیای الهی از دوری راه مینالند:
پای ما لنگ است و منزل بس دراز دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
12. خدا منو به خاطر فرزاد میسوزونه یا فرزادو به خاطر من؟ یا هردو یا نه؟
اینکه فرزاد یا شما پیک خدایید، به این معنا نیست که پس کارتون درست بوده و هیچ گناهی مرتکب نشدید. صددرصد کار شما غلط و گناه بوده ولی خدا از این کار غلط شما، نهایت استفاده رو کرده و به نفع خودش و شما کار کرده. خدا خیلی زرنگه و از آبهای گلآلود ماهیهای خودشو میگیره. مثلاً شیاطین دارن با خدا دشمنی میکنن ولی خدا ازشون نهایت استفاده رو برای امتحان بندههاش و برای بالا بردن اونا میبره.
شما کار اشتباهی کردید که بدون عقد شرعی با هم رابطهی عاطفی و دوستی برقرار کردید؛ اما اینکه خدا باهاتون چطور رفتار میکنه، من نمیدونم. ممکنه ببخشه. ممکنه مجازاتتون بکنه. البته فکر نکنید سوزوندن خدا شاخ و دم داره؛ همین دردی که برای جدایی از هم دارید میکشید و قراره بیشتر هم بشه، میتونه سوز آتیش مجازات خدا باشه!
13. من خیلی اذیت میشم. دارم زجر میکشم. چرا فرزاد آرومم نمیکنه؟ زورش بهم نمیرسه؟
وقتی شما خلالهای سیبزمینی رو توی روغن داغ ماهیتابه میریزید، میبینید که بیچارهها دارن اذیت میشن و زجر میکشن و جلز و ولز میکنن ولی چرا آتیش زیرشونو خاموش نمیکنید؟ یا چرا یه کاسه آب روشون نمیریزید تا آروم بشن؟! خب معلومه؛ بهخاطر اینه که اگه سیبزمینی حرارت نبینه و زجر نکشه که خوردنی نمیشه! اتفاقاً فرزاد عمداً شما رو تو روغن داغ انداخته تا اذیت بشید و زجر بکشید تا خوردنی بشید!!!
دل آدم اگه سختی و زجر نکشه، خام و نپخته میمونه و به هیچ دردی نمیخوره.
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوهی رندان بلاکش باشد!
علاوه بر این، ممکنه یکی از دلایل اذیت و زجرتون همون باشه که تو جواب سؤال قبلی گفتم (کفارهی گناه!).
14. من دوست ندارم فرزادمو کسی دوست داشته باشه. دوست دارم فقط خودم دوستش داشته باشم. درحالی که همه خدا رو دوست دارند!
این سؤال مشابه سؤال سومه. جوابشم همونه. شما دوست ندارید کسی فرزادتونو دوست داشته باشه چون نگران این هستید که کسی با ابراز محبتش بتونه دل فرزادتونو ببره و جای شما رو تو دلش تصاحب کنه. این نگرانیها دربارهی فرزاد حقیقی فرض نداره. قواعد عشقبازی اونجا یهجور دیگهست.
15. پس بهشت جایی برای زندگیه؟ هدف، خداست؟
احسنت! زندگی اصلی ما تو بهشت قراره رخ بده. این دنیا فقط برای مشخص شدن عاشقها و غیرعاشقهاست. و البته درجهی عاشقها هم تو این دنیا مشخص میشه.
16. خدا چند بار در چند جهان برای خودش عشق درست میکنه؟ خدا چند تا عشق میخواد؟
سؤال از «چند تا» فقط دربارهی چیزهایی درسته که تموم شدنی هستن. وقتی چیزی قراره نامتناهی باشه، دیگه دوتا نمیشه چه برسه به چند تا. قبلاً گفتم که عشق و عشقبازی خدا نامتناهیه. یک عشقه که همیشه بوده و هست و خواهد بود.
17. شما قضیه رو عوض کردید! اول گفتید عشق اول یه چیز دیگهست؛ برای اینکه عشق اول همون عشق واقعی باشه رابطهی دوستدخترپسری گناهه؛ اگه من با یه نفر عروسی میکردم بعد عاشقش میشدم اون میشد عشق اول و آخرم و واقعی. میدونید خیلیها از رو ترس و تکلیف فقط خدا رو دوست دارند نه به عنوان عشق واقعی؟!
من صورت قضیه رو عوض نکردم، سطح و عمقشو بیشتر کردم. ترس با دوست داشتن منافاتی نداره. میشه کسی رو عاشقانه دوست داشت و ازش به شدت ترسید! مطمئناً خودتون عشق و نگرانی همزمان رو تجربه کردین. دربارهی خدا این قصه به اوجش میرسه. علما و عرفا اسم این احساس رو میذارن «خوف و رجا» و میگن حالت اعتدال اینه که درجهی ترس و امید یکسان باشه و کسی که ترسش بیشتره، باید کمی امید بهش تزریق بشه و کسی که امیدش زیادیه، باید یه کم ترس بهش تزریق بشه تا به تعادل برسه. امید و محبت بدون ترس و نگرانی آدمو فاسد میکنه.
اگه کسی اهل و لایق باشه، اگه از ترس هم شروع کرده باشه، بالاخره به محبت و عشق میرسه. به نظر من کسایی که فقط از خدا میترسن و از ترسش گناه نمیکنن، درسته که کامل نیستن ولی خیلی بهتر از کسایی هستن که برای خودشون یه خدای بیخیال و بیمنطق و بیخاصیت تو ذهنشون ساختن و با بیتوجهی و بیاحترامی به خدای واقعی گناه میکنن و با خیال خام میگن: خدا رو عشقه، خدا هم با ماست!
18. پس اون وقت ازدواج هم باید گناه باشه! چون مثل رابطهی دوستدخترپسریه. چرا نیست؟!
پاسخ این پرسش در ضمن پاسخ پرسش شمارهی 5 بیان شده.
19. علت تموم شدن عمر چیه؟ اونایی که کامل نشدن و رشد نکردن بعد از مرگ چه بلایی سرشون مییاد؟ پس خدا بیخیال اون عشقشون میشه؟
اگه تموم شدن عمر به معنای نابودی باشه، عمر هیچوقت تموم نمیشه. چون هیچ موجودی نابود نمیشه. البته زندگی انسانی مراحلی داره که وقتی عمر ما در مرحلهای تموم میشه به مرحلهی بعد میریم. مرگ هم حقیقتی جز این جابهجایی نداره.
اگه کسی تو این دنیا لیاقت رشد و تکامل رو داشته ولی قبل از تموم شدن عمر طبیعیش، مثلاً در اثر تصادف بمیره یا کسی به ناحق اونو بکشه، خدا اونو به این دنیا برمیگردونه تا حقشو از زندگی دنیا استیفا کنه. به این سیستم برگشت «رجعت» میگن. خدا فکر همه چیو کرده! برای توضیح بیشتر درباره رجعت، مقالهی «رجعت، افسانه یا حقیقت؟!» رو تو سایتم مطالعه کنید (www.h-shad.ir).
20. من طاقت اشکهای فرزاد پیکو نداشتم. فرزاد واقعی چی؟ طاقت اشکهای منو داره؟ واسه همین گریه جز برای اهل بیت کراهت داره؟ آخه این عمومیه.
اشک تبلور عشقه! نبودن اشک یعنی نبودن عشق. اون گریهای هم که جز برای اهل بیت کراهت داره، گریهی عزاداریه؛ وگرنه گریهی عاشقانه که زمان و مکان نمیشناسه.
21. عاشق و معشوق نیازمند به هم هستند؛ درحالی که خدا غنی مطلقه و به چیزی نیاز نداره؛ پس خدا نمیتونه عشق من باشه؛ چون منو نمیخواد و اشکی نریخته تا من به وجود بیام. به قول خودتون خدا چون خداست منو آفریده.
در توضیح بیت «چون ما نباشم مجنون، که لیلی / غیر از دل ما محمل ندارد» عرض کردم که خدا ما رو برای تجلی عشق خودش لازم داره؛ ولی این لازم داشتن به معنای نیاز داشتن نیست. چون ما چیزی از خودمون نداریم. از نگاه فلسفی به این حالت میگن «اضافهی اشراقی»؛ مثل خورشید که برای درخشش خودش به پرتوهای نوری که ازش تا دوردستها میتابه نیاز داره ولی اون پرتوها چیزی جز تابش خورشید نیست.
اشک دو حالت داره: 1. اشک ضعف و بیچارگی؛ 2. اشک شور و عشق. اولی منفعلانه ست و انعکاس ضعف و ناتوانیه ولی دومی فعال و کارا ست و هرکار دشواری ازش برمییاد. اشک خدا از نوع دومه. هر انسانی ثمرهی یک قطره اشک عاشقانهی خداست.
22. کی فرزاد خودش جلو مییاد؟
به فرمودهی امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه:
مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَاتَرَاكَ!
کی غایب شدهای تا نیاز به آشکار کننده داشته باشی؟! کی دور شدهای تا برای رسیدن به تو نیاز به آثار و ردپا باشد؟! کور باد چشمی که تو را نمیبیند!
به قول فروغی بسطامی:
كي رفتهاي ز دل كه تمنا كنم تو را؟ كي بودهاي نهفته كه پيدا كنم تو را؟!
غيبت نكردهاي كه شوَم طالب حضور پنهان نگشتهاي كه هويدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدي كه من با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
به فرمودهی امیرالمؤمنین علیهالسلام:
مارأیتُ شیئاً اِلاّ و رَأیتُ اللهَ قبلَهُ و بعدَهُ و مَعَه؛ چیزی را ندیدم جز آنکه خدا را قبل از او و بعد از او و همراه او دیدم.
و به قول باباطاهر:
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعناته وینم
اگه خوب نگاه کنید، جز فرزاد چیز دیگهای نمیبینید. به شرطی که خوب نگاه کنید!
رسول خدا در حدیثی قدسی از قول خداوند میفرماید:
هرکس مرا دوست بدارد، دوست من است. من همنشین کسی هستم که همنشین من باشد. مونس کسی هستم که با من همصحبت باشد. کسی را برمیگزینم که مرا برگزیند. مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند. هر بندهای که مرا دوست بدارد و من این محبت را در دل او ببینم، چنان او را دوست میدارم که کسی قبل از من او را چنین دوست نداشته باشد. هرکسی حقیقتاً به دنبال من باشد، مرا مییابد.
23. ما همه ذرهای از روح خداییم؛ منظورتون از اشک اینه؟ واسه اینه که گفتید اون فرزاد نبود؛ پیکش بود؟ ولی صداش و همه چیزی که داشت از فرزاد واقعی داره؟ پس بدیهاش چی؟ فرزاد واقعی که تهی از بدیه؛ پس اونو از کجا آورده؟ شیطان؟ بالاخره پیک کی بود؟ خدا یا شیطان؟
بله منظورم از اشک همینه؛ ولی نه به این شکل که تصور کنید روح ما ذرهای از روح خداست که از او جدا شده است؛ بلکه «از» خدا بودنِ ما، به صورت اضافهی اشراقی است؛ مانند پرتو نوری که از خورشید است؛ در عین حالی که از اوست، ولی از او جدا نیست و تمام حقیقتش رو سرچشمهی نور، یعنی خورشید تشکیل داده.
همهی خوبیهای فرزاد پیک از فرزاد واقعیه ولی بدیهاش از خودشه یا از شیطان. چندشغله بودن در عالم تکوین هیچ اشکالی نداره؛ یک کسی هم میتونه پیک خدا باشه و هم میتونه پیک شیطان باشه. مثلاً فرزند و مال و منال پیکهایی از طرف خدا هستند که مأموریتهایی در زندگی ما دارند؛ ولی همینها میتونن پیک شیطان هم باشن. خود خدا در آیهی 15 سورهی تغابن میفرماید: مال و منال و فرزند سبب امتحان شماست و میتونه مایهی انحراف و باعث خراب شدن شما بشه؛ إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ.
اگه خوب دقت کنید میبینید که این فرزاد پیک تو این سه سال رابطه، یه وقتایی هم پیک شیطان بوده!
24. شما گفتید که من قرار نیست با کسی جز فرزاد واقعی عروسی کنم!! بعدش گفتید فرزاد واقعی اسمهای دیگهای هم داره که یکیش خداست؛ یعنی من با خدا عروسی میکنم؟ یعنی همهی انسانها که معشوق خدا هستند با خدا عروسی میکنند؟ این که امکانپذیر نیست!
در روایات اهل بیت اومده کسی که به فقیری صدقه میده، بعد از دادن صدقه دست خودشو ببوسه؛ چون دستش تو دست خدا بوده. در واقع این خداست که صدقه رو از دستش میگیره و به فقیر میده. اگه کسی نیتش خدایی باشه، کاری با فقیر نداره، طرفش فقط خداست و او این هدیه رو داره به خدا میده. ازدواج و عروسی هم بهانه ست؛ طرف عشق فقط خداست. اگه کسی در مسیر درست عشق قدم برداره، در واقع با خدا ازدواج میکنه. ازدواج و عروسی مرتبهای تنزل یافته از وصال عبد و معبوده. دربارهی تنزل یافتن خدا و اسماء و صفات و افعالش در پاسخ سؤال دوم توضیح دادم.
پس شما اگه در جادهی عشق درست حرکت کنید، با هرکسی ازدواج کنید، با فرزاد واقعی ازدواج کردید! اینجاست که ازدواجهای فداکارانه معنا پیدا میکنهها! مثلاً خانمی که با همهی کمالاتش همهی خواستگاراشو میذاره میره با یه جانبازی ازدواج میکنه که بیشتر عمرشو باید روی تخت دراز بکشه و کسی باید دائماً تروخشکش کنه، این خانم اگه خدا رو طرف عقد خودش نبینه، امکان نداره دست به چنین کاری بزنه!
25. شما گفتید که من پیک فرزادو با خود فرزاد اشتباه گرفتم؟ اما من فرزادو با خدا اشتباه نگرفتم!
نه تنها شما، بلکه اکثر قریب به اتفاق انسانها پیکهای فرزادو با خود فرزاد اشتباه میگیرن. در زبان دین به این اشتباه، «شرک» گفته میشه که دو جوره: 1. شرک جلی و آشکار؛ 2. شرک خفی و پنهان. شرک جلی مثل کار بتپرستهاست که یه بت چوبی مثلاً درست میکردن و جلوش خم و راست میشدن میگفتن این خدای ماست. شما قطعاً اینجوری پیک فرزاد رو با خودش اشتباه نگرفتین ولی در قالب شرک خفی چرا. یعنی بدون اینکه اسم فرزاد پیک رو «خدا» بذارید و رسماً عبادتش کنید، ناخواسته باهاش طوری رفتار و معامله میکردید که این رفتار و معامله مخصوص خداست. خدا در آیهی 43 سورهی فرقان از این شرک خفی به پیامبرش گلایه میکنه: «میبینی کسایی رو که هواهای نفسشونو جای خدا میپرستن؟! أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»
این شرک خفی دامنگیر بسیاری از مؤمناست؛ «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون؛ بيشتر آنها كه مدعى ايمان به خدا هستند، مشركند! (یوسف، 106)» رها شدن از شرک خفی فقط کار عاشقای پروپاقرصه که کَزُبَرِ الحدید (مثل تکههای آهن) پای عشقشون میایستن! الذینَ قالوا رَبُّنا اللهُ ثُمَّ استقاموا؛ کسانی که گفتند: «فقط خدا» و مردانه پاش ایستادند!
بعد از ارسال این پاسخها، دوباره چند پرسش و پاسخ پیامکی تبادل شد:
- سیر نشدم! مثل آدمهای تشنهم!
- انشاءالله هیچ وقت سیر نشید! این تشنگی مقدسه! یکی دو بار دیگه بخونید و روی تکتک کلمهها و جملهها فکر کنید. من رو تکتکشون فکر کردم و نوشتم.
- من دوست ندارم دعا بخونم. دعا و مناجات رابطهی افراد دیگه با خداست. من میخوام با خدا خودم خصوصی حرف بزنم؛ باهاش بخوابم؛ غذا بخورم؛ بیرون برم؛ هدیه بدم بهش؛ یه عالمه کار دیگه. دوست ندارم یه متن عربی بگیرم دستم و اونو بخونم. اینجوری مشکل داره؟
- چی از خدا میخواید؟ میخوام براتون دعا کنم. امیدوارم هرلحظه کنار عشقتون باشید!
- همهی این نیازها و احساسها (حرف خصوصی و غذا خوردن و خوابیدن و هدیه دادن و...) تبلور عشق شما به خداست. خدا به همهی این احساسهای زیبا جواب خواهد داد.
- همونطور که این احساسها شکل تنزّل یافتهی یک احساس متعالیه، خدا هم به صورت تنزل یافته به این نیازها جواب میده؛ یعنی به صورت یک همسر خوب!
- من دعا میکنم یک همسر خوب (مؤمن و زیبا و دوستداشتنی و عاشق و لایق) نصیبتون بشه. شما هم هرچی دوست داشتید برام دعا کنید.
- نه حاج آقا! همسر نمیخوام. دعاتونو پس بگیرید. با خدا که هستم حالم خوبه. اگه ازدواج کنم بازم اذیت میشم.
- نه؛ اشتباه میکنید. همسر خوب بهترین هدیهی خداست. حرکت به سوی خدا بدون همسر خوب تقریباً نشدنیه. شما هم نخواید، من دعا میکنم!
- پیامبر بعد از عروسی امام علی با حضرت زهرا از امام علی پرسید: نظرت دربارهی دخترم چیه؟ گفت: بهترین یار و کمک در راه خداپرستی است!
- من میخوام دانشمند مذهبی بشم و مشکلات رو ریشهیابی کنم. شما سطح چنده حوزه هستید؟
- چند سالم بشه دانشمند میشم؟
- نه انگار حرارت عشق شما خیلی خیلی زیاده! خوش به حالتون با این روحیه! من امسال انشاءالله سطح سه رو تموم میکنم. شما چند سالتونه؟ چی میخونید؟
- 19 سال. کنکور دادم و رتبهم خراب شد؛ چون اصلاً نمیتونستم درس بخونم. همهش فکرم درگیر فرزاد بود؛ ولی الان دیگه پیشمه. حالا میخوام بهش هدیه بدم. دیره؟
- معلومه که دیر نیست! من اطلاعاتی دربارهی حوزهی علمیهی خواهران تهیه میکنم و براتون میفرستم.
- آخجون! اینم هدیهی خداست. دیدید چقدر دوستم داره؟!
- درس حوزه سخته؟
- برای عاشق کار سخت معنا نداره!
او بعد از چند ماه طلبه شد و در مسیر جدیدش چنان پرشور و پرتلاش بود که در بین طلبهها زبانزد بود.
این مقاله برگرفته از کتاب «دوستش دارم!» نوشتهی حامد شاد است. اطلاعات بیشتر دربارهی این کتاب: اینجا
سلسله مقالات «دوستش دارم»:
- چرا دو جنس «دختر» و «پسر»؟ (دوستش دارم 1)
- و خدا دختر و پسر را عاشق آفرید... (دوستش دارم 2)
- تفاوتهای علاقهی پسر به دختر و علاقهی دختر به پسر (دوستش دارم 3)
- مقایسهی فرهنگ محرم و نامحرم اسلامی با فرهنگ بیبندوباری غربی (دوستش دارم 4)
- خطرهای ویرانگر دوستی با نامحرم (دوستش دارم 5)
- چند حقیقت تلخ دربارهی دوستی با نامحرم (دوستش دارم 6)
- عشق سه طرفه (دوستش دارم 7)
- حکم دین دربارهی دوستی با نامحرم (دوستش دارم 8)
- محدودهی ارتباط مجاز با نامحرم (دوستش دارم 9)
- نقاط ضعف و قوتِ دختر بودن (دوستش دارم 10)
- دختران بر سر دوراهی «جذابیت» و «امنیت» (دوستش دارم 11)
- دختران و برخورد با مزاحمتهای ناموسی (دوستش دارم 12)
- ابزار سنجش و انتخاب همسر (دوستش دارم 13)
- یک راز دربارهی انتخاب همسر (دوستش دارم 14)
- تفاوت دختر و پسر در انتخاب کردن و انتخاب شدن (دوستش دارم 15)
- خطر به تأخیر انداختن ازدواج (دوستش دارم 16)
- درمان آسیبدیدگان عشق شیطانی (دوستش دارم 17)
- توبه و آشتی با خدا (دوستش دارم 18)
- لیلا و فرزاد (دوستش دارم 19)
نظرات (1)