با نام خدا
«حماسه» یعنی خلق یک پدیدهی انسانی باشکوه و شگفتانگیز؛
یعنی از همهچیز، از همهچیز خود بگذری تا گردی بر روی آرمان بلندت ننشیند؛
یعنی باطل کردن محاسبات دقیق دانانمایان، از روزنهای که هرگز گمان نبرند؛
حماسه یعنی انفجار غیرت دینی در ابعاد جهانی.
وقتی واژهی حماسه را میشنوی، ناخودآگاه به یاد سرنگونی شاه و پیروزی انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس میافتی.
آیا نامیدن امسال به عنوان «سال حماسهی سیاسی و حماسهی اقتصادی» با توجه دقیق به ژرفای مفهوم واژهی «حماسه» بود یا صرفاً یک کار رسانهای و تبلیغاتی بود؟
وقتی به اطراف خود مینگرم، میبینم که انتخاب چنین نامی برای سال 1392، کسی را خیره نکرده است، کسی را مصمم و سرشار نکرده است. از مسؤولان رده بالا و پایین گرفته تا اصحاب رسانه و صدا و سیما. حتی در بین اغلب طلاب و روحانیان و بسیجیان هم چیزی مشاهده نکردهام. آیا این نشانهی این است که نامیدن امسال به عنوان حماسهی سیاسی، خیلی عمق نداشته و یک کار تبلیغاتی صرف بوده است؟
کلّا! این نام از سوی کسی نهاده نشده است که چنین توهماتی در عرصهی اندیشهی او جایی داشته باشد. سبحانه و تعالی عما یصفون. وقتی امام خامنهای میگوید: «حماسهی سیاسی»، پس حتماً داستان خلق انقلابی دیگر و دفاع مقدسی دیگر در میان است. حتماً قرار است یک بار دیگر دست عزتمند خدا در قالب جامعهی ایرانی اسلامی شیعی دربیاید و سیلی و مشتی خدایی به دهان یاوران ابلیس بزند.
اما پس چرا من نشانهای جدّی از این آتشفشان خروشان و از این رعد کوبنده نمیبینم؟! اگر قرار است این حماسه به دست ما جامعهی ایرانی و با عزم و همت ما خلق شود، پس چرا هیچ حرکت درخوری و هیچ برنامهریزی اساسیای مشاهده نمیشود؟! آیا نگاه من خیلی سطحی و خام است و حرکتها و برنامهریزیها در پس پردهها و در تحت استتار انجام میشود؟ یا اینکه خیلی جدّی مطرح کردن این حماسه و بزرگنمایی آن، ممکن است روح امید و خوشبینی را در بین مردم از بین ببرد و باعث ایجاد نگرانی در جامعه شود؟ نمیدانم! اما هرچه هست، بوی حماسه را کم و بیش استشمام میکنم.
برای من، به عنوان یک «من» که برای پاگذاشتن به دنیای «انسان»ها اذن دخول گرفتهام و خواسته یا ناخواسته روح انسانی به تن کردهام، مهم نیست نتیجهی انتخابات ریاست جمهوری سال 92 چه خواهد شد. مهم نیست که پیروزی ظاهری نصیب کدام جناح و جبهه و کدام شخص خواهد شد. مهم نیست که دشمن خواهد توانست نقشههای سمّی خود را بر پیکر نظام اسلامی عزیزتر از جانمان خالکوبی کند یا نه. مهم این است که من بتوانم در این معرکه، وظیفهی خود را تشخیص و به درستی انجام بدهم. مهم این است که امام زمان علیهالسلام مرا به عنوان سربازی تحت امرش بنگرد و بپسندد. من بندهام و بنده شأنی جز بندگی ندارد. انقلاب و نظام صاحب دارد و چه نیکو صاحبی!
در طول تاریخ، معرکهی تقابل حق و باطل فراز و نشیبهای زیادی داشته است که بسیاری از اتفاقات، با محاسبات عادی جور درنمیآید. جایی که توقع داری حق پیروز شود، تقدیر خدا این است که شکست بخورد. و جایی که اصلاً توقع پیروزی نداری، پیروز میشود. شاید ماجرای کربلا پیچیدهترین هنر تدبیر خدا در عرصهی هدایت بشر بوده باشد. ممکن است بعد از گذشت چندین قرن از ماجرای کربلا، به برکت روشنگریهای علمای دین، پیچیدگیها و راز و رمزهای عاشورا برایمان آسان جلوه کند، اما یقیناً در آن زمان، چنین نبوده است. کربلا در محرم سال 61 هجری، چنان پیچیده و گیجکننده بود که ابلیس هم با همهی کیاست خود، از تدبیر خدا جا ماند و حقیقت «لِمَنِ المُلکُ الیوم؟ لِلّهِ الواحِدِ القَهّار!» با پیروزی خون بر شمشیر نمایان گشت.
درست است که درک و محاسبهی ما گاهی بر تدبیر خدا منطبق میشود و گاهی نمیشود. امّا حقیقتی هست که خدای پیچیده و اسرارآمیز، آن را به سادگی برای ما آشکار کرده و رسیدن به آن را به ما وعده داده است، یعنی پیروزی نهایی حق بر باطل؛ و العاقبة للمتقین.
خدایا کمکمان کن تا همیشه باتقوا باشیم و پیروز!
نظرات (1)