من چادر را دوست دارم اما...

مریم مقدسپرسش:

راستش من چادری شدن رو خیلی دوست دارم و چند بار تجربه‌ش کردم، ولی هی گذاشتم کنار؛ جوری که بعضی‌ها تا دوباره چادر رو سرم می‌بینند می‌گن: اِ تو دوباره جوگیر شدی؟! خخخ

بابام و مامانم دوست دارند من چادری باشم ولی آزادم گذاشتند که خودم انتخاب کنم. مامانم می‌گه: اگه چادری بشی تا آخر عمرت باید چادری باشی؛ مانتویی باحجاب باش. بابام هم موافقه؛ اما الآن همه فکر می‌کنند دختری که چادر داره سالمه و پاکه!

من یه کم شیطونم و چادر دست و پامو می‌بنده... از یه لحاظ هیجانات دوران جوونی و از یه لحاظ عفت و امر خدا... واقعاً گیج شدم... جوری که به خانواده‌م می‌گم: منو به یه مدل پوشش اجبار کنند! من نمی‌خوام تو این تصمیم آزاد باشم! واقعاً موندم... مانتویی هم اگه بشم که هه... مانتوها روزبه‌روز کوتاه‌تر و تنگ‌تر می‌شن... اصلاً مانتوی خوب تو بازار نیست؛ البته هست اما اون مدل‌ها... مناسب سنم نیست؛ همه تیره‌رنگ و زشت و  ساده... آدم افسردگی می‌گیره...

کاش منو به عنوان یه خواهر نصیحت کنید! مثل همه با همون لحن منطقیتون...البته خودتونو جای منم بذارید... من 16سالمه. تو اصفهان زندگی می‌کنم که بخشیش مسیحیه و وضعیت پوششون اصلاً مناسب نیست و من هم تحت تأثیر جو قرار می‌گیرم و خانوادم هم منو آزاد گذاشتند...

کتاب‌هایی رو هم که گفتید خوندم ولی... ممنون می‌شم از راهنماییتون!

پاسخ:

چند چیز در شما خوب و ستودنی و تبریک گفتنی است:

۱. علاقه‌تان به عفت و حجاب و چادر؛

۲. تحرک و نشاط و جنب‌وجوشتان (به قول خودتان: شیطون بودنتان)؛

۳. رفتار پدر و مادرتان با شما و اختیار و آزادی‌ای که به شما داده‌اند و شخصیت و احترامی که برای شما و انتخابتان قائل‌اند.

درباره‌ی این سه داشته‌ی مهم و ارزشمند به شما تبریک می‌گویم و امیدوارم قدرشان را بدانید!

اما درباره‌ی چادری شدنتان، متأسفانه یا خوشبختانه من هم مثل پدر و مادرتان برایتان تعیین تکلیف نمی‌کنم و به شما مستقیماً توصیه نمی‌کنم که چادر بپوشید! همه‌ی قشنگی کار در این است که شما به این دودلی و تردید گرفتار شوید و بعد از سپری کردن فراز و نشیب‌هایش، کم‌کم عاشق چادر شوید و به جایی برسید که نتوانید چادری نشوید! با این روحیه‌ای که شما دارید، مطمئن باشید چنین روزی خواهد رسید! پس عجله نکنید!

این دودلی مثل قلقلک است؛ از جهتی اذیت کننده و نامطلوب است و از جهتی شیرین و دوست داشتنی. ازش فراری نباشید!

حجاب و چادر یک امر فطری است؛ یعنی در سرشت انسان هست و نیاز به آموزش ندارد؛ خدا علاقه به چادر را در درون شما قرار داده است، فقط باید زمانش برسد و حسش کنید! مثل رشد کردن و شکوفا شدن برای گل!

شما هیچ وقت لازم نیست به یک گل یاد بدهید که چه‌طوری رشد کند و شکوفا شود؛ چون خودش این را بلد است. خدا گل را طوری آفریده که بدون نیاز به آموزش، به‌صورت فطری رشد می‌کند و به سمت شکوفه دادن و شکوفا شدن حرکت می‌کند. چیزی که یک گل نیاز دارد و باید شما برایش تأمین کنید، ۱. نیازمندی‌هایش است، مثل خاک خوب و آب و آفتاب و دمای مناسب و محیط سالم و تمیز؛ ۲. برطرف کردن موانع رشد و چیزهایی است که می‌تواند مزاحم رشدش باشد، مثل علف‌های هرز و حشرات موذی.

به یک دختر خانم گل هم لازم نیست چادری شدن را یاد بدهیم؛ چادر گم‌شده‌ی او است و او به‌صورت فطری عاشق چادر است؛ فقط باید ۱. نیازمندی‌هایش را تأمین کرد؛ نیازهایی مثل شناخت درست از خودش و ارزش‌هایش و آینده‌اش و سعادتش، و درک درست از حجاب و چادر، و احترام و شخصیت و آزادی لازم برای انتخاب آگاهانه و ۲. موانع و خطرهای مسیرش را برطرف کرد و از بین برد؛ موانعی مثل فرهنگ غلط و محیط ناپاک و رفیق ناسالم و همراه ناباب و داده‌های اشتباه و اندیشه‌های زیرکانه‌ی نادرست و شیطانی. اگر برای دختر خانم گلی این دو کار انجام شد و این دو خدمت برایش فراهم شد و او سالم و طبیعی زندگی کرد، حتماً و با نرمی و آسانی به سمت چادر خواهد رفت و آن را با میل و علاقه بغل خواهد کرد و خودش را عاشقانه به آغوش چادر خواهد انداخت.

قشنگی و زیبایی یک جور نیست؛ دو جور است! همان‌طور که رحمت و مهربانی خدا دو جور است. «رحمان» و «رحیم» هر دو به معنای «مهربان و بامحبت» هستند، اما مهر و محبت رحیم با مهر و محبت رحمان فرق دارد؛ مهر و محبت رحمان، عمومی است و همه را حتا انسان‌های بد و حتا شیطان را شامل می‌شود، اما مهر و محبت رحیم، خصوصی است و فقط مؤمنان نیکوکار را دربرمی‌گیرد.

قشنگی هم دو جور است؛ یک جورش را همه درک می‌کنند؛ مثل قشنگی خوردن بستنی؛ ولی یک جورش را همه درک نمی‌کنند؛ بلکه فقط کسانی که به درجه‌ی بالاتری از درک و فهم و ذوق و احساس رسیدند درک می‌کنند؛ مثل قشنگی نماز خواندن و فداکاری کردن. قشنگی چادر هم این گونه است. حتا بعضی از چادری‌ها هم با این‌که چادر می‌پوشند اما هنوز قشنگی خاص آن را به‌درستی حس نکرده‌اند. تنها بعضی از چادری‌ها این قشنگی را احساس می‌کنند و از آن لذت می‌برند. این‌ها این قشنگی را با دنیا عوض نمی‌کنند! یکی از این چادری‌ها خانم سهیلا آرین است. سال‌ها پیش ایشان در یک برنامه‌ی تلویزیونی با نام کوله‌پشتی حاضر شد و از خودش و زندگی‌اش و حجاب و چادرش حرف زد. فیلم این برنامه را می‌توانید در بعضی سایت‌ها پیدا کنید و ببینید. توصیه می‌کنم حتماً ببینید! (لینک این ویدیو در سایت آپارات)

قشنگی چادر مثل قشنگی یک لباس خوش‌رنگ و جذاب و تحریک کننده نیست که همه بتوانند درکش کنند. بخشی از قشنگی چادر در این است که کمی حال انسان را می‌گیرد؛ مثل وضو که گاهی وقت‌ها حال‌گیر است! بخشی از قشنگی چادر در این است که گاهی‌وقت‌ها دست‌وپاگیر می‌شود؛ مثل همراهی با پدربزرگ و مادربزرگ در یک سفر تفریحی! بخشی از قشنگی چادر در پنهان ماندن زیبایی‌ها و جاذبه‌ها است؛ مثل این‌که مجبور هستی بستنی‌ات را مخفی کنی و یواشکی بخوری تا بچه‌ی همسایه نبیند و دلش نسوزد! بخشی از قشنگی چادر در این است که بعضی از آدم‌نماها را از تو دور می‌کند؛ مثل چهره‌ی زمخت و رنجور کارگر زحمت‌کشی که شیک‌پوش‌های مفت‌خور و سبک‌مغز را از خودش دور می‌کند!

چادر مثل یک خانه، امن و مثل یک کویر، آرامش‌بخش و مثل یک آسمان، باعظمت و مثل یک مادر، دل‌سوز و مثل یک پیامبر، خیرخواه و سختی‌کشیده است...

چادر مثل حضرت زهرا است... حضرت زهرا هم برای بعضی‌ها حال‌گیر و دست‌وپاگیر بود... همان‌ها که شهیدش کردند...

انتخاب چادر مثل ایمان آوردن به خدا است (برای کسی که قبلاً کافر بوده)؛ با کمی نگرانی و دلهره و تردید همراه است. زیبایی خدا هم جنسش با سایر زیبایی‌ها فرق می‌کند؛ نادیدنی است؛ برای درکش باید حس خاصی داشته باشی؛ وقتی آن حس را داشته باشی، شاید با کمی دلهره و دودلی، ولی می‌توانی زیبایی‌های دیگر را نادیده بگیری و خودت را در هوای این حس غریب رها کنی! همه‌ی قشنگی کار هم در همین است که این انتخاب همراه با هیجان است؛ یک انتخاب خشک و بی‌استرس نیست! هرچند در ادامه، آرامش و اطمینانی را به دنبال دارد که با هیچ آرامشی قابل مقایسه نیست.

کتاب‌چه‌ی «دوستش دارم» را هم بخوانید. (از همین سایت دانلود کنید). به آگاهی‌تان درباره‌ی دختر و ثروت‌های دخترانه کمی عمق می‌دهد.

درباره‌ی شیطنت و جنب‌وجوش و شادابی هم نکته‌ای عرض می‌کنم:

تحرک و پویایی و نشاط و شادی و هیجان و بازی و رقص و پایکوبی و مستی و پرواااز... حد و اندازه ندارد و محدود شدنی نیست! هرچه بزرگ‌تر و کامل‌تر شوی، شادی و آزادی‌ات بیش‌تر می‌شود! اصلاً همین‌ها نشانه‌ی رشد و کمال است! اگه این‌ها نباشد، رشد و تکاملی نیست!

اما مسأله این‌جا است که شادی و نشاط در هر مقطع و سنّی متناسب با آن مقطع و سن است! بیش‌ترین جنب‌وجوش کودک سه‌ساله، پریدن از روی میز است؛ اما همین پسربچه وقتی ۱۸ ساله شد، به کم‌تر از تک‌چرخ زدن با موتور هزار رضایت نمی‌دهد! شما هم تحرک و طراوت و جنب‌وجوشتان روا حفظ کنید، اما توجه داشته باشید که همیشه باید متناسب با سن و سال و شرایط و اوضاع روزتان شادمانی و دست‌افشانی کنید! یک زمانی شما قاشق دست می‌گرفتید و چهاردست‌وپا وسط سفره می‌رفتید و به اسم غذا خوردن، همه‌ی برنج و خورشت و ماست و سالاد را به سر و رویتان می‌ریختید. پدر و مادرتان هم از این ریخت‌وپاش شما کیف می‌کردند و قه‌قه می‌خندیدند و چه‌بسا فیلم هم می‌گرفتند و با هیجان به این و آن نشان می‌دادند؛ اما آیا الآن هم در سن ۱۶ سالگی می‌توانید از این اداها دربیاورید؟ اگر الآن بروید وسط سفره و خوراکی‌های وسط سفره را به سر و رویتان بریزید، فکر می‌کنید صحنه‌ی بامزه و جالبی درست می‌شود؟ آیا مادرتان باز هم به رفتار شما می‌خندد؟ یا این‌که این دفعه با کف‌گیر بر سرتان می‌زند و دعوایتان می‌کند؟! اگه این بار هم از شما فیلم بگیرند، آیا باز هم با عنوان «بچه‌ی شیرین و بامزه» تماشایتان می‌کنند یا با عنوان «آدم دیوانه و عقب‌مانده»؟!

پس نشاط و شادمانی و هیجان همیشگی است، اما در شکل‌ها و رنگ‌های متعدد و متناسب با زمان و شرایط. غزل‌های حافظ را بخوانید! حافظ یک پیرمرد آرام و بی‌آزار بود؛ اما غزل‌هاش چنان طوفانی و لبریز از هیجان و حماسه است که دنیا را به هم ریخته است!

حافظ خلوت‌نشین دوش به میخانه شد... از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد! (این غزل را با صدای حسام‌الدین سراج گوش کنید!)

دیوان اشعار امام خمینی را هم یک بار از این زاویه بخوانید: من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم... در میخانه گشایید به رویم شب و روز، که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم!

اگر اهل باشید و خوب رشد کنید و بالا بیایید، خواهید دید که چه شور و نشاط و هیجان و طربی در «قرآن» به‌پا است! الذینَ اِذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلوبُهُم... و یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفسَه! ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری، برحذر باش که سر می‌شکند دیوارش!

سرمست‌ترین و سرشارترین و شوخ‌ترین و خندان‌ترین و شاداب‌ترین انسان‌ها، انبیا و ائمه بوده‌اند! ما از «کربلا» فقط روضه و اشک و ماتمش را بلدیم، غافل از این‌که کربلا زیباترین و حماسی‌ترین و تپنده‌ترین صحنه‌ی شور و نشاط و دست‌افشانی و عشق‌بازی است! حضرت زینب چشمی بینا داشت و این چهره‌ی پرنشاط و طربناک کربلا را می‌دید که فرمود: در کربلا جز زیبایی چیزی ندیدم! (مارأیتُ الا جمیلاً)

حضرت «الله» که خدای مهربانی‌ها و بخشش‌ها است، خدای هیجان و شادی و بازی و ترس و اضطراب‌ها هم هست! اگر خدا این‌کاره نبود، آیا هرگز این عالم را با همه‌ی فراز و نشیب‌ها و چالش‌ها و تلاطم‌ها و رمز و رازهایش می‌آفرید؟! اگر خدا این‌کاره نبود، خود شما را می‌آفرید؟! همه چیز زیر سر خدا است! هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن...

امتیاز کلی این مطلب (1)

5 از 5 ستاره
  • #2323

    ....

    سلام من کلاس هفتم هستم ، من هم چادر دوست دارم هم مانتو ولی من از بچگی کلا چادر می پوشیدم و الان دوست دارم چادر بپوشیم اما تو سن ده سالگی به بار چادر می پوشیدم یبار کنار می گذاشتم و همه بهم می گفتن خودشم نمیدونه چکار می کنه و الان هم من دو دل هستم چون کل خانواده و اقوام مون مانتویی هستند فقط مامان من چادری و به منم میگه چادر بپوش و منم با خودم فکر می کنم میگم جلو خانواده و اقوام باید چکار کنم چی بگم وقتی من کلی همش مانتویی بودم
    این موضوع خیلی فکرمو در گیر کرده
    لطفا کمکم کنید که من چه کار کنم مانتویی یا چادری

    ***** پاسخ *****

    سلام بر شما
    شما برای این انتخاب مهم، به انگیزه و پشتوانه عقلی و عاطفی نیاز دارید. توصیه من اینه که کتاب‌هایی مثل:
    ـ خاطرات سفیر، نوشته نیلوفر شادمهری
    ـ دختران آفتاب، نوشته امیرحسین بانکی
    رو مطالعه کنید و مستندهایی مثل:
    ـ از لاک جیغ تا خدا (قسمت‌های متعدد)
    ـ برنامه کوله‌پشتی با حضور خانم سهیلا آرین
    رو با دقت تماشا کنید.

  • #2026

    محدثه

    سلام من یک دختر خیلی محجب هستم و 12 سالمه :(و خیلی به چادرم علاقه دارم در حدی که فکر میکنم من مرواریدی در صدف هستم ...ولی چند تا مشکل دارم..اینکه؛ وقتی بخوای خدا ازت راضی باشه باید تمام شرط های اسلام رو رعایت کنی...من تا حدودی رعایت میکنم اما چند تاشو نمیتونم یعنی خیلی برام سخته: 1 احترام به پدر و مادر"من به مدرم خیلی احترام میزارم و علاقه خاصی به ایشون دارم ولی به مادرم خیلس احترام نمیزارم و شاید بعضس وقتا انقدر از دستش ناراحت میشم که بهش فهش میدم،مثلا همین چند روز پیش هی بهم گیر میده که موهاتو کوتاه کن بعد من نمیخوام کوتاه کنم ولی اون با تحدید اینکه دیگع گوشی بهت نمیدم و...از این جور چیزا ی کاری کرد که با گریه موهامو کوتاه کرد بعد من انقدر از دستش عصبانی شدم که کلی فهش بهش دادم ولی الان خیلی مشیمونم و روم نمیشه برم معذرت خواهی کنم یعنی در واقع همش اتفاق میفته و من همش پشیمون میشم و دوباره اون کار رو میکنم نمدونم چه کنم? 2-دروغ گفتنه ک نمتونم جلو خودمو بکیرم?

    ***** پاسخ *****

    سلام به شما مروارید توی صدف و فرشته خوب خدا
    ۱. برای احترام به پدر و مادر، همین که دوست دارید هیچ وقت به‌شون بی‌احترامی نکنید، باعث می‌شه کم‌کم رفتارتون باهاشون بهتر بشه. یه نکته کلیدی می‌گم که به‌تون کمک می‌کنه:
    ما حق نداریم در هیچ شرایطی به پدر و مادرمون بی‌احترامی کنیم؛ حتا وقتی که اون‌ها به ما بی‌احترامی بکنند یا حرف زور و غیرمنطقی بزنند. ما حق داریم باهاشون مخالفت کنیم یا ازشون انتقاد کنیم یا از یکیشون به دیگری شکایت کنیم یا از هر دو تاشون به پدربزرگ یا مادربزرگ یا کس دیگه‌ای شکایت کنیم، اما همه این‌ها باید با ادب و احترام باشه. در هیچ شرایطی حق بی‌احترامی و بی‌ادبی نداریم. تا جایی که حتا اگه پدر یا مادر کسی کافر باشه و دشمن خدا و دین خدا باشه و هزار گناه هم بکنه، باز حق نداره باهاشون بد حرف بزنه یا صداش رو روشون بلند کنه یا فحش و ناسزا بگه.
    سعی کنید مهارت گفت‌وگوی منطقی و محترمانه و مهارت نقد رفتار و گفتار دیگران رو یاد بگیرید و به‌جا ازش استفاده کنید. توجه داشته باشید که یه‌جاهایی وقتی پدر یا مادرتون از شما چیزی رو می‌خواد، اون لحظه وقت بحث و گفت‌وگو نیست. اون لحظه چشم بگید و اطاعت کنید، اما به دنبال فرصت مناسبی باشید که بشینید و علمی و منطقی درباره اون مسأله گفت‌وگو کنید و نظرتون رو درباره‌ش به پدر و مادرتون بیان کنید و اگه کار اون‌ها رو نادرست می‌دونید، دلیلتون رو بیان کنید و محترمانه و مؤدبانه ازشون توضیح بخواید.
    ۲. برای این‌که رفتارتون با مادر و زبونتون رو در حرف زدن کنترل کنید، برای خودتون یه جریمه تعیین کنید؛ مثلاً بگید برای هر بار دروغ گفتن یا هر بار بددهنی یا بدرفتاری با مادر، باید یک وعده ظرف‌های خونه رو بشورید. چنین جریمه‌ای موجب می‌شه کم‌کم از این کارهای بد خسته بشید و قدرت خویشتن‌داری‌تون بیش‌تر می‌شه.
    آفرین

  • #1873

    فائزه

    بی نظیر بود
    بی نهایت مجاب شدم .

  • #1852

    مهنوش

    رتبه بندی 5 از 5 ستاره

    عالی بود... دقیقا جواب سوال من بود......

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان میهمان

0 / 5000 محدودیت حروف
متن شما باید کمتر از 5000 حرف باشد