پاسخ به ابهام‌هایی درباره‌ی شهریه‌ی طلاب

شهریه‌ی طلاببسم الله

چندی پیش یکی از کاربران محترم سایت مطلبی را از کسی برایم ارسال کرد و نظرم را درباره‌ی آن جویا شد. مطلب درباره‌ی شهریه‌ی طلاب بود که نگارنده‌ی آن ابهام‌هایی را مطرح کرده بود و قضاوت‌هایی داشت. ابتدا مطالب او را می‌آورم و در ادامه، عرایض خودم را بیان می‌کنم. مطالب دریافت شده را برای حفظ امانت، بدون کم و کاست و بدون اصلاح غلط‌های تایپی و ویرایشی نقل می‌کنم:

در احوالاتِ درآمد و سختیِ طلّاب و باقیِ مردم

این که می‌گویند سطح زندگی طلاب و روحانیون، مثل مردم عادی و یا پایین‌تر از آنهاست، یک مغالطه آشکار است. من منکر این نیستم که بسیاری از طلاب انسان‌هایی شریف هستند که واقعا زندگی ساده‌ای دارند اما مقایسه آنها با مردم عادی و کارگران اصلا درست و منصفانه نیست.

سالهاست این ادعا را تکرار می‌کنیم که درآمد طلاب از آدمهای عادی جامعه پایین‌تر است ولی این‌را نمی‌گوییم که آن کارگر بیچاره و زحمتکش از صبح تا شب، در گرما و سرما کار می‌کند و زحمت می‌کشد با این‌حال اوضاع زندگیش همچنان خراب است. اما طلاب محترم دقیقا چکار می‌کنند که ما آنها را با کارگران مقایسه می‌کنیم و تازه منت هم بر مردم می‌گذاریم؟!

اکثریت طلاب و روحانیون (اگر شاغل نباشند) نه کاری انجام می‌دهند و نه مثل مردم عادی و کارگران زحمتی می‌کشند؛ آنها نهایتا دروس دینی خود را می‌خوانند و جالب اینکه از وجوهات همین مردم عادی، حقوق و شهریه نیز دریافت می‌کنند. به عبارت بهتر، بدون آنکه کار خاصی انجام بدهند با پول مردم درس می‌خوانند؛ حال آیا این هم منت گذاشتن دارد؟!

مطلب من درباره زندگی طلاب، به هیچ‌وجه توهین به طلاب و روحانیون نیست بلکه جواب یک حرف چندین ساله است. مثلا همین چند روز پیش آقای سیدحسن‌ربانی رییس مرکز خدمات حوزه علمیه گفته بود: " امروز روحانیت به نحوی مظلوم‌تر از روحانیت قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است؛ ۱۰ درصد از روحانیون دارای مسئولیت هستند، ولی بیش از ۹۰ درصد از آنان در حال تحصیل، تدریس و تبلیغ می‌باشند، دارای زندگی بسیار ساده‌ای بوده که با همان شهریه‌ای که از سوی مراجع داده می‌شود زندگی می‌کنند. متاسفانه مردم این 10 درصد را قیاس به 90 درصد می‌کنند و نتیجه می‌گیرند که طلاب و روحانیون با چه وضعی زندگی می‌کنند؛ طلاب با حداقل‌ها، روزگار می‌گذرانند، ولی کسی باور ندارد"

ثانیا ممکن است در پاسخ بگویند که هرکس وظیفه‌ای دارد و کار فکری و مذهبی هم وظیفه طلاب است. باشد قبول. اما همین حرف هم قابل خدشه است. چون اولا قرار نیست دین ابزار معاش طبقه‌ای خاص بشود. ثانیا درس و تحصیل و کار فکری هم منافاتی با داشتن شغل و زحمت کشیدن ندارد. ضمن آنکه کثرت طلاب و عمومیت پرداخت شهریه از وجوهات مردمی به همه آنها و به بهانه تحصیل، اصلا قابل مقایسه با دانشگاه و یا حتی شبیه استخدام و پرورش معلمان هم نیست. چون به هرحال میزان استخدام معلمان و دبیران معلوم و مشخص است. چند سالی در دانشگاه تحصیل می‌کنند بعد خودشان مشغول آموزش محصلان می‌شوند. آیا معلمان هم تا ابد به بهانه تحصیل علم، در دانشگاه می‌مانند و حقوق و شهریه دریافت می‌کنند که طلاب را با آنها مقایسه می‌کنیم؟! جالب اینکه بسیاری از طلاب و روحانیون تا آخر عمر خود در قم می‌مانند و شهریه دریافت می‌کنن.

این حرف البته احتمالا برایم سنگین تمام می‌شود ولی حرفی است که در جامعه از زبان این و آن شنیده می‌شود حتی در همین شهر قم! به عبارتی این انتقاد آنقدر فراگیر است که خود طلاب از جمله همین آقای ربانی دارند به آن پاسخ می‌دهند. هرچند پاسخ ایشان، توجیه است نه جواب منطقی.

از طرفی برای بسیاری از طلاب، بعد از سال‌ها حضور در حوزه علمیه، سوالات دیگری نیز راجع به هویت شغلی و صنفی‌شان پدید می‌آید: شغل من چیست؟ سال‌ها تحصیل فقه و اصول دقیقا قرار است مرا مسلح به چه دانش‌هایی کند و چنین تخصصی دقیقا کدام نیاز جامعه و مردم را پوشش می‌دهد؟

چرا یک طلبه برای رسیدن به اجتهاد به عنوان ارزشمندترین و اصلی‌ترین هدفی که برای ورود به حوزه تعریف شده، باید همه زندگی و عمر خود را وقف کند و نهایتا بعد از بیست سال درس خواندن، به اجتهاد که رسید انبان خود را از دانش و تخصص‌هایی که جامعه و نظام سیاسی از او می‌خواهند (پروژه اسلامی کردن همه علوم و تحقق شعار حداکثری پاسخ‌گویی دین به همه پرسش‌ها و نیازهای معاصر) خالی بیابد؟

گروهی از طلاب که با چنین دغدغه‌ها و پرسش‌هایی مواجه می‌شوند حتی در گرفتن شهریه‌ نیز دچار عذاب وجدانی دائمی‌اند و با این تردید ذهنی مواجه‌اند که به صرف این‌که روزانه یک ساعت به درس خارج بروند، شرعا و اخلاقا مجوزی برای ارتزاق از «سهم امام» دارند؟ امامی که اگر امروز حاضر و ظاهر بود بی‌گمان وظایفی بسیار فراتر از تدریس علوم دینی و اداره حوزه علمیه داشت اما امروز وکلا و نواب عام او از میان همه شؤون او فقط به تحصیل و تدریس - و نه حتی تبلیغ - اکتفا کرده‌اند.

* * * * * نقد و ارزیابی * * * * *

این نوشته ترکیبی از چند مطلب است که من با تفکیک مطالب، نکاتی درباره‌ی هر کدام عرض می‌کنم:

۱. طلاب و روحانیون کار خاصی انجام نمی‌دهند و دریافت شهریه نادرست است.

می‌گوید: «اکثریت طلاب و روحانیون (اگر شاغل نباشند) نه کاری انجام می‌دهند و نه مثل مردم عادی و کارگران زحمتی می‌کشند؛ آنها نهایتا دروس دینی خود را می‌خوانند و جالب اینکه از وجوهات همین مردم عادی، حقوق و شهریه نیز دریافت می‌کنند.»

یکی از اساتید سال‌های آغازین طلبگی‌ام (استاد موحدی) تعریف می‌کرد: یک بار یکی از فامیل‌هایم با طعنه به من گفت: آخوندی هم شد شغل! ملاها به هیچ درد جامعه نمی‌خورند و هیچ کار مفیدی انجام نمی‌دهند! از او پرسیدم: از مشهدی حسن چه خبر؟ به چه کاری مشغول است؟ گفت: در فلان شرکت ساخت و ساز، نگهبان است. آن‌جا اتاق دارد و صبح تا شب در اتاق نگهبانی می‌ماند. شب‌ها هم همان‌جا می‌خوابد. با تعجب گفتم: این هم شد شغل! صبح تا شب و شب تا صبح بیکار می‌ماند برای چه! نگهبانی هم شد کار! خیلی جدی گفت: نه! به ظاهر کارش نگاه نکن! کارش خیلی مهم است! برای همین نگهبانی، کلی به او حقوق می‌دهند! در آن شرکت ماشین‌ها و دستگاه‌های خیلی گران‌قیمتی هست که اگر نگهبان نباشد، یک شبه دزد می‌برد.

به او گفتم: دین خدا و ایمان و اعتقاد مردم از ماشین و دستگاه ارزشش کم‌تر است؟! خدا دینش را به وسیله‌ی علمای دینی حفظ می‌کند و اگر نگهبانی شبانه‌روزی روحانی‌ها نباشد، شیاطین انس و جن یک شبه ایمان و اعتقاد مردم را از بین می‌برند. همین که روحانی‌ها باشند و رد پای دزدها را رصد بکنند و در مواقع احساس خطر، آژیر خطر را به صدا دربیارند، کافی است. کار از این مهم‌تر!

امام صادق علیه‌السلام در این باره می‌فرماید: «علمای شیعه مرزبانانی هستند که در مرزهایی که ابلیس و شیاطین در کمین‌اند نگهبانی می‌دهند و اجازه نمی‌دهند شیاطین و دشمنان اهل بیت (ع) بر شیعیان ضعیف چیره شوند. آگاه باشید که هر کسی از شیعیان ما خود را بر چنین کاری نصب کرده باشد، از کسی که با روم و ترک و خزر (دشمنان اسلام در آن زمان) می‌جنگد، هزار هزار بار برتر است؛ زیرا این از دین پیروان ما دفاع می‌کند و آن از بدنشان.»

عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِي الثَّغْرِ- الَّذِي يَلِي إِبْلِيسَ وَ عَفَارِيتَهُ يَمْنَعُوهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ وَ شِيعَتُهُ وَ النَّوَاصِبُ أَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْكَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لِأَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَ ذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِم‏ (الاحتجاج، طبرسی، ج ۱، ص ۱۷)

اگر کسی می‌خواهد از کارکرد روحانیت مطلع شود، تماسی با دشمنان درجه‌ی یک اسلام و مسلمانان بگیرد و اهمیت و نقش روحانیت را در حفظ اسلام و جامعه‌ی اسلامی از آن‌ها جویا شود!

تازه این‌ها تنها کارکرد دفاعی روحانیت است. روحانیت علاوه بر این، کارکردهای ایجابی زیادی هم دارد که تبیین و تعلیم و ترویج معارف دینی، گشودن گره‌های فکری و اعتقادی، اصلاح فرهنگ و سبک زندگی و تبلیغ فرهنگ دینی و سبک زندگی اسلامی، کوشش برای برپایی حکومت اسلامی و گسترش عدالت در سایه‌ی آن، تقویت تمدن اسلامی در ابعاد جهانی نمونه‌هایی از این کارکردها است.

یکی از بزرگ‌ترین دست‌آوردهای روحانیت، انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی ایران است که به تنهایی برای اثبات کارکرد بی‌نظیر روحانیت کافی است.

۲. طلبه‌ها به‌ناحق پول مردم را مصرف می‌کنند.

می‌گوید: «بدون آنکه کار خاصی انجام بدهند با پول مردم درس می‌خوانند.»

کمک‌هزینه‌ی اندکی که ماهانه به طلاب پرداخت می‌شود، از بخشی از خمس تأمین می‌شود. خمس نیز «بیت المال» نیست تا شهریه‌ی طلاب «پول مردم» تلقی شود.

به دستور خدا کسانی که درآمدشان بیش‌تر از مصرفشان است، وظیفه دارند یک پنجم درآمد مازاد را به امام یا نائبش واگذار کنند تا او در راه خدا و در راه تقویت دین خدا مصرف کند. مقدار خمسی که به اموال هر کسی تعلق می‌گیرد، دیگر مال او نیست و نمی‌توان مبلغ حاصل از خمس مردم را اموال عمومی دانست. با این حساب، طلبه‌ها پول مردم را مصرف نمی‌کنند؛ بلکه پول امام را که باید برای تقویت دین خرج شود، مصرف می‌کنند.

همه‌ی پول‌هایی که کاسب محله در مغازه‌اش به دست می‌آورد، حاصل فروش اجناس به اهل محل است و پول جمع شده در صندوق او، قبل از این‌که به دست او برسد، در جیب‌های اهالی محل بوده است. حال اگر این کاسب درآمد مغازه‌اش را در راه نادرست مصرف کند، آیا اهل محل می‌توانند درآمد کاسب را «پول‌های مردم» بنامند و به استناد این‌که پول‌های آنان در دست او است و این پول‌ها متعلق به آن‌ها است، او را از کارش منع کنند؟ نه‌خیر! درست است که کاسب اگر خواست درآمدش را در راه نادرستی مصرف کند، مردم باید او را نهی از منکر کنند، ولی سخن در این است که درآمد کاسب مال خودش است یا مال مردم؟!

۳. دین نباید ابزار معاش عده‌ای خاص شود.

می‌گوید: «قرار نیست دین ابزار معاش طبقه‌ای خاص بشود»

اول این‌که «عده‌ای خاص» در میان نیست. دروازه‌ی حوزه و طلبگی به روی همه باز است. هر کسی که بخواهد از برکات تحصیل در حوزه بهره‌مند شود، می‌تواند وارد حوزه شود. کسی جلوی کسی را نگرفته است!

دوم این‌که کسب درآمد از طریق ارائه‌ی خدمات دینی لزوماً مساوی با استفاده‌ی ابزاری از دین به معنای منفی آن نیست؛ وگرنه معلم قرآن و دینی در مدارس نیز نباید حقوق بگیرد! استاد دانشگاه نیز که دروس معارف تدریس می‌کند نباید حقوق بگیرد! انتشاراتی هم که قرآن و مفاتیح و کتب دینی چاپ و منتشر می‌کند، باید همه‌ی این کارها را رایگان انجام دهد!

آن استفاده‌ی ابزاری از دین که ممنوع و مذموم است، این است که خود دین و کار دینی هدف نباشد؛ بلکه صرفاً بهانه‌ای باشد برای کسب درآمد. اما جایی که خود دین و کار دینی هدف اصلی باشد و در ضمن آن هدف دیگری نیز تأمین شود، این کار، استفاده‌ی ابزاری مذموم و ممنوع نیست. اغلب روحانیانی که با تحصیل در حوزه و با تبلیغ دینی از مزایای مادی آن نیز بهره‌مند می‌شوند، نسبت به این مزایا نگاه استقلالی ندارند و چنین نیست که اگر مزایا کم یا حذف شود، تحصیل و تبلیغشان نیز کم یا حذف شود. بله، اگر واقعاً طلبه‌ای باشد که تحصیل و تبلیغ را بهانه‌ای برای کسب درآمد قرار داده باشد، کار او استفاده‌ی ابزاری از دین به معنای منفی است. اگر چنین طلبه‌هایی باشند، قطعاً نسبت به دیگر طلبه‌ها در اقلیت هستند.

۴. درس و تحصیل و کار فکری با داشتن شغل منافاتی ندارد.

می‌گوید: «درس و تحصیل و کار فکری هم منافاتی با داشتن شغل و زحمت کشیدن ندارد»

من نمی‌توانم این سخن را بپذریم که اشتغال به کاری غیر علمی برای کسب درآمد مزاحم تحصیل و کار فکری نیست. کسی که روزی هشت ساعت اشتغال جدی دارد، چگونه می‌تواند ذهنی فارغ برای مباحث علمی داشته باشد؟! گذشته از فعالیت‌های کاری، گرفتاری‌های خانه و خانواده را نیز باید در نظر گرفت.

اگر بتوان از منبعی مناسب به طلاب علوم دینی کمک هزینه داد تا کم‌تر درگیر تأمین مخارج زندگی باشند و بیش‌تر برای مطالعه و تحقیق فراغت داشته باشند، چه اشکالی دارد؟! آیا این کار باعث تقویت نظام معرفتی دینی و پاسخ به نیازهای معرفتی جهان امروز نیست؟! آیا اگر منبعی مناسب برای این کار وجود داشته باشد، این کار ضرورت ندارد؟!

منبع مناسب این کار هم در خود دین پیش‌بینی شده است؛ خمس همان چیزی است که می‌تواند این نیاز مهم را برآورده کند. در قوانین اسلام بیان شده است که بخشی از خمس باید برای تقویت دین مصرف شود. انصافاً کدام کار بیش‌تر از ایجاد رفاه و امکانات برای دانشجویان و پژوهشگران علوم دینی می‌تواند دین را تقویت کند؟!

لازم به تذکر است که مراجع تقلید تنها بخشی از خمس را به عنوان شهریه‌ی طلاب مصرف می‌کنند و بخش‌های دیگر آن را در سایر کارهای خیر که منجر به تقویت دین است، صرف می‌کنند.

۵. بسیاری از طلاب تا آخر عمر در قم می‌مانند و شهریه دریافت می‌کنند.

می‌گوید: «بسیاری از طلاب و روحانیون تا آخر عمر خود در قم می‌مانند و شهریه دریافت می‌کنند»

عمر یک طلبه به دو دوره‌ی تحصیل و خدمت تقسیم می‌شود. استفاده از شهریه باید محدود به دوره‌ی تحصیل باشد. یک طلبه‌ی موفق بعد از سپری کردن دوره‌ی تحصیل، می‌تواند در قالب خدمت، درآمد مناسبی هم داشته باشد. مثلاً با تدریس و تألیف کتاب و تبلیغ و اشتغال در جایگاه‌های مناسب اداری و غیراداری می‌تواند هم خدمت کند و هم درآمد داشته باشد.

در قوانین پرداخت شهریه آمده است که یکی از شروط دریافت شهریه، نداشتن درآمد دیگر است. یعنی اگر دوره‌ی تحصیل طلبه به اتمام رسید و دست او در جایی به عنوان شغل و خدمت بند شد و در اثر آن خدمت، درآمدی برایش حاصل شد، شهریه‌اش قطع می‌شود. حال ممکن است در این میان، طلبه‌هایی باشند که یا توانایی ارائه‌ی خدمت درآمدزا را نداشته باشند یا این‌که خودشان بر اثر عافیت‌طلبی ترجیح بدهند تن به هیچ خدمت و کاری ندهند و هم‌چنان از شهریه‌ی اندک ارتزاق کنند، این دیگر سوءاستفاده‌ای نابخشودنی است و سیستم شهریه‌ی حوزه باید به‌گونه‌ای باشد که بتواند جلوی چنین سوءاستفاده‌هایی را بگیرد. متأسفانه هنوز سیستم شهریه‌ی حوزه به چنین قابلیتی نرسیده است و هستند طلبه‌هایی که سال‌های طولانی به اسم تحصیل و کار علمی، شهریه می‌گیرند و تن به هیچ خدمت جدی نمی‌دهند. البته تعداد این طلبه‌های مفت‌خور بسیار کم است و وجود چنین افراد فاسدی هرگز باعث نمی‌شود که اصل شهریه و سیستم پرداخت شهریه زیر سؤال برود.

۶. بسیاری از طلبه‌ها نسبت به هویت طلبگی خود دچار ابهام هستند.

می‌گوید: «برای بسیاری از طلاب، بعد از سال‌ها حضور در حوزه علمیه، سوالات دیگری نیز راجع به هویت شغلی و صنفی‌شان پدید می‌آید: شغل من چیست؟ سال‌ها تحصیل فقه و اصول دقیقا قرار است مرا مسلح به چه دانش‌هایی کند و چنین تخصصی دقیقا کدام نیاز جامعه و مردم را پوشش می‌دهد؟»

مسأله‌ی بحران هویت یک امر جدی و بسیار مهم است که در همه‌ی اقشار و اصناف کم و بیش وجود دارد و مورد توجه مسؤولان و دست‌اندرکاران است. حوزه نیز از این واقعیت مستثنا نیست و برنامه‌ریزی‌های خوبی برای هویت‌بخشی به طلاب (به‌ویژه طلبه‌های مبتدی) صورت گرفته است؛ اما این سخن که «بسیاری از طلاب دچار بحران هویتند» حرف گزافی است. از قضا اکثریت طلاب هویت صنفی خود را به‌خوبی می‌شناسند و برای این پرسش که «هویت و رسالت طلبه چیست؟» پاسخ مناسبی دارند. تعداد کمی از طلاب هستند که پاسخی مناسب ندارند و هنوز به کشف هویت خود نائل نشده‌اند.

این بسیار و اندک و اکثر و اقلی که عرض می‌کنم، مستند به آمار دقیقی نیست. من با تکیه بر حضور بیست ساله‌ی خود در حوزه‌ی علمیه‌ی قم و با تکیه بر آشنایی‌ام با طلبه‌ها در این بیست سال چنین حدس‌هایی می‌زنم. نمی‌دانم سخن گوینده‌ی این مطالب که بسیاری از طلاب را بی‌هویت می‌داند، تا چه اندازه مستند به آمار و شواهد است!

۷. دروس حوزه ناکارآمد است.

می‌گوید: «چرا یک طلبه برای رسیدن به اجتهاد به عنوان ارزشمندترین و اصلی‌ترین هدفی که برای ورود به حوزه تعریف شده، باید همه زندگی و عمر خود را وقف کند و نهایتا بعد از بیست سال درس خواندن، به اجتهاد که رسید انبان خود را از دانش و تخصص‌هایی که جامعه و نظام سیاسی از او می‌خواهند (پروژه اسلامی کردن همه علوم و تحقق شعار حداکثری پاسخ‌گویی دین به همه پرسش‌ها و نیازهای معاصر) خالی بیابد؟»

ناکارآمدی دروس حوزوی نسبت به نیازهای جامعه و جهان یک حقیقت است که خود حوزه و حوزویان بیش‌تر و پیش‌تر از دیگران متوجه آن هستند و برای اصلاح آن تلاش می‌کنند. بیش‌ترین کسی که این مسأله را مطرح کرده است، رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای است که یک شخصیت فرزانه‌ی حوزوی است. تغییر بیش از پانصد درصدی حوزه‌ی امروز نسبت به حوزه‌ی پیش از انقلاب گواه این تلاش اصلاح‌گرانه است. هرچند هنوز هم به دنبال تحول و تغییر مثبت بودن در حوزه یک مطالبه‌ی جدی و به‌حق است و باید حالاحالاها ادامه داشته باشد.

تشکیل مراکز تخصصی حوزوی برای علوم انسانی که از مقاطع کارشناسی تا دکتری را در رشته‌های قرآن، حدیث، فلسفه، کلام، اخلاق، فقه، حقوق، علوم تربیتی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخ، مدیریت، اقتصاد، هنر، سینما، تبلیغ، و... را دربرمی‌گیرد، از برکات همین تغییر و تحول است.

۸. حوزه و روحانیت وظایف خود را نسبت به جامعه و حکومت انجام نمی‌دهد.

می‌گوید: «امروز وکلا و نواب عام او از میان همه شؤون او فقط به تحصیل و تدریس - و نه حتی تبلیغ - اکتفا کرده‌اند.»

این سخن نیز اگر گویای یک دغدغه‌ی عمیق نسبت به نقش مبانی معرفتی و راهبردی حوزه در شکوه و اعتلای فرهنگ و نظام باشد، حرف حقی است و باید در جهت تقویت مبانی اجتماعی و حکومتی جامعه و نظام اسلامی با تکیه بر علوم و معارف اسلامی بیش از پیش کوشید؛ اما اگر منظور از این حرف، انکار همه‌ی زحمات و تلاش‌ها و خدمات علما و روحانیون قدیم و جدید حوزه نسبت به انقلاب و نظام و فرهنگ جامعه باشد، حرف بی‌جایی است که نادرستی آن روشن است.

فراموش نکنیم که اگر جامعه‌ی ایرانی ما به چنان سطحی از درک و آگاهی و گرایش و نیاز رسیده است که حوزه‌ی عظیم امروز با همه‌ی توان خود از عهده‌ی رفع نیازهایش برنمی‌آید، همه‌ی این رشد و ترقی و تعالی امروز جامعه، مرهون زحمات گذشته‌ی حوزه است. حوزه دایه‌ای بیگانه برای فرهنگ و نظام ایران اسلامی نیست؛ بلکه مادری دلسوز و مهربان است که چنان فرزند برومندی زاییده است که خود از عهده‌ی شیر دادن آن برنمی‌آید!

خلاصه آن‌که در نظام آموزشی حوزه، در سامانه‌ی پرداخت شهریه‌ی حوزه، در شبکه‌ی تبلیغ حوزه، و در سایر امور مربوط به حوزه ضعف و کاستی هست و بیان این کاستی‌ها خود، نوعی کمک به برطرف کردن آن‌ها است؛ اما این بیان‌ها باید دلسوزانه و منصفانه و منطقی باشد؛ نه از سر ستیز و بی‌انصافی و تخریب!

امتیاز کلی این مطلب (0)

0 از 5 ستاره
  • #2235

    شهاب الدین

    سلام خواستم بگم چه کسی می تونه بگه پول طلبه ها حرامه غیر خود طلبه ها. پول باید صرف دین بشه. کاش کاش هر کسی نتونه وارد حوزه بشه. جدی میگم مردم راضین یه عده با هوش بالا وارد حوزه بشن به خواست خودشون براشون بهترین امکانات رو هم در نظر بگیرن. مشکل جامعه ما کمبود طلبه نیست، اتفاقا زیاده. طلبه با بصیرت کمه. کاش همینطور هرکسی نمی تونه پزشک بشه متخصص تن مردم، هرکسی نتونه طلبه بشه متخصص روح و دین مردم. مگه همین شماها نمیگید که متخصص دین مراجعه کنید؟ حقوق بدین اما نه به هرکس از راه رسید وسلام

  • #1244

    شهاب

    مورد سوم:
    این هست که عرض میکنم یاللعجب!
    شما فرموده بودید "یکی از بزرگ‌ترین دست‌آوردهای روحانیت، انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی ایران است که به تنهایی برای اثبات کارکرد بی‌نظیر روحانیت کافی است." من خیلی ساده پرسیدم کدام کارکرد بی نظیر؟! نیازی به داستان سرایی نیست! خیلی ساده توضیح بدید چه باعث شده فکر کنید همه مردم دنیا دارن توی جنگل حیوان گونه زندگی میکنند و این فقط ماییم که داریم انسان وار اون هم به لطف "روحانیت مومن و توانا و هنرمند" زندگی میکنیم؟! بالاخره شما روحانیت را مأمور و مسؤول همه‌ی امور ریز و درشت فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‌دانید. چی باعث شده شما چنین فکری بکنید؟ اختلاس هامون؟! فقرمون؟! بی عدالتی هامون؟! تحجرمون؟! دین زدگی و دین گریزی جوان هامون؟! کدام اینها؟! کدام اینها اسلامیت هست برادر من! واقعا به نظرم زمان اون فرا رسیده که روحانیون با این تفکر پیله ای که به دور خودشون تنیدن رو کنار بزنن و در دنیای واقعی زندگی کنند، پروانه شدن خوب است!
    من اتفاقا خیلی هم واقع بینم و میانه ای با آرمانگرایی ندارم. همین واقع بینی هم باعث شده که تشکیک کنم در حکومت دینی غیرمعصوم که در تلاشه مشروعیتش رو از دین بگیره (همین تئوری که دوستان شما سالهاست در تلاش جا انداختنش هستند). چرا؟ چون اون وقت همه این کاستی هایی که هر دو ما بهش معترفیم پای دین نوشته میشه! والله دلم برای پیامبر مهربانی ها میسوزه! دلم برای امیرالمومنین میسوزه! دلم برای امام رضا میسوزه! دلم برای امام زمان میسوزه! دلم برای اخلاق، برای اسلام میسوزه! چه کردیم ما با این میراث؟!
    سپاسگزار از وقتی که میگذارید. شرمنده چون محدودیت کلمه بود مجبور شدم در سه نوبت پیام رو ارسال کنم. در نهایت اگر کلام در جایی تند بود مجدد عذر میخوام. حمل بر بی ادبی نگذارید، صراحت لهجه از ویژگی های بنده است.
    در نهایت، والله اعلم.

    ***** پاسخ *****

    گفتید «حکومت دینی غیرمعصوم»، از شما می‌پرسم: در زمان غیرمعصوم با حکومت چه باید کرد؟ برای این برهه از زمان چه نظریه‌ای را می‌پسندید؟ فکر می‌کنید دین برای چنین دوره‌ای چه ایده‌ای را ارائه کرده است؟ آیا با نظریه‌ی ولایت فقیه موافقید؟ من فکر می‌کنم نوع نگاه به حکومت دینی غیرمعصوم ریشه‌ی این مباحث سطحی است و اگر آن حل شود، این‌ها نیز حل می‌شود.

  • #1243

    شهاب

    در ارتباط با آیه 43 سوره نحل، مطابق تفسیر المیزان "آيه شريفه ارشاد به يكى از اصول عقلايى و احكام عام عقلى است، و آن عبارت است از وجوب رجوع جاهل در هر فنى به عالم در آن فن". که بسیار هم منطبق بر عقل و منطق است. اما این دستور، دستور تعبدی نیست و امرش هم امر مولوی نیست. در ضمن صرف تفسیر "اهل الذکر" از طرف برخی روحانیون (که از قضا خود رو تنها مرجع تفسیر قرآن میشناسند) به "روحانیون"، تضاد منافع (conflict of interest) داره و منطقا قابل قبول نیست. در هر حال، تفسیر "اهل الذکر" خیلی مبسوط در کتاب شریف المیزان داده شده (به خصوص در بخش بحث روایی) که میتونه مورد ارجاع قرار بگیره. اما جالبترین بخش کلام شما برای من این بخش بود: " اصطلاح «ربانیون» و «احبار» را که مورد توجه خاص قرآن است، می‌توان معادل اصطلاح «مجتهد» و «روحانی» و «کشیش» و «کاردینال» و «خاخام» در این روزگار دانست". در این رابطه اشاره میکنم به آیه 31 سوره توبه که میفرماید " اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح ابن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها وحدا لا اله الا هو سبحنه عما يشركون". قمی در تفسیر خود ذیل این آیه در روایتی از ابی جعفر (ع) آورده: و اما اين كه فرموده (اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا) از اين رو بوده كه يهوديان و مسيحيان گوش به حرف احبار و رهبان خود مى دادند، و آنها را كوركورانه اطاعت نموده و گفته هاى ايشان را مانند وحى منزل دانسته و با آن معامله دين مى كردند و آنچه اصلا به يادش نبودند اوامر خداى تعالى و كتابهاى آسمانى او و پيغمبران او بود كه بكلى پشت سر انداختند، پس در حقيقت بجاى اينكه خدا را رب خود بدانند احبار و رهبان را ارباب خود گرفتند. حالا قضاوت در ارتباط با جایگاهی که برخی روحانیون و مراجع (صد البته نه همه اونها که ما روحانیون دلسوز و با دانش و از قضا مخالف این دسته افراد کم نداریم) برای خود قائلند (مانند مقام ولایت مطلقه) و نحوه برخورد اونها با مردم و مردم با اونها در همین دوره 40 ساله مجدد بر عهده خوانندگان.
    در ارتباط با روایاتی هم که عنوان فرمودید، به علاوه ده ها روایات دیگر، اشاره به علم و عالم شده، حالا چه حکم معنی بشه، چه حاکم، چنین جایگاهی بر عالمان یک قوم و صاحبین اندیشه نهاده شده (نه لزوما روحانیون قوم). اینکه چجور این علم در تفاسیر دوستان محدود به همین علوم حوزوی میشه و روحانیون رو در همه علوم اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... صاحب نظر میکنه خودش جای تعجب بسیار داره. اتفاقا در اون متن اولی که نوشتم خواستم ازتون که چند نمونه از این دستاوردهای علمی حوزه که توسط روحانیون انجام و به جهان بیرون معرفی شده رو لیست کنید، مثلا بفرمایید در اقتصاد چه تئوری نابی از حوزه آمده و این چه دردی از جامعه اسلامی ما دوا کرده؟ که التفاتی نفرمودید. ما مردم هم اونوقت می بینیم در قبال این بودجه ها که برای تحقیق و تولید علم داده شده خوب خروجی هم بوده و تشکر هم می کنیم.
    مورد دوم:
    سعی میکنم مباحث سیاسی رو مختصر توضیح بدم و از روش رد شم. در ارتباط با آقای مصباح، نوار صحبت های ایشان در ارتباط با اون آقا موجوده. در یکی از این صحبتها نقل خاطره ای میکنند که نعوذ بالله امام زمان برای پیروزی فلانی دعا میکنند و کذا و کذا. همینطور سخنان آقای جنتی. اگر نیاز هست و امکانش هست میتونم فایلش رو آپلود بکنم. جان کلام من رو خودتون در جملاتتون گفتید. اینها که بزرگان شما هستند، وقتی خداشناسی و امام شناسی شون چنین هست و اینجور از یک تفکر فاسد در جهت جلب رضایت خدا و ولی خدا دفاع کردند، خوب دیگه توقعی از مریدانشون نمیشود داشت. العجب که این بصیرتی که چماقش رو سالهاست بر سر ما میزنید در همین بزرگواران وجود نداشت، وقتی همه دلسوزان کشور و نظام فریاد میزدند که این آقا شایسته چنین تکریم ها و حمایت هایی نیست. حالا هم چه رضایت خدا در کار بوده یا نه، این بزرگواران مسئول فجایعی هستند که بر سر کشور و منافع ملی آمد و باید پاسخگو باشند، نه اینکه ژست طلبکارانه بگیرند. احمدی نژاد یک فرد بود، اما این طاعونی که بر سر کشور آمد حاصل یک تفکر بود، نه یک فرد. صاحبین همین تفکر امروز در ستاد دیگری فعال اند. همون ها که میبایست پاسخگوی عملکردشون باشن، طلبکارانه فریاد وا مملکتا سر دادن! چه شده که حالا " چنین مؤمنان بابصیرتی برای رفتارها و گفتارهای خود تنها و تنها یک ملاک و معیار می‌شناسند و آن «رضایت خدا و ولی خدا» است" از خرج کردن از امام زمان درس نگرفتند، این بار از امام رئوف هزینه میکنند؟! کدام بصیرت؟! این هست که عرض میکنم ضربه ای که این تفکر از درون خود تشیع به تشیع در بین جوانان وارد کرد شاید در تاریخ کم سابقه باشد.
    آقای خامنه ای هم در خطبه نماز جمعه اشاره میکنند که در زمینه عدالت اجتماعی و سیاست خارجی نظر رییس جمهور به نظرشون نزدیکتره. مردم هم میتوانند قضاوت کنند دولتهای نهم و دهم در همین دو مورد چه عملکردی داشت. از نظر من هرکسی آزاد است از هر که میخواهد به هر طریقی دفاع و حمایت کند، قبل یا بعد از انتخابات. اما این حمایت ها مسئولیت و پاسخگویی هم لاجرم به دنبال خود دارد. طوفانی که در دولت دهم مملکت رو در نوردید، حاصل بادهایی بود که در دولت نهم کاشته شد.

    ********** پاسخ **********
    ********** پاسخ **********

    ۱. آیه‌ی سوره‌ی نحل در تأیید حکم عقل است. من هم چیزی غیر از این نگفتم!
    ۲. اهل الذکر یعنی کارشناسان فن. اصطلاح روحانی هم به کسی گفته می‌شود که کارشناس دین باشد. حال با کنار هم گذاشتن این دو حقیقت، شما بگویید برای فهم دین باید به چه کسی رجوع کرد؟! مطلب خیلی روشنی است. تفسیر برخی نیست! لزوم رجوع به کارشناسان هر فن یک حکم عقلی است و صرفاً سخن روحانیان نیست؛ لذا هیچ تضاد منافعی پیش نمی‌آید!
    ۳. صحبت بر سر اصل نهاد روحانیت است، نه روحانی یا روحانیان. همین که شما می‌پذیرید اصل نهاد روحانیت درست و لازم است و برخی از روحانیان و مراجع خوب و مورد تأیید هستند، کافی است. در این که برخی از روحانیان ناسره و نالایق‌اند با شما موافقم؛ از همین رو معادل امروزی واژه‌ی احبار و رهبان را تا کشیش و کاردینال و خامام توسعه دادم. احبار و رهبان در قرآن هم تمجید شده و هم توبیخ. این‌که روحانی هم خوب و بد دارد، بر کسی پوشیده نیست. تأکید می‌کنم: صحبت بر سر اصل نهاد روحانیت است، نه روحانی یا روحانیان!
    ۴. از این‌که معتقدان ولایت مطلقه‌ی فقیه را مصداق آیه‌ی ۳۱ سوره‌ی توبه دانستید معلوم می‌شود که معنای ولایت مطلقه‌ی فقیه را اصلاً نمی‌دانید!
    ۵. ادعای شما این است که روحانیان جایگاه و منصبی خودخوانده برای خود قائلند و چنین جایگاه و مأموریتی از طرف خدا ندارند. من در پاسخ قبلی ادله‌ی عقلی و قرآنی و روایی را ارائه دادم. آیا شما واقعاً می‌توانید این روایات را بر کسی غیر از علمای دینی تطبیق بدهید؟! آیا منظور از «امنای خدا در میان خلق»، «فرمان‌روایان جامعه»، «فقیه حقیقی که به مردم اجازه‌ی گناه نمی‌دهد و آن‌ها را از رحمت الاهی ناامید نمی‌کند» می‌تواند دانشمندان فیزیک و شیمی و پزشکی باشند؟! چرا باید کمر ابلیس از ظهور یک پزشک یا فیزیک‌دان یا ریاضی‌دان در میان قبیله‌ای بشکند؟! چرا باید ابلیس بیش‌تر از چیزی مانند مرگ یک ریاضی‌دان و فیزیک‌دان و... خوشحال نشود؟! لطفاً اندکی فکر کنید و بعد حرف بزنید! شما می‌توانید درباره‌ی اموری مثل ضعف سند این روایات صحبت کنید اما هرگز نمی‌توانید ادعا کنید که منظور از عالم و علما در این روایات، اعم از عالم دینی است!
    ۶. درباره‌ی اقتصاد اسلامی درست است که اقتصاد کشور خودمان به معنای درست کلمه، اسلامی نیست؛ اما اندکی زحمت بکشید و «اقتصادنا»ی شهید صدر را مطالعه کنید. اقتصاد برخی از کشورهای اسلامی در برخی حوزه‌ها بر مدار این کتاب حوزوی می‌چرخد و به همین دلیل برکات بسیاری را در پی داشته است.
    ۷. درباره‌ی حمایت ایدئولوژیک کسانی مثل آقای مصباح در برخی انتخابات‌ها به اندازه‌ی کافی توضیح عرض کردم. اگر می‌خواهید بحث را ادامه دهید، حرف جدید بزنید. تکرار حرف قبلی نشانه‌ی بی‌توجهی یا ضعف فهم نسبت به پاسخ است. اگر پاسخ را نادرست می‌انگارید، به موضع نقد، دقیق اشاره کنید. کلی‌گویی‌های قبلی را تکرار نکنید لطفاً!
    ۸. گفتید «صاحبان همین تفکر امروز در ستاد دیگری فعالند». بر اساس این معیار که شما معرفی می‌کنید، آقای روحانی نیز تداوم احمدی‌نژاد است؛ علاوه بر این که تداوم آقای هاشمی رفسنجانی و خاتمی نیز هست؛ زیرا برخی از اعضای دولت‌های این آقایان در ستاد آقای روحانی فعالیت می‌کنند! راستی چگونه یک نفر می‌تواند هم تداوم هاشمی باشد و هم تداوم خاتمی و هم احمدی‌نژاد؟!
    ۸. فرمایشتان درباره‌ی خطبه‌ی نماز جمعه‌ی امام خامنه‌ای و قضاوت درباره‌ی آقای هاشمی و آقای احمدی‌نژاد گفتاری علمی و قابل نقد نیست. حرف‌های کلی و شعاری مناسب گفت‌وگوی علمی نیست. این‌جا که میتینگ انتخاباتی نیست!

  • #1242

    شهاب

    سلام مجدد،
    ممنون از پاسختون و عذر تقصیر از این گمان که قصد انتشار نوشته ی بنده رو ندارید. البته یک پیشنهاد هم دارم برای اینکه مباحثه ابتر نمونه و احیانا اگر کسی این نظرات رو (بجز بنده و شما) مطالعه میکنه فرصت تفکر داشته باشه و همچنین برای جلوگیری از سوء برداشت (مثل برداشت من)، شما میتونید پاسخ بنده رو منتشر کنید، و بعد هر زمان که فرصت داشتید پاسخ خودتون رو بنویسید. البته این فقط یک پیشنهاده و اینجا صفحه شخصی شماست و شما یقینا آزادید هرطور خودتون مصلحت میدونید عمل کنید.
    و اما بحثمون...
    پیشتر میخوام عرض کنم که به هیچ وجه قصد مراء و جدل ندارم که "عَنِ النَّبِیِّ - صلَی الله علیه و آله - قالَ: لا یَسْتَکمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإیمانِ حَتّی یَدَعَ الْمِراءَ و إنْ کانَ مُحِقّاً." که اگر به گفته شما چنین هدفی داشتم میرفتم جای دیگری که مخاطب بیشتری داشته باشم و احیانا سوت و کفی هم برام بزنن.
    فرمودید مغالطه کردم و راست و دروغ و درست و غلط رو به هم آمیختم و کلی گویی کردم! در ارتباط با درست و غلط، خوب بله امر نسبی هست. ممکنه چیزی در ذهن من درست باشه اما مطابق نظر شما غلط، تا اینجا مشکلی نیست. اما اتهام دروغ رو بر نمیتابم. دقیقا چه دروغی گفتم؟ اتفاقا کلی گویی هم نکردم، نقدی نوشتم بر مقاله خود شما. هرجا هم نیاز بوده مستقیما به متن و نوشته خودتون رجوع دادم. سئوالهای واضحی پرسیدم که خوب شما هم پاسخ ندادید یا گزیده پاسخ دادید. پیشتر گفتم که من صریح اللهجه هستم. اهل منبری سخن گفتن، داستان سرایی و قافیه پردازی نیستم. اگر این صراحت لهجه برای شما و مخاطبینتون آزار دهنده است، بفرمایید، به نظرتون احترام میگذارم و دیگه نمینویسم.
    مورد اول:
    در مورد نگهبان بودن روحانیون: فرمودید "حتا برای نگهبانی از اموال مردم نیز اجازه و نصب مردم لازم نیست، چه برسد به نگهبانی از دین مردم!". بله این جمله درسته، اما گویا شما فراموش کردید که این مثال نگهبان رو در توجیه چه مسئله ای آوردید. یکبار دیگه متن خودتون رو مطالعه کنید. بله همه ما نسبت به نگهبانی از جان و مال و دین مردم مسئولیم. اما دقت کنید این جمله قید "همه" داره. محدود به هیچ گروه خاصی نیست، عام هست. لذا تا زمانی که مسئولیتی مستقیما از طرف صاحب مال بر دوش کسی یا گروه خاصی گذاشته نشده باشه، نمیشه بابتش طلب دستمزد کرد! این مثال شما مثل این میمونه که بنده برم در خونه همسایه رو بزنم بگم من دیروز از ماشین شما که توی کوچه پارک بود (بدون درخواست شما) نگهبانی کردم، پولش رو بده! تازه نگهبانی هم که بر مسئولیتی گمارده شده در قبال اتلاف مال مسئول هست. یعنی اگر شما به نگهبانی دستمزدی دادید و او در امر نگهبانی کوتاهی کرد و مال شما مورد تعرض قرار گرفت، مواخذه خواهد شد و باید پاسخگو باشه! حالا سئوال بنده واضحه! این که چه کسی این مسئولیت نگهبانی از دین (به همون معنای عام، یعنی همه زندگی مردم نه فقط احکام شرعی مستحدثه و غیرمستحدثه) رو بر دوش روحانیون گذاشته که بابتش طلب دستمزد میکنن؟ و بر فرض پذیرش مسئولیت نگهبانی روحانیون در قبال دین، آیا روحانیت حاضره پاسخگوی عملکرد و دستمزدی که در همین حدود 40 سال گرفته، باشه؟ یا فقط قرار است از جایگاهی مقدس به مردم امر و نهی کند و مورد سئوال هم قرار نگیرد؟ ببینید برادر عزیز، مشکل من با این دیدگاه خود خوانده و قیم گونه هست! اینکه گروهی خودشون رو قیم دین مردم میدونند. خوب همین دیدگاه در کلیسای مسیحیت هم هست که عده ای این نگهبانی از دین رو حق خودشون میدونن و بر مردم واجب شرعی هست که هزینه اش رو پرداخت کنن. خوب ما با همین پدیده مواجهیم. تازه ما اینجا به نظرم چند مرحله از مسیحیان جلوتر هم زدیم! شما همین جمله خودتون رو عنایت کنید: " روحانیت را مأمور و مسؤول همه‌ی امور ریز و درشت فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‌دانند. در یک کلام هر چیزی که به‌گونه‌ای در تحقق حیات طیبه نقش دارد، در قلمرو دین و در حوزه‌ی مسؤولیت روحانیت داخل می‌شود." این حرفها اگر معنای مالکیت نمیده پس چه معنایی میده؟! البته من از صداقت شما تشکر میکنم. قضاوت هم بر عهده خوانندگان.
    در ضمن عرض کنم که نباید این موضوع با مقوله مرجعیت فقهی فقها (در زمینه احکام شرعی) خلط بشه. به نظرم پاسخ شما بیشتر در باب مرجعیت وارده. در مورد این باب تا حدود زیادی با استدلال عقلی شما موافقم. البته در اون زمینه کلام بسیار رفته و رفته ام. یعنی یقینا انتقادات بسیار روایی به این سبک کنونی و سنتی مرجعیت وارده. برای مثال همین مقوله تقلید از مرجع اعلم. تو همین ظرف مثال شما، شبیه این هست که فردی برای درمان همه بیماری ها، از دندان درد گرفته تا کمر درد و معاینه چشم و عمل باز قلب، سراغ یک پزشک اعلم برود. یقینا هیچ عقل سلیمی این رو تایید نمیکنه و برای هر دردی متخصصی رو پیشنهاد میکنه. در انتهای کلامتون اشاره ای طعنه وار به پلورالیسم دینی و هرمونوتیک فلسفی کردید، که من هم ترجیح میدم وارد این بحث نشم. فقط اینکه به نظرم خیلی از ترکیب ها و واژه ها توی فضای عام حوزه علمیه یک معنی میدن و در واقعیت یک معنی دیگه. یکی از اون ترکیب های مفلوک همین پلورالیسم هست.

    ********** پاسخ **********
    ********** پاسخ **********

    علیکم السلام
    ۱. درباره‌ی پیشنهاد انتشار نظر پیش از پاسخ باید عرض کنم که از آن‌جایی که این‌جا صفحه‌ی شخصی بنده است، اگه نظری را بدون توضیح منتشر کنم، ممکن است چنین تلقی شود که مورد تأیید من است؛ بنابراین نظرهای مخالف را حتماً باید با یک توضیح یا پاسخ منتشر کنم تا برای مخاطبان دیگر معلوم شود که موضع من در برابر محتوای این نظر چیست.
    ۲. مثال نگهبان درباره‌ی کارکرد روحانیت بود. ارتباطی با دستمزد ندارد. نویسنده‌ی مطلب مورد نقد گفته بود «اکثریت طلاب و روحانیون اگر شاغل نباشند نه کاری انجام می‌دهند و نه مثل مردم عادی و کارگران زحمتی می‌کشند»، به همین دلیل علاوه بر کارکردهای اثباتی، کارکرد دفاعی روحانیت را هم گوشزد کردم.
    ۳. روحانیان به حکم «لانرید منکم جزاء و لا شکورا» از کسی دستمزد طلب نمی‌کنند و نباید بکنند. اگر شما طلبه و روحانی‌ای سراغ دارید که دستمزد طلب می‌کند، در روحانیتش شک کنید. دقت کنید که دریافت هدیه و احسان را با طلب دستمزد خلط نکنید!
    ۴. شما مسؤولیت و وظیفه را با مالکیت و حق خلط کرده‌اید. عبارت من بزرگی و عظمت مسؤولیت و وظیفه‌ی روحانیت را نشان می‌دهد، نه حقوق و مالکیتش را. اگر شما قبول دارید که دین از سیاست و اجتماع جدا نیست و قلمرو دین همه‌ی امور ریز و درشت را که در سعادت حقیقی انسان دخیل است، شامل می‌شود، پس روحانیان هم به عنوان کارشناسان دین نسبت به همه‌ی آن امور مسؤول و مورد بازخواست هستند.
    ۵. اگر پزشک اعلمی بود که در همه‌ی رشته‌های پزشکی اعلم بود، باید فقط به او مراجعه کرد؛ اما اگه چنین پزشک جامعی وجود نداشت، آن‌وقت باید در هر بخش از پزشکی به اعلم آن بخش رجوع کرد. فقه و مرجعیت هم همین‌طور است.
    ۶. افاضه‌ی عجیبتان را درباره‌ی پلورالیزم و هرمونوتیک متوجه نشدم!

  • #1241

    شهاب

    خوب برادر شما كه كلام مارو اصلا منتشر هم نكردى! البته مزيتى هم داشت، اونهم اين كه عيار ارزش و اهميتى كه شما براى حق گويى و حق محورى قائلى بر ما عيان شد. كاش اندكى از اين اهميت رو هم حتى فقط در همين كلام براى آزادى انديشه و بيان قائل بوديد. على اى حال، انشالله خداوند همه ما رو به راه راست هدايت كنه و از خود حق پندارى، استبداد انديشه و تحجر دور كنه، كه بحق اين سه شمشير بران فرق مولا على (ع) رو شكافت نه ابن ملجم.

    ***** پاسخ *****

    دیگران رو زود قضاوت نکنید! من هم گرفتاری‌های علمی و غیرعلمی خودم رو دارم و فرصتم برای رسیدگی به امور سایت محدود است. تا کنون نشده است که کسی حرفی منطقی یا شبه منطقی بزند و من آن را نادیده بگیرم.

  • #1240

    شهاب

    پیش از طرح موضوع عرض کنم که بنده انسان دین داری هستم. اندک مطالعه پراکنده ای هم کرده ام. دغدغه دین و دینداری هم دارم. لذا فکر نکنید که در تضاد با شما عنادی نهفته است. عرض کردم که اتفاقی وبسایتتون رو دیدم اما به نظرم آمد که نیاز هست حسب وظیفه نکاتی رو توضیح بدم.
    حالا که شما هم آگاه به ارزش حق و حقیقت هستید شاید بشود بحث سازنده ای رو پیش برد. من پیشاپیش به خاطر صراحت لهجه عذر میخوام اما باعث میشه کمتر تعارف کنیم و حاشیه نریم.
    فرمودید روحانیون نگهبانان دین اند و "اگر نگهبانی شبانه‌روزی روحانی‌ها نباشد، شیاطین انس و جن یک شبه ایمان و اعتقاد مردم را از بین می‌برند". واقعا اینطوره؟! اون نگهبان اموال مردم در مثال شما به خواست خود صاحبین مال از اونها نگهبانی میکنه. حالا مردم از شما خواستن از دینشون محافظت کنید؟! رفراندومی برگزار کردید حاصل چنین شده؟! کی به شما مجوز داده خودتون رو نگهبان دین مردم بدونید؟! مردم؟! معصوم؟! کی دقیقا؟؟ چه کسی این مقام ولایت رو به فقها داده؟! خواهشا نقل احادیث ضعیف السند و مقبوله و اینها نکنیم و استدلال منطقی بکنیم و رو هوا حرف نزنیم.
    بعد فرمودید "اگر کسی می‌خواهد از کارکرد روحانیت مطلع شود، تماسی با دشمنان درجه‌ی یک اسلام و مسلمانان بگیرد و اهمیت و نقش روحانیت را در حفظ اسلام و جامعه‌ی اسلامی از آن‌ها جویا شود!". این رو بسیار با شما موافقم. یعنی "روحانیون در قدرت" ظرف کمتر از 40 سال چنان دین و دیانت و دینداری رو از جامعه ایرانی زدودند که دشمنان درجه یک اسلام بعد از قریب به 1400 سال تلاش نتوانسته بودند چنین کنند.
    فرمودید "تازه این‌ها تنها کارکرد دفاعی روحانیت است. روحانیت علاوه بر این، کارکردهای ایجابی زیادی هم دارد که تبیین و تعلیم و ترویج معارف دینی، گشودن گره‌های فکری و اعتقادی، اصلاح فرهنگ و سبک زندگی و تبلیغ فرهنگ دینی و سبک زندگی اسلامی، کوشش برای برپایی حکومت اسلامی و گسترش عدالت در سایه‌ی آن، تقویت تمدن اسلامی در ابعاد جهانی نمونه‌هایی از این کارکردها است." شما واقعا چنین فکر میکنید؟! به نظرم زمان اون رسیده که از حبابی که دور خودتون ایجاد کردید بیرون بیایید و در دنیای واقعی زندگی کنید. گسترش عدالت؟!!! تقویت تمدن اسلامی در ابعاد جهانی؟!!!! یعنی دود از کله آدم بلند میشه! میشه چند نمونه از این عدالت گستری یا تمدن جهانی رو بیان کنید ما بهتر متوجه فرمایشات شما بشیم؟ میشه دو تا از دستاوردهای علمی حوره های علمیه با بودجه های میلیاردی رو عنوان کنید؟ مثلا در ارتباط با همین اسلامی کردن علوم که همین حجت الاسلام خامنه ای هم کلی برش تاکید دارن. مثلا اشاره کنید به یکی از دستاوردهای علمی-اسلامی که حوزه به جامعه جهانی ارائه کرده.
    فرمودید "یکی از بزرگ‌ترین دست‌آوردهای روحانیت، انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی ایران است که به تنهایی برای اثبات کارکرد بی‌نظیر روحانیت کافی است." کدام کارکرد بی نظیر بزرگوار؟! فقر؟ فحشا؟ دزدی؟ بی عدالتی؟ اختلاس های چند هزار میلیاردی که نباید کش داد؟ خفقان و فضای امنیتی؟ از دیوار سفارت بالا رفتن ها؟ آمار اعدام؟ اعتیاد؟ فرا قانونی بودن عده ای در نظام؟ عدم پاسخگویی عده ای در نظام؟ گشت ارشاد؟ اسکله های قاچاق؟ بابک زنجانی؟ حسابهای قوه قضائیه؟ رد صلاحیت های فله ای؟ زندانی های عقیدتی و سیاسی؟ حبس و حصرهای غیر قانونی و ناعادلانه؟ ممنوع الصدایی و ممنوع التصویر کردن شهروندها؟ تحریم های کاغذ پاره؟ آتش زدن پرچم کشورها؟
    اینها همون چیزهایی هست که شما بهش میگید کارکرد بی نظیر؟ همین به آمار کاندیدای محبوب خودتون نگاه کنید بگید کارکرد روحانیت بی نظیر بوده؟ کدام الگوی مدیریتی از نظام بی نظیر هست؟ بدیم بقیه کشورهای دنیا هم که زنبیل گذاشته بودن از این الگو استفاده کنن خوب. من علاقه ای به ورود به مباحث سیاسی نداشتم اما فراموش نکنید همین مقتدای شما آمد گفت امام زمان داره برای رای آوردن فلانی دعا میکنه! مقتدای دیگرتان آمد گفت نظر من به فلانی نزدیکتره! هشت سال مملکت رو، آینده جوون ها رو به خاک سیاه نشوندن! بعد که تشت رسوایی از بالای بام افتاد و مملکت به قعر چاه رفت، حالا هم که عده ای در تلاشند کشور رو از این باتلاق بیرون بکشند همون آدم ها که مسببین اصلی این پیشامدها هستن اومدن رنگ عوض کردند و در لباس طلبکار ظاهر شدن! واعجبا!
    از دید من روحانیت تنها یک وظیفه تبلیغی برای دین بر عهده داشته که در اون هم بسیار ضعیف و ناکارآمد عمل کرده. میلیارد میلیارد بودجه فرهنگی از طرق مختلف گرفته و کارنامه 40 ساله تبلیغی اش هم عیان هست.
    نکنید برادر من! کاری که روحانیت مسیحی و کلیسا با مسیحیت کرد شما با اسلام نکنید! خودتون رو قیم مردم ندونید! صاحب دین مردم و نگهبان خود خوانده دین مردم ندونید! مقام ولایت مطلقه (نعوذ بالله که جایگاه معصوم هست) برای خودتون قائل نشید. تو زندگی مردم سرک نکشید! خودتون رو ورای قانون نبینید!
    "امیدوار بود آدمی به خیر کسان/مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان"
    به خدا قسم این کارها که برخی به اسم انقلابی گری و دین و دیانت میکنند با ابتدائیات اسلام در تعارضه. هشت سال تمام خاک مملکت رو به توبره کشیدند و اخلاق رو در جامعه سر بریدند! مردم رو ناامید و خسته نکنید! وقایع امروز ونزوئلا رو ببینید و درس بگیرید. بیایید به میانه روی و پرهیز از افراط که چه زیبا فرمود امیر مومنان که "خیر الامور اوسطها".
    والسلام

    ********** پاسخ **********
    ********** پاسخ **********

    قرار شد «دقیقاً به نکته‌ی مورد تأملتون اشاره کنید تا درباره‌ش گفت‌وگو کنیم»؛ ولی شما باز همون کلی‌گویی سابقتون رو ـ البته این‌بار با تفصیل ـ تکرار کردید!
    شما خواسته یا ناخواسته از مغالطه‌ی انبوه‌گویی بهره بردید که شیوه‌ای جدلی است و شایسته‌ی مباحثات علمی نیست!
    من احصا کردم؛ شما در این پیامتون بیش از چهل مطلب رو بیان کردید که با زیرکی راست و دروغ و درست و غلط رو با هم آمیختید و شوربایی پخته‌اید که اگر من بخواهم به آن پاسخی عرض کنم، دو راه دارم:
    ۱. مثل خودتان با تمسک به مغالطه‌ی انبوه‌گویی، درست و غلط را به هم ببافم و فله‌ای از سخنان آشفته و درهم ولی عوام‌پسند ارائه کنم؛
    ۲. یک‌یک این چهل ادعا را بررسی کنم و به هر کدام پاسخ مقتضی عرض کنم.
    روش اول در مرام بنده نیست. ترجیح می‌دهم کلامتان را بی‌پاسخ منتشر کنم ولی با روش خودتان پاسخ ندهم.
    روش دوم هرچند خوب است، اما فرصت بسیار زیادی می‌طلبد. اغلب این شبهه‌ها پاسخ مفصل دارند. من برای هر کدام، یک صفحه هم بخواهم بنویسم، می‌شود چهل صفحه! نه فرصتش را دارم و نه مناسب این مقام است.
    البته روش سومی هم وجود دارد و آن این‌که چند مورد مهم از مطالبتان را گزینش کنم و صرفاً به آن‌ها بپردازم و بقیه را برای دیگران بگذارم. آری چنین می‌کنم!
    مورد اول:
    گفتید: «روحانی با نگهبان اموال مردم فرق دارد. نگهبان اموال مردم با اجازه و خواست خود آن‌ها از اموالشان نگهبانی می‌کند اما روحانی از که اجازه گرفته است؟!»
    یک نکته درباره‌ی نگهبانی از اموال مردم دارم و چند نکته درباره‌ی نگهبانی از دین مردم:
    نکته‌ی یکم: حتا برای نگهبانی از اموال مردم نیز اجازه و نصب مردم لازم نیست، چه برسد به نگهبانی از دین مردم! بر هر کسی لازم است نسبت به اموال دیگران توجه داشته باشد و اگر آن‌ها را در معرض تلف دید، در حد توان باید از آن‌ها مراقبت کند. هیچ کسی نمی‌تواند به بهانه‌ی نداشتن اجازه یا نداشتن مأموریت از طرف مردم، از حفظ اموال آن‌ها سرباززند و بگوید: مال مردم به من چه!
    نکات مربوط به نگهبانی روحانیان از دین مردم:
    ۱. دلیل عقلی
    لزوم رجوع به متخصص و مسؤولیت و تعهد متخصص در حوزه‌ی تخصصش یک اصل عقلایی است و مورد پذیرش همه‌ی عقلای عالم است. همان‌طور که بیمار برای مداوای خود و راننده برای تعمیر اتومبیل خود و مستأجر برای ساخت خانه‌ی خودش به متخصص (پزشک، مکانیک، و معمار) مراجعه می‌کند، مؤمن و متدین هم باید برای کسب و تکمیل معرفت دینی خود به متخصص (روحانی) رجوع نماید. پزشک و مکانیک و معمار و روحانی هم به حکم تخصصشان موظف‌اند در حوزه‌ی تخصصشان خدمت کنند. حتا اگر دیگران به آن‌ها مراجعه نکنند، آن‌ها وظیفه دارند به سراغ مردم بروند و آن‌ها را از جهل و اشتباه برهانند.
    شاید شما بخواهید با تکیه بر برخی مبانی نادرست معرفت‌شناختی (مثل نسبیت و پلورالیزم معرفت) و هرمنوتیکی (مثل مفسرمحوری و تعدد فهم‌ها) تخصص روحانیان را در فهم دینی زیر سؤال ببرید؛ اما این دیگر خروج از موضوع است و بحثی مستقل می‌طلبد. اگر در این باره ابهام داشتید، می‌توانم توضیح بدهم.
    ۲. آیه
    قرآن صریحاً علمای جامعه را (در همه‌ی جوامع اعم از یهودی و مسیحی و اسلامی) مسؤول تعلیم و ترویج معارف دینی می‌داند و یکی از دلایل عقب‌ماندگی دینی جامعه را کوتاهی علما در انجام وظیفه می‌شمارد؛ چه آن‌جا که جاهلان را به پرسش از اهل علم امر می‌کند (فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون ـ نحل، ۴۳) و چه آن‌جا که اهل علم را به خاطر کتمان حق توبیخ می‌کند (إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ – بقره، ۱۷۴)اصطلاح «ربانیون» و «احبار» را که مورد توجه خاص قرآن است، می‌توان معادل اصطلاح «مجتهد» و «روحانی» و «کشیش» و «کاردینال» و «خاخام» در این روزگار دانست.
    ۳. احادیث
    احادیثی که مرجعیت علمی و دینی علمای دین را بیان می‌کنند، تواتر لفظی اگر نداشته باشند، یقیناً تواتر معنوی دارند. برخی از آن‌ها را در این مقاله بیان کرده‌ام. چند مورد دیگر نیز در این‌جا اضافه می‌کنم:
    ـ عالمان امنای خدا در میان خلق اویند؛ العلماء امناء الله علی خلقه. (کنزالعمال)
    ـ عالمان فرمان‌روایان جامعه‌اند؛ العلماء حکام علی الناس. (غررالحکم)
    ـ آیا شما را از فقیه حقیقی آگاه نکنم؟ کسی که در معاصی خدا به مردم جواز ندهد و از رحمت خدا نومیدشان نکند و از مکر و عذاب خدا آسوده خاطرشان نسازد و از قرآن به چیز دیگر رونکند؛ الااخبرکم بالفقیه حق الفقیه؟ من لم‌یرخص الناس فی معاصی الله و لم‌یقنطهم من رحمة الله و لم‌یؤمنهم من مکر الله و لم‌یدع القرآن رغبة عنه الی ما سواه. (تحف العقول)
    ـ هیچ چیز برای ابلیس کمرشکن‌تر از عالمی نیست که در میان قبیله‌ای سربرآورد؛ ما من شیء اقطع لظهر ابلیس من عالم یخرج فی قبیلة. (کنزالعمال)
    ـ برای شیطان مرگ هیچ مؤمنی خوشایندتر از مرگ یک فقیه نیست؛ ما من احد یموت من المؤمنین احب الی ابلیس من موت فقیه. (الکافی)
    ـ خدایا، جانشینان مرا رحمت فرست. پرسیدند: یا رسول الله، جانشینان تو کیانند؟ فرمود: آنان که بعد از من می‌آیند و حدیث و سنت مرا برای مردم نقل می‌کنند؛ اللهم ارحم خلفایی. قیل: یا رسول الله و من خلفائک؟ قال: الذین یأتون من بعدی و یروون عنی حدیثی و سنتی. (وسایل الشیعه)
    ـ خداوند از علما پیمان گرفته است که در برابر تندروی ستمگران و فروماندگی بینوایان ساکت ننشینند؛ و ما اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم. (نهج‌البلاغه)
    این‌ها تنها نمونه‌ی بسیار محدودی از احادیث این باب است.
    یکی از اشتباه‌های شما این است که «نگهبانی» را با «مالکیت» خلط کرده‌اید و گمان کرده‌اید روحانیان و علمای جامعه‌ی اسلامی مانند کشیشان مسیحی مدعی مالکیت دین و سعادت دینی مردم هستند!
    مورد دوم:
    گفتید: «همین مقتدای شما آمد گفت امام زمان داره برای رای آوردن فلانی دعا میکنه. مقتدای دیگرتان آمد گفت نظر من به فلانی نزدیکتره»
    علامه مصباح یزدی از احمدی‌نژاد حمایت کرد و فرمود: رضایت امام زمان در این است که به او رأی بدهیم. بعد از سال‌ها که برخی عیب‌های احمدی‌نژاد آشکار شد، از او انتقاد کرد. این مطلب برای اهل فهم معمای پیچیده‌ای نیست؛ ولی با این حال برایتان توضیح می‌دهم:
    راز حمایت ایدئولوژیکی (=دینی و ایمانی) آقای مصباح و بسیاری دیگر از نیروهای ارزشی از آقای احمدی‌نژاد یا هر کس دیگر در این است که چنین مؤمنان بابصیرتی برای رفتارها و گفتارهای خود تنها و تنها یک ملاک و معیار می‌شناسند و آن «رضایت خدا و ولی خدا» است. کاری با بازی‌های سیاسی و زد و بندهای دیگران ندارند. بنده‌ی خدایند و تنها برای خدا کار می‌کنند. سیاستشان به معنای واقعی کلمه عین دیانتشان است. وقتی حرف می‌زنند و از کسی حمایت می‌کنند که برایشان یقین حاصل شده باشد رضایت خدا و امام زمان در آن کار است. وقتی هم به چنین یقینی می‌رسند، حمایت خود را ابراز می‌کنند و ابایی از بیان عقیده‌ی خود مبنی بر کشف اراده و رضایت خدا و امام زمان ندارند. مانند امام روح الله که بی‌پرده اعتقاد قلبی‌اش را بر زبان جاری کرد و فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» و باکی از این نداشت که در عرف دیپلماتیک دنیا چنین سخنی مرسوم است یا خیر.
    اگر من و شما در کارهای سیاسی و غیرسیاسی خود طوری هستیم که نمی‌توانیم قسم بخوریم که این کار من یقیناً مورد رضایت خدا و امام زمان است، اشکال از ما است. کار پاکان را قیاس از خود مگیر! ما نیز باید بکوشیم چنان زندگی کنیم که ریز و درشت کارهایمان بر مبنای رضایت ولی خدا شکل بگیرد؛ نه این‌که از خدامحوریِ رفتار و گفتار دیگران تعجب کنیم و به آن‌ها خرده بگیریم!
    اما این‌که آیت الله مصباح بعد از مدتی که برخی ضعف‌های احمدی‌نژاد را دید، از او انتقاد کرد و از برخی کارهایش تبری جست، این نیز برای اهل فهم امری سهل و پذیرفتنی است؛ بلکه اگر غیر از این بود، جای تعجب بود. حمایت از کسی در زمانی برای کاری، هرگز به معنای حمایت مطلق از او برای همیشه نیست. مگر شما که از آقای X حمایت می‌کنید، او را برای همیشه ضمانت می‌کنید؟! آیا امکان ندارد روزی برسد که از عملکرد او ناراضی شوید و از او انتقاد کنید؟! اگر در آینده از او انتقاد کنید و از کارهایش تبری بجویید، باید انتخاب و حمایت الآن شما را زیر سؤال برد؟! این چه منطقی است؟!
    مخالفان مصباح انتقادهای او را از عملکرد احمدی‌نژاد طوری وانمود می‌کنند که انگار او از حمایت پیشین خود پشیمان شده است ولی از سر کبر به اشتباه خود اعتراف نمی‌کند و از مردم عذرخواهی نمی‌کند! نه جانم! آقای مصباح و همه‌ی کسانی که از آقای احمدی‌نژاد در سال ۸۴ و نیز در سال ۸۸ حمایت کردند، هیچ کدام از حمایت خود پشیمان نیستند. در آن زمان بهترین کار را کردند. زمانی هم که از او انتقاد کردند و از برخی کارهایش تبری جستند، باز هم بهترین کار را کردند. اگر دیگرانی توان فهم این انعطاف حکیمانه را ندارند، قصور از ما نیست.
    اما فرمایش امام خامنه‌ای در آن خطبه‌های حساس نماز جمعه‌ی سال ۸۸ (بعد از اعلام نتایج انتخابات و آغاز شورش شوم سبز) که در ضمن نکات مربوط به انتخابات و بدرفتاری‌های نامزدها و طرفدارانشان، قضاوتی درباره‌ی هاشمی و احمدی‌نژاد فرمود و در ضمن تعریف و حمایت از هر دو، انتقادهایی نیز از دو طرف ابراز داشت و درباره‌ی برخی اختلاف نظرهای کلان مدیریتی بین هاشمی و احمدی‌نژاد فرمود: نظر احمدی‌نژاد به نظر بنده نزدیک‌تر است؛ من نمی‌دانم این واقعه‌ی سبک و آسان چگونه است که هضم آن برای هاضمه‌ی سیاسی شما سنگین است و در گلویتان گیر کرده است؟! کجای کار عیب دارد؟! آیا این اظهار نظر برای رهبری جرم است؟! آیا ناقض دموکراسی بود و در نتیجه‌ی انتخابات تأثیر گذاشت؟! آیا رهبری باید طبق میل شما رفتار کند و حرف بزند؟! دقیقاً از کجای کار می‌نالید؟!
    مورد سوم:
    گفتید: «از دید من روحانیت تنها یک وظیفه تبلیغی برای دین بر عهده دارد.»
    کاملاً حق با شما است و تنهاترین وظیفه‌ی روحانیت تبلیغ دین است؛ اما اشکال کار شما این است که قلمرو دین را بسیار محدود دیده‌اید. همسو با سکولاریسم گمان می‌کنید که دین صرفاً در بُعد فردی زندگی انسان جایگاه دارد و باید دست و پای دراز دین را برید و در کنج محراب عبادت تنها رهایش کرد. اما آنان که دین را برنامه‌ی جامع زندگی انسان می‌دانند و تنها ضامن تحقق حیات طیبه را جاری شدن خون دین در همه‌ی شریان‌ها و شاهرگ‌ها و مویرگ‌های پیکر جامعه می‌دانند، روحانیت را مأمور و مسؤول همه‌ی امور ریز و درشت فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‌دانند. در یک کلام هر چیزی که به‌گونه‌ای در تحقق حیات طیبه نقش دارد، در قلمرو دین و در حوزه‌ی مسؤولیت روحانیت داخل می‌شود.
    درباره‌ی قلمرو دین اگر خواستید، می‌توانیم مفصل‌تر بحث کنیم.
    برادر من، اشکال اساسی اندیشه‌ی شما این است که جمهوری اسلامی ایران را فقط آرمانی می‌بینید و ایده‌آل می‌خواهید. به این داستان خوب توجه کنید:
    جنگل بی‌قانونی را تصور کنید که کودکی در آن‌جا متولد می‌شود (یا در آن‌جا رها می‌شود). خطرهای زیادی در کمین این کودک است تا او زنده نماند و طعمه‌ی درندگان شود؛ اما این کودک با حمایت و یاری برخی حیوانات مانند لاک‌پشت‌ها و آهوها و دلفین‌ها و لک‌لک‌ها زنده می‌ماند و رشد می‌کند و بزرگ می‌شود و به جایی می‌رسد که دیگر درندگان نمی‌توانند برای او خطری دفع‌ناشدنی باشند.
    این بچه‌انسان خیلی شبیه حیوانات است؛ اما نه چنگ و دندان شیر و ببر و گرگ را دارد و نه بال و پر عقاب و شاهین را و نه پای نیرومند پلنگ را و نه دندان‌های کوسه را؛ هرچند دشمنان درنده‌اش از قابلیت بی‌نظیر او اطلاع دارند و می‌دانند که این انسان با همه‌ی بی‌چنگ و دندانی‌اش از همه‌ی آن‌ها قوی‌تر است و می‌تواند همه‌ی آن‌ها را تحت کنترل خود درآورد؛ به همین خاطر می‌کوشند تا او را در حد یک حیوان ضعیف و ناتوان نگه دارند و نگذارند از امتیازهای فراحیوانی‌اش آگاه شود و آن‌ها را به کار ببندد. به او تلقین می‌کنند که نه‌تنها چیزی فراتر از سایر حیوانات ندارد، بلکه بسیاری از ارزش‌های حیوانی مانند چنگ و دندان و دم و پنجه و شاخ را هم ندارد.
    تا این‌که روزی پروانه‌ای از آن سوی جنگل، از دشت گل‌ها به سوی این انسان می‌آید و انسان بودن او را به او یادآوری می‌کند. توانایی‌های فراحیوانی‌اش را برایش توضیح می‌دهد و به او می‌گوید که نسبت به حیوانات دیگر امتیازی اساسی دارد و اصلاً او حیوان نیست؛ بلکه انسان است.
    به این ترتیب این انسان جنگلی، هویت متمایز خود را می‌یابد و از آن پس انسان‌وار رشد می‌کند. ویژگی‌های انسانی‌اش شکوفا می‌شوند و یکی پس از دیگری بروز پیدا می‌کنند.
    یکی از ویژگی‌های این انسان نورسته، امیال گوناگون و هوس‌های رنگارنگ است. یکی دیگر از ویژگی‌هایش، عقل و هوش و نیز وجدان اخلاقی و ارزش‌گرای او است. و ویژگی‌ها دیگر...
    این انسان داستان ما ایران اسلامی است که در جنگل کشورهای دنیا قد علم کرده است و با بروز روحیات انقلابی و معنوی و ارزشی، از دیگران متمایز شده است. همان‌طور که این انسان جنگلی در درون خود از یک طرف، عقلی دارد و نفس لوامه‌ای که او را در مسیر حق یاری می‌کنند و از طرف دیگر نفس اماره‌ای دارد که او را به سمت هوس‌های باطل جذب می‌کند، ایران اسلامی نیز در درون خود علما و روحانیانی دارد که کارایی عقل و نفس لوامه را دارند و جامعه‌ی ایرانی را به سمت هدایت و سعادت سوق می‌دهند و نیز دست‌اندرکاران نااهل و خودکامه‌ای دارد که در نقش نفس اماره هستند و به دنبال چیزی جز هوس‌های باطل خود نیستند. این نااهلان گاه لباس روحانیت نیز به تن می‌کنند تا خر هوس خویش را سریع‌تر بتازانند.
    حال برای ارزیابی آن انسان جنگلی، یکی می‌آید و جایگاه ممتاز او را (انسانیت) و برتری طبیعی این جایگاه بر جایگاه دیگران (حیوانیت) و قابلیت‌های مثبت او (مانند عقل و هوش و وجدان اخلاقی و ارزشی) را می‌بیند و او را بر همه‌ی جنگل و حیواناتش برتری می‌دهد. یکی دیگر می‌آید و نداشته‌های او (از قبیل شاخ و چنگ و دندان و دم) و نیز نفس اماره‌ی او را می‌بیند و به این ترتیب او را از سایر حیوانات پایین‌تر می‌داند.
    درباره‌ی ایران اسلامی نیز یکی جایگاه ویژه‌ی آن (استقلال و اسلامیت) را در بین کشورهای جهان (به ویژه نسبت به کشورهای مدعی پیشرفت و تکنولوژی) و داشته‌های مثبت او (از جمله روحانیت مؤمن و توانا و هنرمند) را می‌بیند و آن را بر همه‌ی جهان و ثروت‌های باطلش برتری می‌دهد. یکی دیگر اما نداشته‌های او (از قبیل برخی دست‌آوردهای مادی) را و نیز برخی داشته‌های منفی‌اش (مانند برخی مسؤولان و دست‌اندرکاران فاسد و خودکامه‌اش) را می‌بیند و آن را از دنیا عقب می‌پندارد.
    گویا شما از دسته‌ی دوم هستید!
    دوست عزیز، اگر بنا به روضه‌خوانی برای فقر و مظلومیت نظام اسلامی ایرانی باشد، ما از شما بهتر روضه می‌خوانیم و پرحرارت‌تر شیون می‌کنیم! ما نیز می‌دانیم که مملکت ما از ضعف و کاستی و فقر و بی‌سامانی رنج می‌برد. ما نیز از دیدن منافقان تسبیح به دست و سجاده آب‌کشان پول‌پرست حالمان به هم می‌خورد. اگر وضعیت جامعه و مملکت چنین نبود، دیگر دلیلی برای ندبه‌های صبح جمعه‌ها نداشتیم. ما معتقدیم بدون حضور امام معصوم هرگز کشور و جامعه به سامان کامل نخواهد رسید و وجود کاستی‌ها و نقص‌ها لازمه‌ی اجتناب‌ناپذیر محرومیت از برکات امام معصوم است. اما صحبت در این است که در این دوران محرومیت، آیا باید خود را باخت و به خاطر برخی نداشتن‌های کم‌اهمیت (مثل چنگ و دندان و شاخ و دم) و برخی داشتن‌های شرم‌آور (مثل هوس‌های رنگارنگ نفس اماره) این انسان نورسته را به پستی و حقارت و عقب‌ماندگی محکوم کرد؛ یا این‌که باید داشته‌های ارزشمندش (عقل و نفس لوامه) را دید و به او افتخار کرد و برای اصلاح و اعتلایش کوشید؟!

  • #1239

    شهاب

    سلام عليكم
    من خيلى اتفاقى به وبسايت شما آمدم. به دنبال مطلبى بودم كه در وبسايت شما هم بهش اشاره اى شده بود. همين طور اتفاقى به كانال تلگرامتون هم سرى زدم. برخى مطالبتون رو هم خوندم. سئوالى برام پيش آمد. مثلا راجع به همين متن، يا مسائل سياسى كه توى كانالتون گذاشتيد. آيا واقعا به اينها كه مينويسيد معتقديد، يا صرفا منافعتون ايجاب ميكنه؟! چون بعيد ميدونم عقل سليمى اين حرفها رو قبول كنه.

    ***** پاسخ *****

    علیکم السلام
    من خیال می‌کنم ارزش حق و حقیقت و اهمیت حق‌گویی و حق‌محوری رو می‌دونم. بسیار تلاش می‌کنم که حق بگم و از حق دفاع کنم. بدون سند و دلیل منطقی حرفی نمی‌زنم و از کسی و چیزی دفاع نمی‌کنم. اگر هم متوجه خطایی در گفتارم شوم، شجاعت پذیرش حق و اصلاح سخن و عذرخواهی رو دارم. (تا کنون داشته‌ام).
    لطفاً دقیقاً به نکته‌ی مورد تأملتون اشاره کنید تا درباره‌ش گفت‌وگو کنیم. شاید حق با شما باشه!

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان میهمان

0 / 5000 محدودیت حروف
متن شما باید کمتر از 5000 حرف باشد