چرا خدا مشکل همه‌ی بنده‌هاشو حل می‌کنه جز ما؟!

پرسش
چرا خدا مشكل همه‌ی بنده‌هاشو حل مي‌كنه جز ما؟ مي‌فرماييد حكمته؟! اينه كه صبرمون لبريز بشه؟! به گناه بيفتيم؟! بفهميم ايمانمون ضعيفه؟! به خدا فهميديم! ديگه نمي‌تونم اين‌همه مشكلاتو تحمل كنم! ديگه خسته‌م! چي مي‌شه خدا به ما هم عنايت كنه؟! تا كي اميدواري؟! پس كي جواب؟! از شراب‌خوارها، حريم شكنا و خيلي‌های دیگه كم‌تر شديم!! كسي هم نيست حالمونو خوب كنه. رسم خدا اينه؟!
از اين‌جا مونده از اون‌جا رونده‌ايم!! چون طرف خداييم، رسم مردان اين دنيا تحمل عفت و حجاب كسايي مثل ما رو نكردند و ماها رو پس زدند! و چون پيش خدا روسياهيم رسم دنياي آخرت ما رو مي‌سوزونه! پس چه تفاوتي بین من و اوست؟؟!! جز اينكه او حداقل اين دنيا رو داشت! پس كي از اين مخمصه نجاتمون مي‌ده؟
به خدا ديگه خسته‌م! به فاطمه‌ي زهرا اگه ايمان نداشتم دخترفراري بودم! نمي‌دونم چه حكمتيه به اين بلا افتادم؟!! اي كاش مي‌مردم و خلاص مي‌شدم.
خدايا ديگه تحملشو ندارم. از اين موقعيت نفسم داره بند مي‌یاد. تو كه زندگي ندادي! مي‌شه لطف كني مرگو عيدي بدي؟؟؟ نجاتم بده خواهش مي‌كنم خدا!

پاسخ

پتی نگاهی به بتی انداخت و زیر لب غرغر کرد:

ـ آخه تا کی باید دور خودمان تار بتنیم؟! این هم شد کار؟!

بتی نگاه کوتاه و معناداری به پتی انداخت و به تنیدن ادامه داد. پتی دوباره غرغر کرد:

ـ به آن کرم‌های خاکی نگاه کن! چه‌قدر راحت و آسوده هستند! چرا در بین کرم‌ها فقط ما باید بی‌خودی این‌همه تار به دور خودمان بتنیم؟!

پتی غرغر می‌کرد و با تنبلی و بی‌میلی تار می‌تنید؛ تارهایی ضعیف و سست و کم‌جان؛ اما بتی همه‌ی تمرکزش را به‌کار گرفته بود و با تمام وجود می‌تنید و می‌تنید؛ تارهایی ضخیم و یک‌نواخت و زیبا. چنان می‌تنید که گویا هدف بزرگی را از این کار کوچک و تکراری دنبال می‌کند! پتی اما هم‌چنان غرغر می‌کرد که یک دفعه متوجه شد کار بتی تمام شده و او در پیله‌اش را هم بسته و دیگر تکان نمی‌خورد. پتی هم برای این‌که از او عقب نماند، سریع با چند تار نازک و سست در پیله‌اش را تخته کرد و دست از کار کشید و توی پیله‌ی بی‌ریخت و بدن‌نمایش لم داد. چند دقیقه گذشت. احساس کرد که جایش راحت نیست. کمی وول خورد و جابه‌جا شد. بتی را دید که آرام و بی‌حرکت دراز کشیده بود. چند دقیقه‌ی دیگر گذشت. باز تکانی به خودش داد و کمی بیش‌تر وول خورد. بتی اما مثل این‌که مرده باشد، هیچ تکانی نمی‌خورد. پتی دوباره غرغر کردنش شروع شد:

ـ معلوم نیست داریم چه‌کار می‌کنیم! آن از تار تنیدن مسخره! این هم از این خوابیدن احمقانه! آخر بدبخت‌تر از ما هم پیدا می‌شود!

بتی نه تکانی می‌خورد و نه چیزی می‌گفت؛ گویا مرده بود؛ یا این‌که خواب بود؛ و یا این‌که در اندیشه‌ای دقیق و جذبه‌ای عمیق فرورفته بود و در عالمی دیگر سیر می‌کرد!

...

بعد از مدتی طولانی بتی پیله را شکافت و همه‌ی کرم‌های خاکی دیدند که چه پروانه‌ی زیبا و باشکوهی از آن بیرون آمد. برق زیبایی بتی چشم کرم‌های خاکی را می‌زد و آن‌ها نمی‌توانستند او را خوب ببینند.

پتی اما هرگز از پیله‌ی خود بیرون نیامد. او مرده بود.

بزرگ‌ترین اشکال کسانی که از سختی‌های زندگی دنیا می‌نالند این است که دنیا و زندگی دنیایی را نشناخته‌اند و نمی‌دانند آن‌ها چه هستند و دنیا کجا است و آن‌ها برای چه‌کاری و با چه‌هدفی به این دنیا آمده‌اند. پیش‌فرض بسیاری از غرغرهای ما از سختی زندگی دنیایی این است که «ما در محل استراحت و آسایش خود هستیم و همه‌چیز باید دست به دست هم بدهند تا ما آرامش و آسایش و لذت و شادمانی بیش‌تری به دست بیاوریم». شاید بعضی‌ها در ظاهر چیز دیگری ادعا کنند، ولی در ضمیر و ناخودآگاهشان این‌گونه فکر می‌کنند. و چون این‌گونه فکر می‌کنند، از دنیا گله دارند و برایش غر می‌زنند؛ وگرنه اگر باور داشته باشند که «دنیا نه محل خوشی و استراحت، که محل ورزیدن و تحمل است» هرگز لب به شکوایه نمی‌گشایند.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: دنیا فقط یک گذرگاه است و این آخرت است که محل استقرار و ثبات است؛ پس تا می‌توانید از گذرگاه خود بردارید تا در قرارگاه ابدی استفاده کنید.1

آری؛ دنیا قرارگاه استراحت و آسایش نیست؛ بلکه گذرگاه رشد و شکوفایی و پخته شدن و به فعلیت رسیدن‌ها است. چشم‌ها را باید شست؛ جور دیگر باید دید!

البته این هرگز به این معنا نیست که باید در دنیا تن به فقر و بیماری و بدبختی و آوارگی و نکبت بدهیم. تحمل سختی‌های رشد و تکامل کجا و تن دادن به بیچارگی و عقب‌ماندگی کجا؟! به تعبیر قرآن کریم باید در دنیا هم به دنبال حسنه و خیر و خوبی و نیکی باشیم. خداوند متعال در سوره‌ی بقره، آیه‌ی 201 به ما می‌آموزد که هم در پی خیر و حسنه‌ی دنیا باشیم و هم به دنبال خیر و حسنه‌ی آخرت باشیم. حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: مؤمن بلندهمت‌ترین انسان است که هم به دنیایش باید اهتمام داشته باشد هم به آخرتش.2

ممکن است حسنه و خیر از نگاه بعضی انسان‌ها مساوی با خوشی و لذت و آسایش باشد؛ اما از نگاه خدا معنای دیگری دارد. خیر و حسنه یک معنای یک‌سان و مساوی نسبت به همه‌ی انسان‌ها نیست؛ بلکه مانند اصل هستی (وجود فلسفی) به‌اصطلاح مُشَکَّک است و دارای درجات مختلف و سطوح و کلاس‌های گوناگون است. درجات آن چنان مختلف‌اند که گاهی به نظر می‌رسد دو درجه از حسنه در مقابل هم قرار گرفته‌اند و ضد یک‌دیگر هستند. عبارت معروف «حسناتُ الابرارِ سیّئاتُ المقرّبین» به همین نکته اشاره دارد.

در تعالیم قرآنی آمده است که همه‌ی قرآن در سوره‌ی حمد، و سوره‌ی حمد در «بسم الله الرحمن الرحیم» خلاصه شده است. عبارت «الرحمن الرحیم» هم در سوره‌ی حمد و هم در بسم الله آمده است. «رحمان» و «رحیم» هردو از ریشه‌ی «رحمت» هستند ولی رحمان به معنای رحمت عام و عمومی است که همه‌ی خلایق را دربرمی‌گیرد؛ و رحیم به معنای رحمت خاص و خصوصی است که فقط شامل خواص و برگزیدگان است. کسی که به این حقیقت پی برده باشد که خیر و حسنه دارای درجات مختلف است، گویا به همه‌ی حقایق قرآنی اطلاع پیدا کرده است. چنین کسی هرگز به درجه‌ی به دست آمده از حسنه قانع نخواهد شد و برای ارتقای مرتبه‌ی حسنه‌ی خود تلاش خواهد کرد.

انسان‌ها برای رشد و تکامل از شایستگی‌های متفاوتی نسبت به یکدیگر برخوردارند که البته بخشی از این شایستگی‌ها اکتسابی و بخشی دیگر فیضان لطف خداوندی است. همان‌گونه که مثلاً در عرصه‌ی تلاوت قرآن و اذان گفتن استعدادها و شایستگی‌های انسان‌ها متفاوت است، در میدان زندگی و بندگی نیز توانایی‌ها و لیاقت‌ها برابر نیست. برخی آمادگی و توان پرواز روحی و معنوی تا بلندای ملکوت را دارند ولی برخی دیگر تا ارتفاع محدودی می‌توانند بال بگشایند و پربزنند. گنجشک پرنده‌ای شاد و باطراوت و سعادتمند است. با این حال گنجشک چه می‌داند در ارتفاع پرواز عقاب چه خبر است و نگاه از آن ارتفاع بلند، چه افق و دامنه‌ای دارد! ظرفیت گنجشک بیش از این نیست و او در ارتفاع پرواز خود، مسرور و راضی است. اگر احیاناً او به اجبار به ارتفاع پرواز عقاب برده شود، قطعاً توان پرواز خود را از دست داده، سرنگون و ساقط خواهد شد. همان‌طور که اگر سه‌چرخه‌ی بچگانه در اتوبان با سرعت 120 کیلومتر در ساعت حرکت داده شود، لاستیک و پره و قطعات دیگر آن زیر فشار ناشی از این سرعت بالا خرد و خراب خواهند شد. تنها برخی تخم‌مرغ‌ها ظرفیت جوجه شدن دارند و برخی دیگر فقط تا حد تخم‌مرغی توان رشد دارند و اگر به‌اجبار در زیر مرغ یا در دستگاه جوجه‌کشی برای جوجه شدن قرار داده شوند، نه تنها جوجه نخواهند شد، بلکه خراب و گندیده شده، دیگر به درد نیمرو هم نخواهند خورد.

خلاصه این‌که انسان‌ها ظرفیت‌ها و شایستگی‌های متفاوتی دارند و خیر و حسنه‌ی آن‌ها را باید با توجه به ظرفیت و شایستگی‌شان ارزیابی کرد. اگر تخم‌مرغی که شایستگی جوجه شدن ندارد، در دستگاه جوجه‌کشی قرار گیرد، به آن ظلم شده است و او را باید در همان اوان تخم‌مرغی نیمرو کرد و خورد؛ هم‌چنان‌که اگر تخم‌مرغی که ظرفیت جوجه شدن دارد، نیمرو شود، حقش ادا نشده است و برای ادای حق او، باید او را در گرمای خاصی به مدت معینی نگه‌داشت تا نطفه‌ی درونش تکاپو کند و جان بگیرد و جوجه شود؛ هرچند او از این گرما و انتظار دچار ملالت و ناراحتی شود. توجه کنید که تخم‌مرغ اول از تحمل درد و رنج گرما و انتظار طولانی معاف است و این سختی‌ها مخصوص تخم‌مرغ دوم است؛ ولی شکوفایی و رشدی که تخم‌مرغ دوم در اثر تحمل این مشقت و مرارت به دست می‌آورد، فراتر از آن است که تخم‌مرغ اول تصوری از آن داشته باشد و آن را حتی آرزو کند.

هرانسانی کم‌وبیش از ظرفیت‌ها و استعدادهایش آگاه است ولی خیلی وقت‌ها انسان‌ها سطح و درجه‌ی خود را درست نمی‌شناسند و در نتیجه خودشان را دست‌کم می‌گیرند و کلاس کارشان را پایین می‌آورند. اما خدایی که تک‌تک انسان‌ها را آفریده است، بهتر از هرکسی از ظرفیت‌ها و استعدادهای آفریده‌های خود آگاه است. پس وقتی کسی می‌بیند خداوند او را به مسیری سخت و طاقت‌فرسا مبتلا کرده، لابد ظرفیت و توانایی عبور از این مسیر را داشته است؛ چرا که خداوند کسی را به افزون‌تر از ظرفیتش تکلیف نمی‌کند؛ لانُکلِّفُ نفسًا الا وُسعَها.3

پس چه نیکو است که در سختی‌ها و مشکلات به خدا توکل کنیم و به او حسن‌ظن داشته باشیم. چه این‌که بدگمانی به خدا و بی‌تابی در برابر تقدیرش چیزی را عوض نمی‌کند و تنها تأثیرش این است که رشد و تربیت و تکاملی را که قرار بود با این ابتلا به دست آوریم، از بین می‌برد و اثرش را خنثی می‌کند. حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «اگر بردبار باشی، قضا و قدر بر تو می‌گذرد درحالی‌که بهره‌مند و مأجوری؛ و اگر جزع و فزع کنی، قضا و قدر بر تو می‌گذرد درحالی‌که بی‌بهره و بی‌اجری».4

گفتیم بلا و سختی روح الهی ما را پرورش می‌دهد و آن را ورزیده و بالنده می‌کند. یکی از جلوه‌های رشد و تربیت انسان‌ها در اثر بلا و سختی، درک حقیقت فقری و ربطی است. خداوند انسان را فقیر و نیازمند وصف می‌کند و می‌فرماید: «ای انسان‌ها، شما فقرای نیازمند به خدای بی‌نیازید. یاایها الناسُ انتم الفقراءُ الی اللهِ و اللهُ هو الغنیُّ الحمید».5 ممکن است کسی منکر این حقیقت نباشد و درباره‌ی آن حتی به علم‌الیقین هم رسیده باشد؛ ولی تا با تمام وجودش آن را نچشد، نمی‌تواند آن را به عین‌الیقین و حق‌الیقین دریابد. و خدا می‌خواهد انسان به معرفت یقینی برسد و رابطه‌ی خود و خدایش را بی‌واسطه درک کند. در این میان ابتلا به سختی طاقت‌فرسا و دشواری عجزآور می‌تواند انسان را به حقیقت فقری خود برساند. رشد حقیقی انسانی تنها بعد از درک حقیقت انسان میسر است؛ و حقیقت انسان که حقیقتی فقری است، جز با چشیدن فقر و عجز درک نمی‌شود؛ پس رشد حقیقی جز در پناه سختی و مشکلات به دست نمی‌آید. این است فلسفه‌ی دنیا و زندگی دنیایی.

ناکامی‌ها و ناخوشی‌های این دنیا ما را تحقیر می‌کند و ما را با حقیقت خوار و خفیف خود روبه‌رو می‌سازد؛ مانند سوزنی که هستی توهّمی بادکنک را یک‌باره نابود می‌کند و حقیقت بی‌باد او را به رخش می‌کشد. اگر قرار باشد بادکنک با چیز شریفی پر شود، صدالبته باید اول بادش خالی شود!

مجذوب تبریزی می‌گوید:

یک شب آتش در نیستانی فتاد          سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد          هر نی‌ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت: کین (که این) آشوب چیست؟          مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت: آتش بی‌سبب نفروختم (نیفروختم)          دعویِ بی‌معنی‌ات را سوختم!

اگر سختی‌ها و بلاهای دنیا را این‌گونه ببینیم، آن‌گاه از بی‌دردی می‌نالیم نه از دردمندی!

از درد منالید که مردان ره عشق          با درد بسازند و نجویند دوا را

امام کاظم علیه‌السلام می‌فرماید: «مؤمن نخواهید شد مگر این‌که بلا را نعمت و آسایش را مصیبت بشمارید!»6

چشم‌ها را باید شست! جور دیگر باید دید!

هم‌چنین می‌فرماید: «مثل مؤمن مثل کفه‌های ترازو است؛ هرچه ایمانش بیش‌تر شود، بلاهایش بیش‌تر می‌شود.»7

آری؛ اگر چنین نبود، هرگز بهترین انسان‌ها بلازده‌ترین انسان‌ها نبودند. وقتی در مجلس عزای اهل بیت علیهم‌السلام می‌نشینیم و ذکر مصیبت می‌شنویم، باید بلاکشی را از آن‌ها بیاموزیم و نه‌تنها از بلاها و گرفتاری‌های خود ننالیم، بلکه آغوش عاشقانه‌ی خود را به سوی درد و رنج و بلا بگشاییم و مستانه سردهیم:

نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست          عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد!

حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها فقط در حجاب و عفت الگوی ما نیست؛ بلکه بالاتر از آن، در بلاکشی و تحمل زیبای سختی‌ها و کاستی‌ها الگوی ما است. زندگی کوتاه هجده ساله‌ی آن دردانه‌ی خلقت پر از سختی و کاستی و بلا است؛ آن‌چنان پر از بلا است که جایی برای یک بلای بیش‌تر وجود ندارد! از کودکی‌اش که در وضع بغرنج شعب ابی‌طالب سپری شد گرفته تا نوجوانی که در طاقت‌فرساترین شرایط برای پدر غریبش مادری کرد. در نهایت انکسار، پشت پدر پیامبرش و همسر امامش ایستاد و تکیه‌گاهشان شد؛ و در نهایت تشنگی، فرزندانی چون حسن و حسین و زینب علیهم‌السلام را از باده‌ی مهر و تربیت خود نوشاند؛ و در نهایت خیرخواهی و فداکاری برای دیگران، جز جور و جفا چیز دیگری از آن‌ها ندید.

یکی از سخت‌ترین لحظات عاشورا لحظه‌ای بود که جگرگوشه‌ی اباعبدالله روی دستان مبارکش تیر خورد و پرپر شد. در آن لحظه از لبان مبارک حضرت کلماتی ساطع شد که تا قیام قیامت دل‌های بلاکشان دردمند را روشنی بخشید. حضرت فرمود: «هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ‏ بِي‏ أَنَّهُ‏ بِعَيْنِ‏ اللَّه‏؛ چیزی که این بلای سنگین را برای من سبک می‌کند این است که خدا  آن را می‌بیند و این بلا در برابر چشم خدا اتفاق می‌افتد». آری رندان بلاکش با این ورد معجزه‌گر سنگین‌ترین بلاها را به‌زیبایی تحمل می‌کنند!

زینب سلام‌الله‌علیها نیز که شاگرد ممتاز مکتب حسینی است، به همین ورد حسینی استعانت می‌کند و آن‌همه بلا و مصیبت را زیبا می‌بیند و با تبسم نغمه‌ی «مارأیتُ اِلّا جمیلاً» سرمی‌دهد!

بعضی‌ها بلاهای خداوندی را به فشاردادن گونه‌های کودک زیبا و خوردنی و حتی به گاز گرفتن آن تشبیه می‌کنند. این تشبیهی درست است ولی به‌شرطی که همراه با تنزیه خداوند از کاستی‌های مخلوقات باشد. به این روایت امام صادق علیه‌السلام دقت بفرمایید: «وقتی خدا بنده‌ای را دوست بدارد، او را غرق در بلا می‌کند».8 یا این حدیث قدسی که خداوند می‌فرماید: «اگر من عاشق کسی بشوم، او را می‌کشم!»9

واقعاً اگر چنین نبود، پس چرا شهادت مخصوص کسانی شده است که با زیبایی خود دل خدا را برده‌اند؟! اگر چنین نبود، پس چرا هرکه زیباتر بوده، شهادتی دردناک‌تر و زجرآورتر نصیبش شده؟! اگر چنین نبود، پس چرا امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «گرامی‌ترین مرگ، شهادت است. سوگند به کسی كه جان من در دست او است، هزار ضربه‌ی شمشیر بر من آسان‌تر از مرگ در بستر استراحت است»؟!10

سکوت و آسایش و خواب، شیرین و خواستنی است و تلاطم و بیداری و درد، تلخ و ناخواستنی است؛ اما جنین اگر آن شیرینِ خواستنی را رها نکند و این تلخِ ناخواستنی را به بر نکند، متولد نمی‌شود! خوشا به حال کسانی که همواره متولد می‌شوند!

خلاصه آن‌که چشم‌ها را باید شست و بلاهای گوناگون (از قبیل: فقر، بیماری، نازیبایی، از دست دادن عزیزان، تأخیر در ازدواج، شکست‌های عاطفی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و...) را که خدا به ما هدیه داده، جور دیگر باید دید! نگوییم: «چرا من؟!» بگوییم: «چرا من نه؟!».

رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: مؤمن مانند جوانه‌ی گندم است که باد آن را این سو و آن سو تاب می‌دهد؛ کاستی‌های گرسنگی و بیماری و... نیز مانند باد او را این سو و آن سو خم می‌کند. و منافق مانند میله‌ای آهنی است که چیز ناخوشایندی به آن نمی‌رسد تا وقتی که مرگ فرارسد و او را درهم بشکند.11

نکته‌ای بسیار مهم: برخی از بلاها بر اثر گناه و سوء رفتار یا بر اثر بی‌عرضگی و بی‌هنری ما نازل می‌شود. این‌گونه بلاها نیز با نگاه توحیدی زیبا و شیرین است و هدیه‌ای الهی است؛ ولی چون زمینه‌ی تحقق آن، گناه یا بی‌عرضگی ما است، شایسته است هرچه سریع‌تر این زمینه را با توبه و رفتارهای زیبا و ظریف پاک کنیم و بعد از جارو کردن خانه‌ی دل از آلودگی‌های گناه و بی‌عرضگی، آن را برای پذیرایی از بلاهای نورانی آماده کنیم.

خودتان را دست کم نگیرید و باور کنید که خدا شما را دوست دارد و برایتان بسیار بیش‌تر از آن‌چه به خیالتان برسد، در نظر دارد. نگاهتان را به نگاه خدا نزدیک کنید و عاشقانه شانه‌های خود را زیر سنگینی تلخی‌ها و دشواری‌ها و ناکامی‌ها قرار دهید و با ذکر مقدس «یا علی» زانوها را راست کنید و به سوی نور و روشنی گام بردارید.

یا علی!

با بال شکسته اوج گرفتن هنر است!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ وَ الْآخِرَةُ دَارُ مَقَرٍّ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُم (مجموعه‌ی ورام، ج 2)

2. اعظمُ الناسِ همًّا المؤمنُ یَهتَمُّ بِاَمرِ دنیاهُ و اَمرِ آخرتِه (نهج‌الفصاحه)

3. اعراف، 42

4. إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُور (نهج‌البلاغه)

5. فاطر، 15

6. لَنْ تَکونُوا مُؤْمِنینَ حَتّی تَعُدُوا البَلاءَ نِعمَةً و الرَّخاءَ مُصیبَةً (تحف العقول)

7. مَثَلُ‏ الْمُؤْمِنِ‏ مَثَلُ كِفَّتَيِ الْمِيزَانِ، كُلَّمَا زِيدَ فِي إِيمَانِهِ زِيدَ فِي بَلَائِه‏ (امالی طوسی)

8. اِنَّ اللهَ اِذا اَحَبَّ عَبدًا غَتَّهُ بِالبَلاءِ غَتًّا. (کافی، ج 2)

9. ترجمه‌ی بخشی از روایت قدسی است. کل روایت چنین است: «من طَلَبَنی وَجَدَنی و من وجدنی عَرَفَنی و من عرفنی اَحَبَّنی و من احبنی عَشِقَنی و من عشقنی عَشِقتُهُ و من عشقته قَتَلتُهُ و من قتلته فَعَلَیَّ دِیَتُهُ و من علیّ دیته فَاَنا دِیَتُهُ؛ آن‌کس که مرا طلب کند، مرا می‌یابد و آن‌کس که مرا یافت، مرا می‌شناسد و آن‌کس که مرا شناخت، مرا دوست می‌دارد و آن‌کس که مرا دوست داشت، به من عشق می‌ورزد و آن‌کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می‌ورزم و آن‌کس که من به او عشق ورزیدم، او را می‌کشم و آن‌کس را که من بکشم، خون‌بهای او بر من واجب است و خود من خون‌بهای او هستم». (کلمات مکنونه، فیض کاشانی/ الخصائص الزینبیه، سید نورالله جزایری)

10. إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاش‏ (نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 123)

11. مَثَلُ‏ الْمُؤْمِنِ‏ كَمَثَلِ خَامَةِ الزَّرْعِ تُكْفِئُهَا الرِّيَاحُ كَذَا وَ كَذَا وَ كَذَلِكَ الْمُؤْمِنُ تُكْفِئُهُ الْأَوْجَاعُ وَ الْأَمْرَاضُ وَ مَثَلُ الْمُنَافِقِ كَمَثَلِ الْإِرْزَبَّةِ الْمُسْتَقِيمَةِ الَّتِي لَا يُصِيبُهَا شَيْ‏ءٌ حَتَّى يَأْتِيَهُ الْمَوْتُ فَيَقْصِفَهُ قَصْفاً (کافی، ج 2)

امتیاز کلی این مطلب (0)

0 از 5 ستاره
  • #2051

    رضآ

    ما اگر نخواهیم خدا ما رو دوست داشته باشه ک بهمون سختی بده باید کیو ببینیم ؟

    ***** پاسخ *****

    اگه بچه شما بعد از یک هفته مدرسه رفتن از شما بپرسه:
    بابا، اگه من نخوام معلم منو دوست داشته باشه که بهم سختی بده باید کیو ببینم؟
    به‌ش چی جواب می‌دید؟

  • #1686

    احسان پیرمرادی

    سلام توکل برخداکن.من هم مثل شما سختی دارم اماکم نبایدبیاریم وباقدرت ادامه بده.سختی باعث صیقل دادن روح میشه

  • #1034

    امیدوار

    خانم زهره اعتضادالسلطنه هم الگوی خیلی خوبی برای تلاش و امید در شرایط سخته. از همه دعوت می‌کنم این صفحه رو ببینید:
    http://fararu.com/fa/news/231999

  • #1033

    آرمان

    واقعا عالي بود و البته تلنگري براي همه كه هر از چند گاهي بايد تكرار بشه تا هيچ وقت فراموش نشه!
    ممنون.

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان میهمان

0 / 5000 محدودیت حروف
متن شما باید کمتر از 5000 حرف باشد