پرسش:
وهابیها شبههای را مطرح میکنند که ذهنم را درگیر کرده و دنبال جواب قانع کنندهای هستم. در دعای فرج اینکه گفته میشود: «یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران» کفر نیست؟ چون ما پیامبر و امیرالمؤمنین را برای اجابت دعای خودمان کافی میدانیم.
پاسخ:
وقتی شما به همسرتان یا پدر یا مادرتان یا هرکس دیگری میگویید: «من تو را از همه بیشتر دوست دارم!» آیا مرتکب کفر شدهاید؟! آیا کسی که به او این سخن را میگویید حق دارد تعجب کند و بپرسد: «یعنی مرا از خدا هم بیشتر دوست داری؟!» اگر چنین حرفی بزند، شما به او نمیخندید؟!
در ادبیات، در علم معانی و بیان یک حصر حقیقی و مطلق داریم و یک حصر اضافی؛ حصر حقیقی مانند: «لا اله الا الله؛ هیچ خدایی جز الله نیست». حصر اضافی مانند آیهی 115 سورهی نحل که میفرماید: «خداوند فقط مردار، خون، گوشت خوک، و آنچه را که با نام غیر خدا سربریدهاند بر شما حرام کرده است؛ انما حرّم عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير و ما اهلّ لغير اللّه به». اگر حصر به کار رفته در این آیه مطلق بود، معنایش این بود که هیچ چیز دیگری جز این چهار مورد حرام نیست، در حالی که در خود قرآن موارد حرام دیگری بیان شده است؛ مانند آيهی 3 سورهی مائده؛ پس با توجه به این آیات متوجه میشویم که حصر به کار رفته در آن آیه، حصر اضافی است؛ یعنی مطلق نیست؛ بلکه با لحاظ موارد خاص و در اوضاع و شرایط خاصی یا برای مخاطب خاصی بیان شده است. در آن آیه خداوند برای نفی بدعتهای مشرکان در زمینهی حلال و حرام میفرماید: خدا فقط این و آن را حرام کرده است، نه آن چیزهایی که شما حرامش میپندارید؛ پس از خودتان چیزی را حرام نکنید. میبینیم که خداوند در این آیه در مقام شمارش همهی موارد حرام نیست تا حصر به کار رفته حقیقی باشد، بلکه در مقام رد حرف مشرکان است که از خودشان و بیدلیل چیزهایی را حرام میدانستند.
راه تشخیص حصر حقیقی و حصر اضافی، ملاحظهی قراین است؛ یعنی ما حرفهای دیگر گوینده را هم ملاحظه میکنیم و اگر مورد مخالفی پیدا نکردیم، میفهمیم که حصر حقیقی است وگرنه متوجه میشویم که حصر اضافی است. وقتی شما به کسی میگویید: « من تو را از همه بیشتر دوست دارم!» و او میبیند شما روزی چند بار در نمازتان رو به خدا میایستید و در کمال خضوع میگویید: «ایاک نعبد»، میفهمد که حصر به کار رفته در جملهی شما، حصر اضافی است و منظورتان این نیست که او را حتی از خدا هم بیشتر دوست دارید؛ بلکه منظورتان این است که از بین انسانها او را از همه بیشتر دوست دارید. و وقتی میشنود که در دعاها و زیارات خطاب به اهل بیت میگویید: «بابی انت و امی و نفسی...؛ خودم و پدر و مادرم و همهچیزم فدای شما»؛ میفهمد که اهل بیت را هم از او بیشتر دوست دارید و او را از بین انسانهای دیگر غیر از اهل بیت، از همه بیشتر دوست دارید.
در دعای فرج هم وقتی کسی میشنود ما خطاب به پیامبر و امیرالمؤمنین عرض میکنیم: «مرا یاری کنید که شما برای من کافی هستید؛ اکفیانی فانکما کافیان»، وقتی این جمله را میگذارد کنار جملات دیگر ما (ایاک نعبد و ایاک نستعین، لا حول و لا قوة الا بالله، لا اله الا الله، قل هو الله احد، الیس الله بکاف عبده، و صدها و هزاران جمله از این قبیل) به روشنی میفهمد که حصر معنوی به کار رفته در جملهی دعای فرج، حصر اضافی است و شامل خدا نمیشود، یعنی ای پیامبر و ای امیرالمؤمنین، در بین واسطههایی که خدا برای رشد و تکامل من قرار داده، شما برای من کافی هستید و با داشتن شما، نیاز به هیچ چیز دیگری ندارم؛ نه اینکه با داشتن شما دیگر حتی به خدا هم نیاز ندارم! بیسوادترین فرد مسلمان و شیعه هم میداند که پیامبر و اهل بیت منهای خدا هیچ نیستند.
نظرات (9)