پرسش
من يه دختر 17 ساله هستم. يک ماهه که تغيير مسير دادهام و ميخوام يکي از بندههاي خوب خدا باشم ولي گذشتهم نااميدم ميکنه. احساس ميکنم هيچوقت بخشيده نخواهم شد و انگار جزء اشقيا هستم.
من دختر خوبي بودم. هيچ مشکلي نداشتم؛ ولي به دليل کمبود محبت دچار انحراف اخلاقي شدم و تا جاهاي خيلي بدي پيش رفتم (برقراري رابطهي جنسي با جنس مخالف). ولي حالا مدتي است که دلم ميخواد همون آدم قبلي بشم.
پدر و مادر من هردو تحصيل کرده هستن. صبح تا شب مادرم به مطب ميره و پدرم به دانشگاه. پدرم بعد از اول راهنمايي ديگه بهم توجهي نميکرد. فقط در حد سلام و خداحافظي با من حرف ميزد. من دختر بدي نبودم. همهش به خاطر دوستمه. درسته که خودمم مقصر هستم ولي اون اين چيزا رو به من ياد داد. نميدونستم با چه عفريتهاي دارم دوستي ميکنم. منو با خودش ميبرد سر قرارش با آدماي کثيف.
انحراف من از چت کردن شروع شد. اولين گناه من نتيجهي اولين چت من بود. ديگه خسته شدم. به اين نتيجه رسيدم که گناه و بيعفتي عاقبتي جز پشيموني و بدبختي نداره. لطفاً کمکم کنيد. من جواب همسر و فرزندان آيندهمو چي بدم؟! ميخوام برگردم به حالت عصمت و پاکي چند سال پيشم، ميشه؟ يا ننگ اين گناه تا ابد بر پيشاني من خواهد بود؟!
پاسخ
يک حديث زيبا:
دوستداشتنيترين موجود پيش خدا، مؤمن گنهکاري است که از گناه خود توبه کرده است. (بحارالانوار)
در اين شرايط، اميد داشتن به لطف خدا مهمترين عامل براي حل مشکل است. ابليس ملعون که از لحظهي تولد، برايتان نقشه ميکشيده است و موفق شده شما را تا اين حد منحرف کند، هرگز به اين مقدار راضي نيست و مهمترين دغدغهاش براي ادامهي انحراف شما، نااميد کردنتان است. کوچکترين روزنهي اميد در دل شما بزرگترين مانع براي ادامهي کار او است. او بهخوبي ميداند که اگر شما از اصلاح و برگشت نااميد شويد، ديگر کارتان تمام است. نااميدي شما بهترين زمينه براي ادامهي فعاليت آن ملعون است. پس به لطف خدا اميدوار باشيد و با اين کار دست در دست خدا بگذاريد و محکم بزنيد توي دهن ابليس (من و ساقي به هم سازيم و بنيانش براندازيم).
شما نياز به تولدي دوباره داريد. اشتباههاي خيلي بزرگي مرتکب شدهايد که تولد دوبارهتان را خيلي سخت ميکند، خيلي سخت! ولي مطمئن باشيد اين تولد دوباره ممکن است.
ببينيد خواهر من، همهي ماجراي تلخ شما مثل يک خواب است؛ کافي است بيدار شويد و حقيقت خودتان را دريابيد. سخت است ولي شدني است. خدا شما را براي پژمردگي نيافريده است!
يعني شماي گنهکار پشيمان، ميتوانيد در بازار معذرتخواهي از خدا، چنان معاملهي زيبايي بکنيد که از قبل هم براي خدا خواستنيتر بشويد.
خدا چند جور بخشش دارد؛ يک جور بخشش خدا مثل بخشش ماها، اعتباري است، يعني خدا يک حقيقتي را ناديده ميگيرد و نسبت به آن بيخيال ميشود. مطمئن باشيد که اين بخشش خدا شامل حال شما شده است انشاءالله؛ چون براي رسيدن به آن عفو و بخشش، چند کار بايد انجام داد که شما انجام دادهايد و انجام ميدهيد؛ منظورم «پشيماني» و «تصميم جدّي بر ترک گناه» و «استغفار و عذرخواهي از خدا» و «جبران گذشته» است.
اما خدا بخشش ديگري هم دارد که خيلي خاص است. بخشش خاص خدا حقيقي است؛ يعني خدا با بخشش خودش، حقيقت را عوض ميکند؛ درست مثل اينکه از خواب بيدار شوي و ببيني همهي چيزايي که ديدي خواب بود. مثل «ماجرای تصادف!»
البته اين بخشش خاص، واقعًا خاص است و هزينه دارد. سخت به دست ميآيد. هزينهاش خيلي زياد است؛ آنقدر که شيريني همهي آن گناهها برايتان زهرمار ميشود!
مطمئن باشين شما براي خدا خيلي باارزش هستيد. خدا نميتواند بيخيال بنشيند و ببيند محبوبش دارد پژمرده ميشود! اين مدت که از خدا دور بودهايد، خدا هميشه مشتاقانه منتظر شما بود تا به سويش برگرديد و او به شما نشان بدهد که قدرت دارد دوباره شما را شکوفا بکند، براي خودش!
رسول خدا ـصلي الله عليه و آلهـ ميفرمايد: سوگند که خداوند با توبه و بازگشت بندهاش، از نازايي که بعد از مدتها بچهدار ميشود و از گمکردهاي که بعد از مدتها گمشدهاش را پيدا ميکند و از تشنهاي که بعد از تشنگي شديد به آب ميرسد، بيشتر خوشحال ميشود.
شما احساس ميکنيد که مردهايد و استخوانهايتان هم پوسيده است. از خدا ميپرسيم: خدايا، چه کسي ميتواند دوباره به اين استخوانهاي پوسيده حيات بدهد؟
قال من يحيي العظام و هي رميم؟ قل يحييها الذي انشأها اول مرة (يس، 78)
گفت: چه کسي ميتواند اين استخوانهاي پوسيده را زنده کند؟ بگو: کسي که آنها را از هيچ پديد آورد.
خدا شما را از هيچ آفريده بود. دوباره زنده کردن، آسانتر است از آفرينش از عدم، چنين نيست؟!
شرط اول براي اينکه خدا با بخشش خاصش، شما را دوباره زنده کند و مثل روزهاي قبل از گناه شويد، اين است که به قدرت نامتناهي خدا ايمان داشته باشيد و به اين باور برسيد که خدا ميتواند خودِ دستنخوردهتان را به شما برگرداند.
متأسفانه باور غالب دربارهي «توبه» اين است که توبه فقط سبب ميشود خدا گناهان ما را ناديده بگيرد و با بيتوجهي کريمانهي خودش نسبت به گناه ما بيخيال شود؛ در حالي که لکهي گناه تا ابد بر روح ما باقي خواهد ماند و ننگ آن تا ابد با ما همراه خواهد بود. بله توبهي معمولي قدرتي فراتر از چنين بخششي ندارد؛ ولي توبه يک مفهوم مُشَکّک است. يعني مصاديق متعدد آن در عين حال که حقيقت يکسان دارند، درجات متفاوت دارند و داراي شدت و ضعف هستند. مثل نور شمع و نور خورشيد که در حقيقت نور بودن يکسان هستند ولي شدت و ضعفشان قابل مقايسه نيست.
توبه از سه عنصر اصلي تشکيل شده است:
1. پشيماني از گناه؛
2. تصميم جدي بر عدم تکرار آن؛
3. استغفار و عذرخواهي از خدا؛
اگر گناه مشتمل بر حقالناس (مثل غيبت و دزدي) و حقالله (مثل نماز و روزهي قضا شده) باشد، اداي اين حقوق هم لازم است.
همانطور که ميبينيد همهي اين موارد قابل شدت و ضعف است؛ يکي کم پشيمان ميشود، يکي خيلي زياد؛ يکي تصميم ضعيفي براي ترک گناه ميگيرد و يکي تصميم خيلي سفت و محکمي؛ يکي به گفتن يک «استَغفِرُ اللهَ ربي و اتوب اليه» اکتفا ميکند، و يکي شب تا صبح گريه و زاري ميکند. اين شدت و ضعفها باعث ضعف و قوت توبه ميشود.
به همين خاطر در منابع ديني هم مشاهده ميشود که توبه امري سهل و آسان معرفي شده است و هم کاري صعب و دشوار.
در روايتي ميخوانيم: «توبه چيزي جز پشيماني از گناه نيست». (تحف العقول)
در روايتي ديگر ميخوانيم: «توبه عبارت است از پشيماني در دل، عذرخواهي با زبان، ترک گناه با اعضا و جوارح، و تصميم بر عدم تکرار.» (غررالحکم)
و در روايتي ديگر ميخوانيم: «توبه و استغفار شش معنا و مرحله دارد؛ 1. پشيماني از آنچه گذشته؛ 2. تصميم بر دوري از گناه براي هميشه؛ 3. اداي حق الناسهايي که به گردن آمده؛ 4. اداي حقوق خدا دربارهي همهي واجبات؛ 5. آب کردن گوشتهايي از بدن که در ايام گناه روييده تا جايي که پوست به استخوان برسد سپس گوشت تازه برويد؛ 6. چشاندن سختي طاعات و عبادات بر بدن به اندازهاي که لذت گناه جبران شود.» (تحف العقول).
توبه و استغفار اکسير معجزهآسايي است که توانايي دارد گناه انسان را چنان محو کند که گويا تازه از مادر متولد شده و هرگز گناهي مرتکب نشده است. توبه چنين توانايي و قدرتي دارد؛ اما استفاده از اين توانايي شگفتانگيز بسته به همت و ارادهي توبه کننده دارد.
براي رسيدن به بخشش خاص خدا که لازمهي توبهاي مستحکم و قوي است، بايد عاشق خدا شويد و براي رسيدن به خدا حاضر باشيد که ذره ذره آب شويد. بايد با همت بلند، نشان بدهيد که توان کوه کندن را داريد!
اگر شما توانستيد درجهي بالايي از توبه را از خود نشان بدهيد، خدا هم با قدرت خدايي خودش ورق را برميگرداند و گويا زمان به عقب برميگردد و شما مثل ايام قبل از گناه ميشويد. شايد باور کردن اين نکته که توبه ميتواند حقيقت را عوض کند، برايتان سخت باشد. به همين خاطر سعي ميکنم اين مطلب را برايتان توضيح بدهم؛ هرچند ممکن است کمي باعث سوء تفاهم شود که انشاءالله با توجه به تذکراتي که در پايان عرض ميکنم، چنين مشکلي پيش نميآيد.
اعمال ما در مقايسه با عظمت خدا، خيلي ناچيزند، در حد هيچ! وقتي با در نظر گرفتن عظمت خدا به اعمال بنده نگاه بکني، گناه و ثواب خيلي با هم فرقي نميکند. همانقدرکه نماز ما در مقابل عظمت خدا ناچيز است، گناه ما هم در برابر عظمت خدا حقير و ناچيز است.
اگر فقط به ذات خدا نگاه کني، ميبيني برايش فرقي نميکند گناه کني يا ثواب، هر دوي آنها حقير و ناچيزند! کسي که شب تا صبح عاشقانه عبادت ميکند، در ذات الهي هيچ اتفاقي نميافتد، همانطور که اگر کسي غرق آلودهترين گناه شود، در ذات پايدار خداوند هيچ اثري ندارد.
شايد شما الآن خودتان را نسبت به گذشته (قبل از گناه) خيلي متفاوت ببينيد، ولي در نظر خدا، شماي الآن با شماي گذشته تفاوت زيادي نداريد، هر دو حقير و ناچيز است. شما دختربچهي ناچيز که جاي خود داريد، تمام اعمال خوب و بد همهي مخلوقات در نظر خدا مساوي با هيچ است!
به همين خاطر نه پاکي و خوبي گذشتهتان براي خدا مهم است، نه آلودگي و زشتي الآنتان! همان قدر اين، ناچيز و بيارزش است که آن، ناچيز و بيارزش بود.
فقط شما نيستيدها! همهي آدمهاي خوب و بد، حتي پيامبران و اولياي الهي، همه و همه براي خدا مساوي با هيچند!
حالا با اين نگاه ببينيد چهقدر خندهدار است اين اداهاي بچهگانهي شما! (منظورم نااميدي و حرفهاي مأيوسانه و احساس شقاوت است).
معذرت ميخواهم که اين را عرض ميکنم، امّا تا حالا فکر کردهايد: نزديکي زن و شوهر با کارهايي که دو زناکار انجام ميدهند چه فرقي دارد؟ بوسيدن همسر با بوسيدن نامحرم چه فرقي دارد؟ اگر شما يک صحنهي بوسه ببينيد، ميتوانيد تشخيص بدهيد گناه است يا نه؟
درست است، هيچ فرقي ندارند. پس چرا يکي بد و گناه است ولي ديگري خوب و ثواب است؟ چهچيزي باعث اين تفاوت ميشود؟
جز اراده و خواست خدا هيچ عامل ديگري در ميان نيست. خدا است که عشقش ميکشد اين يکي را خوب بداند و آن يکي را بد (البته عشق و ارادهي خدا حکيمانه است نه عبث و بيحساب).
خواست و اراده و ميل و عشق خدا، تعيين کننده است. در يک کلام: «هرچه او بخواهد».
و اين يعني: حقيقت عالم، تابع عشق و ارادهي خدا است؛ پس هرچه خدا عشقش بکشد، حقيقت همان است.
وقتي خدا کسي را ميخواهد واقعًا ببخشد (بخشش خاص)، او را دوست ميدارد و عاشق او ميشود. و وقتي پاي عشق خدا به ميان آمد، حقيقت متناسب با عشق خدا عوض ميشود.
کافي است خدا بخواهد، آن وقت همهي زشتيهاي شما به زيبايي تبديل ميشود. واقعًا تبديل ميشود؛ يعني انگار شما به جاي گناه، ثواب کردهايد!
سورهي فرقان، آيهي70: من تاب و آمن و عمل عملًا صالحًا فاولئک يبدّل الله سيئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحيما؛ هرکس توبه کند و ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد [و شرايط تحقق بخشش خاص خدا را فراهم کند]، خدا گناهان او را به کارهاي خوب تبديل ميکند. و خدا بخشنده و مهربان است.
توبه اکسير معجزهآسايي است که نظير ندارد؛ يعني شما با توبهي زيبا ميتوانيد به جايي برسيد که اگه اين گناه و اين توبه نبود، هرگز نميتوانستيد به آنجا برسيد.
ولي ناگفته پيدا است که رسيدن به اينجا چهقدر سخت و طاقتفرسا است! بايد کاري بکنيد که خدا عاشقتان بشود و با اکسير عشقش حقيقت شما را عوض کند.
لازم به تذکر است که از اين حرفها ميشود برداشتهاي غلطي داشت؛ مانند اينکه:
ـ حالا که اعمال خوب و بد ما در نظر خدا مساوي است، پس هرکاري بکنيم فرقي نميکند، پس برويم و خوش باشيم!
ـ وقتي اعمال خوب و بد ما در نظر خدا مساوي شد، نزول وحي و بعثت انبيا ميشود لغو و بيهوده!
ـ اگه حقيقت دائرمدار خواست و ارادهي خدا است، پس حسن و قبح عقلي چه ميشود؟
از اين نوشتار ممکن است چنين برداشتهاي غلطي صورت بگيرد ولي مطالبي که عرض کردم، با هيچيک از اينها منافات ندارد. هريک از اينها نياز به توضيح دارد که در اينجا ميسّر نيست.
نکتهي آخر: خواهر گرامي، خدا شما را دوست دارد، امام زمان شما را دوست دارد. شما حق نداريد محبوب خدا و امام زمان را به گناه آلوده کنيد. شما ناموس خدا و امام زمان هستيد. هرگز ناموس خدا را به دست حرامي نسپاريد!
نظرات (12)